رویای بزرگ
رویای بزرگ
#part101
بازی اینجوریه که:
ما یک دستگاه دروغ سنج میاریم
اون سه نفرم هر سوالی خواستن میتونن از اعضا بپرسن و اگه اعضا هم دوست داشتن میتونن این کارو انجام بدن...
(ویو تهیونگ)
مجری بعد از کلی معطل کردن اسم سه نفری که انتخاب شدن گفت
پریا آقایی
باران رضایی
رستا...(رستا رو نمیدونستم چه فامیلی بنویسم که خفن باشه😂🤦🏻♀️)
ایرانی ان!
با دیدن این سوک که با دوستاش اومدن رو صحنه شوکه شدم
اونا اینجا چیکار میکنن...
به کوک که کنارم نشسته بود نزدیک شدم
تهیونگ: او..نا.. اونا اینجا چیکار میکنن؟!
جونگ کوک با تعجب بهم نگاهی کرد و گفت:
منم نمیدونم
سمت بقیه پسرا برگشتیم که همشون به طرز عجیبی نگامون میکردن
جین با لبخند گفت: اینم سوپرایزی که ازش حرف میزدم...(انگار جین ام مثل رستا بهشون گفته که براشون سوپرایز داره...)
آروم با صدایی که فقد خودشون بشنون گفت:
خودت که میدونی بودن اونا کنار ما باعث میشه بهشون آسیب برسه
چرا!چرا بدون هماهنگی با بقیه سرخود تصمیم گرفتی..!
جین: داداش! ( داداش گفتنش🥺) تو مگه دوسش نداری!؟ وقتی دوسش داری بیا و همین الان جلوی دوربین به همه بگو...
تهیونگ: هیونگ نمیشه! نمیشه اگه میشد همون سه سال پیش این کارو میکردم
جین: چرا نباید بشه! ما هم آدمیم بالاخره که یک روز باید قرار بزاریم....
تهیونگ: هیونگ بس کن حتی اکه بخوامم الان بدون هماهنگی با کمپانی هیچ کاری نمیشه کرد
(توجه داشته باشین اینجا که اینا دارن بحث میکنن اونطور اون سه تا دارن خودشونو معرفی میکنن)
جین: تو اگه به کمپانی بگه مثل دفعه قبل مخالفت میکنه،
پس لجبازی نکن به حرف قلبت گوش بده نه مزخرفاتی که کردن تو مغزت...
مجری رو کرد به ما و گفت: خب آقایون بحث بینتون تموم شد!؟
نامجون: بل..بله، بفرمایید
مجری: خب اینجور که معلومه این دخترای گل از ایران اومدن تا اینجا بخاطر اینکه فن های شمان..
نامجون: خیلی ازشون ممنونیم...
(ویو پریا)
(نمیدونم الان که پیش تهیونگه بگم این سوک یا همون پریا باشه😐)
داشتم به پسرا نکاه میکردم..
اشک تو چشمام حلقه زد...
چقد دلم برای آغوش گرم تهیونگ تنگ شده...
اون اوایل باهام سرد بود ولی بعد از اون شب ... دیگه رفتارش باهام تغییر کرد..
#part101
بازی اینجوریه که:
ما یک دستگاه دروغ سنج میاریم
اون سه نفرم هر سوالی خواستن میتونن از اعضا بپرسن و اگه اعضا هم دوست داشتن میتونن این کارو انجام بدن...
(ویو تهیونگ)
مجری بعد از کلی معطل کردن اسم سه نفری که انتخاب شدن گفت
پریا آقایی
باران رضایی
رستا...(رستا رو نمیدونستم چه فامیلی بنویسم که خفن باشه😂🤦🏻♀️)
ایرانی ان!
با دیدن این سوک که با دوستاش اومدن رو صحنه شوکه شدم
اونا اینجا چیکار میکنن...
به کوک که کنارم نشسته بود نزدیک شدم
تهیونگ: او..نا.. اونا اینجا چیکار میکنن؟!
جونگ کوک با تعجب بهم نگاهی کرد و گفت:
منم نمیدونم
سمت بقیه پسرا برگشتیم که همشون به طرز عجیبی نگامون میکردن
جین با لبخند گفت: اینم سوپرایزی که ازش حرف میزدم...(انگار جین ام مثل رستا بهشون گفته که براشون سوپرایز داره...)
آروم با صدایی که فقد خودشون بشنون گفت:
خودت که میدونی بودن اونا کنار ما باعث میشه بهشون آسیب برسه
چرا!چرا بدون هماهنگی با بقیه سرخود تصمیم گرفتی..!
جین: داداش! ( داداش گفتنش🥺) تو مگه دوسش نداری!؟ وقتی دوسش داری بیا و همین الان جلوی دوربین به همه بگو...
تهیونگ: هیونگ نمیشه! نمیشه اگه میشد همون سه سال پیش این کارو میکردم
جین: چرا نباید بشه! ما هم آدمیم بالاخره که یک روز باید قرار بزاریم....
تهیونگ: هیونگ بس کن حتی اکه بخوامم الان بدون هماهنگی با کمپانی هیچ کاری نمیشه کرد
(توجه داشته باشین اینجا که اینا دارن بحث میکنن اونطور اون سه تا دارن خودشونو معرفی میکنن)
جین: تو اگه به کمپانی بگه مثل دفعه قبل مخالفت میکنه،
پس لجبازی نکن به حرف قلبت گوش بده نه مزخرفاتی که کردن تو مغزت...
مجری رو کرد به ما و گفت: خب آقایون بحث بینتون تموم شد!؟
نامجون: بل..بله، بفرمایید
مجری: خب اینجور که معلومه این دخترای گل از ایران اومدن تا اینجا بخاطر اینکه فن های شمان..
نامجون: خیلی ازشون ممنونیم...
(ویو پریا)
(نمیدونم الان که پیش تهیونگه بگم این سوک یا همون پریا باشه😐)
داشتم به پسرا نکاه میکردم..
اشک تو چشمام حلقه زد...
چقد دلم برای آغوش گرم تهیونگ تنگ شده...
اون اوایل باهام سرد بود ولی بعد از اون شب ... دیگه رفتارش باهام تغییر کرد..
۵.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.