تیمار
#تیمار
P=9
صدای شلیک گلوله های ممتد به گوش میرسید
جیغ بنفش کشیدم و پریدم تو بغل جیمین
اونم منو بغل کرد و با من به سمت پنجره رفت
با چشمای خودم دیدم نزدیک به پنجاه تا ادم
تفنگ به دست داشتن وارد عمارت میشدن
با چشمای ترسیده و شوکه به جیمین نگاه کردم
بهم گفت
+تا وقتی پیش منی صدات درنیاد اوکی
سرمو تکون دادم و همراهش به راه افتادم از اتاق بیرون رفتیم
داشتیم به سمت یه اتاق دیگه میرفتیم که یکی از اون دزدا دویید سمتمون و داد زد
×تکون نخوریددددد
وارد اتاق شدیم داشتیم به سمت در دیگه ای میرفتیم که در باز شد و 6 تا از اون ادما وارد اتاق شدن
همشون تفنگ هارو به سمت ما گرفتن و یکیشون گفت
×حرکت نکنید چون یه تیر حرومتون میکنم
دستای جیمین رو انقدر از ترس فشار دادم که خودم فهمیدم درد گرفته
یکیشون تلفنش زنگ خورد و جواب داد
×جانم رئیس
×عملیات با موفقیت انجام شد رئیس پارک جیمین و دلبر خوشگلش تو چنگ ما هستن
×جدی میگی رئیس؟
×چشم خدافظ
یهو همون اومد سمت ما رفتم پشت جیمین یهویی
اون مرد تفنگشو گذاشت رو شقیقه جیمین و ....
شرایط💗💓
۷ تا لایک💓💗
۳ تا کامنت💗💓
۱۲۳ تایی شدن💓💗
P=9
صدای شلیک گلوله های ممتد به گوش میرسید
جیغ بنفش کشیدم و پریدم تو بغل جیمین
اونم منو بغل کرد و با من به سمت پنجره رفت
با چشمای خودم دیدم نزدیک به پنجاه تا ادم
تفنگ به دست داشتن وارد عمارت میشدن
با چشمای ترسیده و شوکه به جیمین نگاه کردم
بهم گفت
+تا وقتی پیش منی صدات درنیاد اوکی
سرمو تکون دادم و همراهش به راه افتادم از اتاق بیرون رفتیم
داشتیم به سمت یه اتاق دیگه میرفتیم که یکی از اون دزدا دویید سمتمون و داد زد
×تکون نخوریددددد
وارد اتاق شدیم داشتیم به سمت در دیگه ای میرفتیم که در باز شد و 6 تا از اون ادما وارد اتاق شدن
همشون تفنگ هارو به سمت ما گرفتن و یکیشون گفت
×حرکت نکنید چون یه تیر حرومتون میکنم
دستای جیمین رو انقدر از ترس فشار دادم که خودم فهمیدم درد گرفته
یکیشون تلفنش زنگ خورد و جواب داد
×جانم رئیس
×عملیات با موفقیت انجام شد رئیس پارک جیمین و دلبر خوشگلش تو چنگ ما هستن
×جدی میگی رئیس؟
×چشم خدافظ
یهو همون اومد سمت ما رفتم پشت جیمین یهویی
اون مرد تفنگشو گذاشت رو شقیقه جیمین و ....
شرایط💗💓
۷ تا لایک💓💗
۳ تا کامنت💗💓
۱۲۳ تایی شدن💓💗
۳.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.