رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۴۱
سوهی:شما دوتا ساکت باشید،آقای دکتر خیلی شلوغش میکنن دوتا دونه زخمه خودتون میدونید بدتر از اینا سرم اومد
دکتر:باشه دخترم تو راحت باش من زخماتو پانسمان میکنم ی آرامبخش هم بهت تزریق میکنم یک روز کامل قشنگ میخوابی و استراحت میکنی
سوهی:بله چش.....
با چشم های گرد شده و صدایی که نسبتا بلنده گفتم:هااااااااااااااا؟چییییییییی؟یک روز کامل
نه نه نه اصلا نمیخوام نمیخوام من خوبم اصلا هم لازم نیست کاری کنید
کلی کار ریخته رو سرم اونوقت من بیام یک روز کامل بخوابم و استراحت کنم اصلا کلا نمیتونم کارام عقب میوفته نمیشه
این رو هم بزنید رو من تاثیر نمیکنه،من باز بیدار میشم
تهیونگ:خب بله آقای دکتر همونطور که میدونید سوهی همون مرد آهنی ولی ورژن زن هستش از آهن ساخته شده
سوهی:هوییییی
دکتر:خب بچه ها اروم باشید اشکال نداره،من برات آرامبخش تزریق نمیکنم ولی حداقل بیا زخماتو پانسمان کنم
سوهی:خلاصه دکتر زخمامو پانسمان کرد و یک سری دارو برام نوشت و رفت منم با کمک لونا و میا لباسامو عوض کردم و نشستم رو تخت
تلفنم رو برداشتم که جین زنگ زد
جین:الو سلام
سوهی:سلام جین
جین:دختر تو چه مرگته واقعا چته یعنی اگه خودتو زخمی نکنی نمیتونی روزت نمیگذره شب نمیتونی بخوابی حتما با خودت میگی وای من امروز دعوا راه ننداختم زخمی نشدم رنگ خونو ندیدم بوش نکردم چیکار کنم؟
خو سعی کن ی روز مثل آدم باشی مثل فیلم اکشن زندگی اتو میگذرونی والا فیلم اکشن هم سهله اصلا تو ی چیزی هستی غیرقابل وصف خارق العاده معلوم نیست چی هستی
از کتک به تیر به اتاق عمل به دعوای جدید به کلی زحم وووو.....
الان خوبی؟
سوهی:حرفی ندارم!خوبم
جین:نه بابا بیا حرف هم داشته باش حرف بزن نباید هم حرف داشته باشی بچه ی پررو
اون ۴ تا خل کجان!؟
سوهی:بیرون از اتاق مثلا من دارم استراحت میکنم!ببین جین من به این وضع عادت ندارم میخوام بیام این ۴تا نمیزارن میگن باید استراحت کنی،جین بخدا من خوبم بهشون بگو از راهم برن کنار و الا میزنم به ۴۰ قسمت تقسیمشون میکنم
جین:تو جرعت داری کاری کن تا خودن نشونت بدم مثل بچه آدم میشینی سرجات و تا فردا هیچ حرکتی نخواهی داشت فهمیدی!؟
هرچی هم اونا بهت گفتن قبول میکنی چون از طرف من حرف میزنن اوکی
سوهی:نگاه جین وقتی اسم جرعت رو میاری من لجم میگیره انجام بده پس نگو جرعت،از کسی تاحالا دستور نگرفتم پس توقع نداشته باش به حرف ۴ تا بزغاله گوش بدم
جین:خواهیم دید
سوهی:خواهیم دید
بعد تلفن رو قطع کردم عجب استراحت و خوب شدن زوری واقعا همینش کم بود
همینطور که با خودم حرف میزدم یهو در باز شد
و در کمال حیرت و تعجب اون فرد....مامانم بود
تهیونگ:تا خواستیم بهت بگیم اومدش دیگه خوش آمد گویی کن ما تو حیاطیم!
