فراتر از دوستی قسمت ²¹
فراتر از دوستی قسمت ²¹
خسته شد دفتر رو از داخل کیفش در آورد اتودش رو گرفت و شروع کرد ب کامل کردن نقاشی گازی از شکلات عسلسش زد و بعد ب آسمون نگاه کرد
" یعنی چشماش رو چجوری بکشم ک خوشگل بشه ؟ "
و دوباره سرش رفت تو دفتر هیونجین از خونه آوند بیرون و کنار هیونجین روی تاب نشست و دید داره نقاشی میکنه .
Hyunjin:
چرا نقاشی ای داشت میکشید انقدر شبیه من بود ؟ چقدر با دقت میکشید ، نکنه این دفتر همون دفتریه ک توش اون جمله کوفتی مسخره رو نوشتم ؟
★:
فیلیکس هدفون رو برداشت و گذاشت تو کیف بعدش هم دفتر و اتودش رو یکدفعه دستی رو پاهاش احساس کرد و از ترس یهو بلندشد
" وای * جیغ * "
Hyunjin:
" منم ... منم "
Felix:
" ترسوندیم "
Hyunjin:
" ببخشید ، بریم حالا ؟ "
Felix:
" بریم "
حرکت کردن ب سمت خونه و بعد از ²⁰ دیقه رسیدن و وارد خونه شدن هیونجین کمک کرد فیلیکس وسایلش رو ببره تو اتاقش و بعد رفت بیرون تو اتاق خودش فیلیکس لباسش رو عوض کرد و دفتر و اتود رو برداشت و رفت تو حال دید هیونجین نشسته رو مبل و داره فیلم میبینه رفت جلوی چشمش
Hyunjin:
" چیزی شده کوچولوم ؟ چیزی تو اون دفتره ک میخوای نشونم بدی "
فیلیکس بدون هیچ حرفی دفتر رو سمت هیونجین برگردوند دقیقا تو همون صفحه ای ک هیونجین اون متن رو با اسم و امضای خودش نوشته بود نقاشیش رو کشیده بود ، هیونجین از زیبایی نقاشی میخکوب شده بود تا حالا کسی انقدر زیبا و هیرت انگیز اون رو نکشیده بود
" بد شده مگه ن ؟ "
Hyunjin:
" ن اصلن ... زیادی قشنگه "
Felix:
" دسته کمی از نقاشی هایی ک تو ²⁰ صفحه آخر این دفتر بود نداره "
Hyunjin:
" عا ... اونا رو خب...ن اصلن اونطوری ک فکر میکنی نیست "
Felix:
" اتفاقا من دقیقا همونجوری فکر میکنم از همون اول دوسم داشتی ن ؟ "
Hyunjin:
" زیادی باهوشی فهمیدی خودت "
Felix:
" اوهوم "
Hyunjin:
" ميگما...هنوز ازم ناراحتی ؟ "
Felix:
" ن * کنار هیونجین میشینه * "
Hyunjin:
" خوبه ، میگم فردا میای باهام مهمونی؟ مهمونی دعوت شدم ولی گفتن با همراه برم میای باهام؟ "
Felix:
" فردا وقتم خالیه پس اوکیه "
Hyunjin:
" مهمونی ساعت ⁸:⁰⁰ هست تو ⁷:⁰⁰ آماده باش چون راه دوره "
Felix:
" باشه ، من میرم بخوابم "
Hyunjin:
" حالا ک وسایلت رو گذاشتی تو ی اتاق دیگه پرو نشی بری ی اتاق دیگه بخوابی "
Felix:
" هرجا دوست داشتم میخوابم "
فیلیکس این حرف رو میزنه ولی میره تو اتاق هیونجین و رو تخت دراز میکشه و یکدفعه هیونجین وارد میشه
" وایسا حالا ببین پدرتو...اینجایی ک "
Felix:
" میرم پس دلتم بخاد "
Hyunjin:
" ن ن بگیر بخواب "
★اینجا دیگه اتفاق خاصی نمیافته میرن میخوابن بعد بلن میشن دیگه عوف★
>ساعت⁷:⁰⁰
فیلیکس لباسش رو پوشید و رفت تو حال ک واسه گوشیش پیامک از طرف مخاطب 'بچم🥹🧸🤍✨️'اومد
" بیا پایین "
ادامه دارد...:)
خسته شد دفتر رو از داخل کیفش در آورد اتودش رو گرفت و شروع کرد ب کامل کردن نقاشی گازی از شکلات عسلسش زد و بعد ب آسمون نگاه کرد
" یعنی چشماش رو چجوری بکشم ک خوشگل بشه ؟ "
و دوباره سرش رفت تو دفتر هیونجین از خونه آوند بیرون و کنار هیونجین روی تاب نشست و دید داره نقاشی میکنه .
Hyunjin:
چرا نقاشی ای داشت میکشید انقدر شبیه من بود ؟ چقدر با دقت میکشید ، نکنه این دفتر همون دفتریه ک توش اون جمله کوفتی مسخره رو نوشتم ؟
★:
فیلیکس هدفون رو برداشت و گذاشت تو کیف بعدش هم دفتر و اتودش رو یکدفعه دستی رو پاهاش احساس کرد و از ترس یهو بلندشد
" وای * جیغ * "
Hyunjin:
" منم ... منم "
Felix:
" ترسوندیم "
Hyunjin:
" ببخشید ، بریم حالا ؟ "
Felix:
" بریم "
حرکت کردن ب سمت خونه و بعد از ²⁰ دیقه رسیدن و وارد خونه شدن هیونجین کمک کرد فیلیکس وسایلش رو ببره تو اتاقش و بعد رفت بیرون تو اتاق خودش فیلیکس لباسش رو عوض کرد و دفتر و اتود رو برداشت و رفت تو حال دید هیونجین نشسته رو مبل و داره فیلم میبینه رفت جلوی چشمش
Hyunjin:
" چیزی شده کوچولوم ؟ چیزی تو اون دفتره ک میخوای نشونم بدی "
فیلیکس بدون هیچ حرفی دفتر رو سمت هیونجین برگردوند دقیقا تو همون صفحه ای ک هیونجین اون متن رو با اسم و امضای خودش نوشته بود نقاشیش رو کشیده بود ، هیونجین از زیبایی نقاشی میخکوب شده بود تا حالا کسی انقدر زیبا و هیرت انگیز اون رو نکشیده بود
" بد شده مگه ن ؟ "
Hyunjin:
" ن اصلن ... زیادی قشنگه "
Felix:
" دسته کمی از نقاشی هایی ک تو ²⁰ صفحه آخر این دفتر بود نداره "
Hyunjin:
" عا ... اونا رو خب...ن اصلن اونطوری ک فکر میکنی نیست "
Felix:
" اتفاقا من دقیقا همونجوری فکر میکنم از همون اول دوسم داشتی ن ؟ "
Hyunjin:
" زیادی باهوشی فهمیدی خودت "
Felix:
" اوهوم "
Hyunjin:
" ميگما...هنوز ازم ناراحتی ؟ "
Felix:
" ن * کنار هیونجین میشینه * "
Hyunjin:
" خوبه ، میگم فردا میای باهام مهمونی؟ مهمونی دعوت شدم ولی گفتن با همراه برم میای باهام؟ "
Felix:
" فردا وقتم خالیه پس اوکیه "
Hyunjin:
" مهمونی ساعت ⁸:⁰⁰ هست تو ⁷:⁰⁰ آماده باش چون راه دوره "
Felix:
" باشه ، من میرم بخوابم "
Hyunjin:
" حالا ک وسایلت رو گذاشتی تو ی اتاق دیگه پرو نشی بری ی اتاق دیگه بخوابی "
Felix:
" هرجا دوست داشتم میخوابم "
فیلیکس این حرف رو میزنه ولی میره تو اتاق هیونجین و رو تخت دراز میکشه و یکدفعه هیونجین وارد میشه
" وایسا حالا ببین پدرتو...اینجایی ک "
Felix:
" میرم پس دلتم بخاد "
Hyunjin:
" ن ن بگیر بخواب "
★اینجا دیگه اتفاق خاصی نمیافته میرن میخوابن بعد بلن میشن دیگه عوف★
>ساعت⁷:⁰⁰
فیلیکس لباسش رو پوشید و رفت تو حال ک واسه گوشیش پیامک از طرف مخاطب 'بچم🥹🧸🤍✨️'اومد
" بیا پایین "
ادامه دارد...:)
۶.۵k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.