رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۴۰
تهیونگ:به خونه که رسیدیم سوهی رو بردیم داخل و گذاشتم رو تخت به دکتر زنگ زدم که در اسرع وقت خودشو برسونه
همینطور هممون بالا سرش منتظر ایستاده بودیم که چشماشو باز کرد
سوهی:چرا اینطور بالا سرم ایستادید؟(اروم)
جونگکوک:بیدار شدیییییی؟
تهیونگ:خوبیییی؟
لونا:میتونی منو ببینی؟
میا:جاییت درد میکنه؟
سوهی:مگه بچم که اینطور رفتار میکنید مگه اولین بارمه،بدنم مقاوم شده دیگه تحمل میکنه چتونه
اره خوبم میتونم ببینم و یکم درد دارم که عادیه داشته باشم
حالا هم میخوام بشینم
همینطور که سعی میکردم بشینم درد بدی رو حس کردم که سرجام موندم
میا:بشین ببینم خودم میام کمکت میکنم
سوهی:آخ آخ آخ... اوکی نشستم
جونگکوک:تو عادت کردی ما رو از نگرانی بکشی واقعا قصدت چیه میخوای ما رو بکشی
اینقدر به خودت اسیب نزن انگاری فقط خودت رو داری انگار نه انگار صد تا آدم دور و ورشن که نگرانش میشن و یا براش ارزش دارن
سوهی:باشه حالا چیزی نشده سالمم،یکم زخمی شدم شلوغش نکن
جونگکوک:اول که توی دعوا خیلی زخمی شدی بعدش که به بدترین شکل ممکن تیر خوردی الانم که هزارتا زخم داری و حالت بده
به این میگی عادی؟یک آدم عادی توی یک هفته این همه اتفاق براش میوفته؟اینقدر زخمی میشه؟ اونم هیچ استراحتی نداره و به خورد و خوراکش توجه نمیکنه
سوهی توهم آدمی باشه اینو یادت نره تو انسانی...از آهن ساخته نشدی توهم از دو تیکه گوشت و ی لایه پوست ساخته شدی اوکی
نیاز به استراحت و آرامش داری
پس اینقدر سخت نگیر باشه؟
سوهی:حالا چرا اینقدر غر میزنی!باشه از این به بعد بیشتر مراقبم(اروم)
جونگکوک:امیدوارم فقط یک جمله نباشه، امیدوارم عملی کنی
سوهی:باشه حالا دیگه غر نزن
تهیونگ:اوکی،امیدوارم درس عبرت از جملات طلایی استاد جونگکوک گرفته باشی من و استاد میریم میا و لونا هم کمکت میکنن لباساتو عوض کنی
سوهی:باشه
جونگکوک:الان داشتی به من تیکه مینداختی
تهیونگ:نه فقط جملاتت تاثیر گذار و زیبا بودن
جونگکوک:بزنم تو سرت
تهیونگ:بیا بریم بچه
جونگکوک:بچه خودتی
تهیونگ:من به این بزرگی،خودتی
جونگکوک:من بچه نیستم
سوهی:میرید بیرون و این بحث رو میبندید یا با روش خودن حالیتون کنم
جونگکوک و تهیونگ:نه نه به خودت زحمت نده،استراحت کن،ما میریم بای
سوهی:بلاخره رفتن،میا بیا کمکم کن بلند بشم....
تا میا خواست بیاد کمکم کنه صدای تهیونگ دراومد
تهیونگ:دکتر اومددددددددددددددددد
سوهی:باشه داد نزن بزار بیاد داخل
بعد از این حرفم دکتر در رو زد و همراه تهیونگ و جونگکوک اومد داخل:دو دقیقه از بیرون رفتنتون از اتاق و خلاص شدنم ازتون نگذشت
سلام آقای دکتر
دکتر:سلام دخترم تو باز خودتو زخمی کردی که
سوهی:آه بله
تهیونگ و جونگکوک:بهش میگیم قبول نمیکنه
#اسمان_شب
#BTS
#part:۴۰
تهیونگ:به خونه که رسیدیم سوهی رو بردیم داخل و گذاشتم رو تخت به دکتر زنگ زدم که در اسرع وقت خودشو برسونه
همینطور هممون بالا سرش منتظر ایستاده بودیم که چشماشو باز کرد
سوهی:چرا اینطور بالا سرم ایستادید؟(اروم)
جونگکوک:بیدار شدیییییی؟
تهیونگ:خوبیییی؟
لونا:میتونی منو ببینی؟
میا:جاییت درد میکنه؟
سوهی:مگه بچم که اینطور رفتار میکنید مگه اولین بارمه،بدنم مقاوم شده دیگه تحمل میکنه چتونه
اره خوبم میتونم ببینم و یکم درد دارم که عادیه داشته باشم
حالا هم میخوام بشینم
همینطور که سعی میکردم بشینم درد بدی رو حس کردم که سرجام موندم
میا:بشین ببینم خودم میام کمکت میکنم
سوهی:آخ آخ آخ... اوکی نشستم
جونگکوک:تو عادت کردی ما رو از نگرانی بکشی واقعا قصدت چیه میخوای ما رو بکشی
اینقدر به خودت اسیب نزن انگاری فقط خودت رو داری انگار نه انگار صد تا آدم دور و ورشن که نگرانش میشن و یا براش ارزش دارن
سوهی:باشه حالا چیزی نشده سالمم،یکم زخمی شدم شلوغش نکن
جونگکوک:اول که توی دعوا خیلی زخمی شدی بعدش که به بدترین شکل ممکن تیر خوردی الانم که هزارتا زخم داری و حالت بده
به این میگی عادی؟یک آدم عادی توی یک هفته این همه اتفاق براش میوفته؟اینقدر زخمی میشه؟ اونم هیچ استراحتی نداره و به خورد و خوراکش توجه نمیکنه
سوهی توهم آدمی باشه اینو یادت نره تو انسانی...از آهن ساخته نشدی توهم از دو تیکه گوشت و ی لایه پوست ساخته شدی اوکی
نیاز به استراحت و آرامش داری
پس اینقدر سخت نگیر باشه؟
سوهی:حالا چرا اینقدر غر میزنی!باشه از این به بعد بیشتر مراقبم(اروم)
جونگکوک:امیدوارم فقط یک جمله نباشه، امیدوارم عملی کنی
سوهی:باشه حالا دیگه غر نزن
تهیونگ:اوکی،امیدوارم درس عبرت از جملات طلایی استاد جونگکوک گرفته باشی من و استاد میریم میا و لونا هم کمکت میکنن لباساتو عوض کنی
سوهی:باشه
جونگکوک:الان داشتی به من تیکه مینداختی
تهیونگ:نه فقط جملاتت تاثیر گذار و زیبا بودن
جونگکوک:بزنم تو سرت
تهیونگ:بیا بریم بچه
جونگکوک:بچه خودتی
تهیونگ:من به این بزرگی،خودتی
جونگکوک:من بچه نیستم
سوهی:میرید بیرون و این بحث رو میبندید یا با روش خودن حالیتون کنم
جونگکوک و تهیونگ:نه نه به خودت زحمت نده،استراحت کن،ما میریم بای
سوهی:بلاخره رفتن،میا بیا کمکم کن بلند بشم....
تا میا خواست بیاد کمکم کنه صدای تهیونگ دراومد
تهیونگ:دکتر اومددددددددددددددددد
سوهی:باشه داد نزن بزار بیاد داخل
بعد از این حرفم دکتر در رو زد و همراه تهیونگ و جونگکوک اومد داخل:دو دقیقه از بیرون رفتنتون از اتاق و خلاص شدنم ازتون نگذشت
سلام آقای دکتر
دکتر:سلام دخترم تو باز خودتو زخمی کردی که
سوهی:آه بله
تهیونگ و جونگکوک:بهش میگیم قبول نمیکنه
۴.۸k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.