هان

𝕡𝕒𝕣𝕥¹²
+هان
×(وایساد) چیه؟ (ک متوجه فرد آشنایی روبروشون شد)
سریع رفتم پشت هان و خودمو بهش چسبوندم!
×(اهه چرا این پسره همه جا هست؟ چرا نمیزاره یه روز آروم داشته باشم؟)
_(خودشو به ات رسوند و برای چندمین بهش خیره شد)
چقدر اون چشمارو میخوام! چقدر دوسشون دارم! دلم میخواد دوباره توی اعماق چشماش غرق بشم ک...
تهیونگ چشماشو ازم برداشت و رفت!
×(دست ات رو گرفتم و رفتیم داخل،وقتی غذا رو آوردن ات اصلا غذا نمی‌خورد و فقط تو فکر بود! اینکه میدونستم داره به اون عوضی فکر میکنه دیوونم میکنه)
×ات غذاتو دوست نداری؟
+ها!نع خوبه!
× بیا بهم یه قولی بده!
+چی؟
×اینکه از این به بعد به چیزی جز عشقمون فکر نکنیم! باشه!
+باشع! سعیمو میکنم!
(ویو وسط شب)
×(با صدای عجیبی از خواب بیدار شدم!)ات؟
+تهیونگ! نع! قو..ل میدم!(به حالت اهسته)
×ات! پاشو!
(از خواب پریدم)
×بیا یه لیوان آب بخور! داشتی خواب میدیدی!
+ام آره!
×(باید بیشتر حواسمو جمع کنم!)
(فلش بک چند روز بعد)
"ویو هان"
دیگه طاقت ندارم از اون شب تا حالا ات هرشب خواب ته رو میبینه! نمیتونم اینطوری تحمل کنم!
لباسامو پوشیدم و رفتم خونه فلیکس
÷خوش اومدی!
×ممنون! اما لطفا بشینین واسه پذیرایی وقت نیس!
*چیشده؟
×درست شب اولی ک با ات رفتم بیرون با تهیونگ چشم تو چشم شد! از همون وقت تاحالا هرشب خواب ته رو میبینه! دیگه نمیتونم اینطوری تحمل کنم!
÷ن! چشمای تهیونگ کار خودشو کرد!
دیدگاه ها (۵۳)

ρꪖ𝕣𝕥¹²و حرکت کردم به سمت خونه!(ویو ات)داره شب میشع! دیگ باید...

ρꪖ𝕣𝕥¹³ داخل کامتا می زارم💜🫀

𝕡𝕒𝕣𝕥¹¹بعد صبونه میز رو با کمک هم جمع کردیم و ظرفارو شستیم!تو...

پارت¹⁰(صبح)خیلی آروم چشامو باز کردم!+هئییی یه چیزی دور کمرم ...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

فصل دوم ( چرا من؟) پارت اول🗿🎀ویو ات: بعد از اون موقع که سر م...

سلاممممممببینید چقدر خوبم بین کلاسام براتون داستان مینویسم😂👌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط