تیمار
#تیمار
P=7
صدای جانگ بود با خشم و ولوم بالا فریاد زد
+دختر کوچولو بهتره که برگردی پیشم
انقدر این جمله رو با تاکید گفت که مطمعن شدم اگه برنگردم پیشش خیلی بد میشه
ولی مثل احمقا پا گذاشتم به فرار
تا دید دارم فرار میکنم فریاد زد
+اگه ادامه بدی شلیک میکنم
من به حرفش گوش نکردم و ادامه دادم
صدای شلیک ب گوشم رسید
خیال کردم تیر هوایی زده اصلا به من نمیزنه
اما زهی خیال باطل
دوباره شلیک کرد این بار کجا
به دست منه بدبخت
چنان درد بدی تو بدنم پیچید که از حال رفتم
...
...
..
نمیدونم چقدر گذشته بود که من بیهوش بودم ولی با صدای حرف زدن چندتا آدم بالای سرم به خودم اومدم
درد دستم خیلی زیاد بود ناخودآگاه گریه میکردم و میگفتم
_ دستم درد میکنه
جانگ با حالتی که انگار من الکی میگم گفت
+بیخود ننه من غریبم بازی نکن
جیمین گفت
+برید بیرون یالا
همه از اتاق خارج شدن
جیمین اومد به طرفم یهویی متوجه شدم که لباسم تنم نیست
پتو رو روی خودم کشیدم وقتی جیمین دید با حالت خیلی عادی گفت
+نیازی نیست خجالت بکشی تمام مدت همینجوری کنار من بودی
با صدایی که بغض توش موج میزد گفتم
_مگه من چیکارت کردم که داری این بلاهارو به سر من میاری؟
_بد کردم بهت پرستاریتو کردم تا سرپا بشی؟
_گناهم چیه بزار برم توروخدا
+من هیچوقت نمیخواستم که بهت تیر بزنن این تویی که دوست داشتی تیر بخوری چون که تو یه دختره لوسه لجبازی
من مجبورم بخاطر یه سری از شرایط زندگیم تورو نگه دارم
خمار تا پارت بعد🧶🧩
⁸ لایک🧶🧩
³ کامنت🧶🧩
آدرس پیجمون🧶🧩
@bts_bangtonn
P=7
صدای جانگ بود با خشم و ولوم بالا فریاد زد
+دختر کوچولو بهتره که برگردی پیشم
انقدر این جمله رو با تاکید گفت که مطمعن شدم اگه برنگردم پیشش خیلی بد میشه
ولی مثل احمقا پا گذاشتم به فرار
تا دید دارم فرار میکنم فریاد زد
+اگه ادامه بدی شلیک میکنم
من به حرفش گوش نکردم و ادامه دادم
صدای شلیک ب گوشم رسید
خیال کردم تیر هوایی زده اصلا به من نمیزنه
اما زهی خیال باطل
دوباره شلیک کرد این بار کجا
به دست منه بدبخت
چنان درد بدی تو بدنم پیچید که از حال رفتم
...
...
..
نمیدونم چقدر گذشته بود که من بیهوش بودم ولی با صدای حرف زدن چندتا آدم بالای سرم به خودم اومدم
درد دستم خیلی زیاد بود ناخودآگاه گریه میکردم و میگفتم
_ دستم درد میکنه
جانگ با حالتی که انگار من الکی میگم گفت
+بیخود ننه من غریبم بازی نکن
جیمین گفت
+برید بیرون یالا
همه از اتاق خارج شدن
جیمین اومد به طرفم یهویی متوجه شدم که لباسم تنم نیست
پتو رو روی خودم کشیدم وقتی جیمین دید با حالت خیلی عادی گفت
+نیازی نیست خجالت بکشی تمام مدت همینجوری کنار من بودی
با صدایی که بغض توش موج میزد گفتم
_مگه من چیکارت کردم که داری این بلاهارو به سر من میاری؟
_بد کردم بهت پرستاریتو کردم تا سرپا بشی؟
_گناهم چیه بزار برم توروخدا
+من هیچوقت نمیخواستم که بهت تیر بزنن این تویی که دوست داشتی تیر بخوری چون که تو یه دختره لوسه لجبازی
من مجبورم بخاطر یه سری از شرایط زندگیم تورو نگه دارم
خمار تا پارت بعد🧶🧩
⁸ لایک🧶🧩
³ کامنت🧶🧩
آدرس پیجمون🧶🧩
@bts_bangtonn
۲.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.