سوهی:م..ما..مامان تو...تو اینجا چیکار میکنی؟
مامانم:دخترممممممم
سوهی:مامانم با گریه و زاری و چشم های پر از اشک اومد سمتم و بغلم کرد و تو بغلم گریه میکرد:مامان چرا گریه میکنی؟
مامان:منو ببخش عزیزم منو ببخش خوشکلم ببخش که مادر خوبی نیستم ببخش که اجازه دادم به این روز بیوفتی
سوهی:مامان...
مامانم:ببینمت فدات بشم من خوشکلم ببینمت عزیزم دستای خوشکلت بخاطر من پر زخم شده اون صورت ماهت تقصیر منه که زخمیه
سوهی:ولی تو از کجا فهمیدی؟چطور آدرس اینجا رو پیدا کردی؟
مامانم:اینا مهم نیست،من دیگه اجازه نمیدم بلایی سرت بیاد
سوهی:درحالیکه اشک هاشو پاک میکرد و به صورت متعجب من نگاه میکرد گفت:تو دیگه تو این کار ادامه نمیدی
مگه چندسالته که اینقدر عذاب میکشی این همه زخم این همه اتفاق،چطور بقیه دخترا الان با ناز زندگیشونو میگذرونن میرن بیرون با دوست هاشون میچرخن اونوقت دختر قشنگ من که ارزش همه ی دخترا رو داره به این روز اوفتاده جز بدبختی و زخم و شلیک و کتک کاری چیزی تو زندگیش ندیده
منو ببخش قشنگم ببخشید عشق مامان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۴۱
سوهی:شما دوتا ساکت باشید،آقای دکتر خیلی شلوغش میکنن دوتا دونه زخمه خودتون میدونید بدتر از اینا سرم اومد
دکتر:باشه دخترم تو راحت باش من زخماتو پانسمان میکنم ی آرامبخش هم بهت تزریق میکنم یک روز کامل قشنگ میخوابی و استراحت میکنی
سوهی:بله چش.....
با چشم های گرد شده و صدایی که نسبتا بلنده گفتم:هااااااااااااااا؟چییییییییی؟یک روز کامل
نه نه نه اصلا نمیخوام نمیخوام من خوبم اصلا هم لازم نیست کاری کنید
کلی کار ریخته رو سرم اونوقت من بیام یک روز کامل بخوابم و استراحت کنم اصلا کلا نمیتونم کارام عقب میوفته نمیشه
این رو هم بزنید رو من تاثیر نمیکنه،من باز بیدار میشم
تهیونگ:خب بله آقای دکتر همونطور که میدونید سوهی همون مرد آهنی ولی ورژن زن هستش از آهن ساخته شده
سوهی:هوییییی
دکتر:خب بچه ها اروم باشید اشکال نداره،من برات آرامبخش تزریق نمیکنم ولی حداقل بیا زخماتو پانسمان کنم
سوهی:خلاصه دکتر زخمامو پانسمان کرد و یک سری دارو برام نوشت و رفت منم با کمک لونا و میا لباسامو عوض کردم و نشستم رو تخت
تلفنم رو برداشتم که جین زنگ زد
جین:الو سلام
سوهی:سلام جین
جین:دختر تو چه مرگته واقعا چته یعنی اگه خودتو زخمی نکنی نمیتونی روزت نمیگذره شب نمیتونی بخوابی حتما با خودت میگی وای من امروز دعوا راه ننداختم زخمی نشدم رنگ خونو ندیدم بوش نکردم چیکار کنم؟
خو سعی کن ی روز مثل آدم باشی مثل فیلم اکشن زندگی اتو میگذرونی والا فیلم اکشن هم سهله اصلا تو ی چیزی هستی غیرقابل وصف خارق العاده معلوم نیست چی هستی
از کتک به تیر به اتاق عمل به دعوای جدید به کلی زحم وووو.....
الان خوبی؟
سوهی:حرفی ندارم!خوبم
جین:نه بابا بیا حرف هم داشته باش حرف بزن نباید هم حرف داشته باشی بچه ی پررو
اون ۴ تا خل کجان!؟
سوهی:بیرون از اتاق مثلا من دارم استراحت میکنم!ببین جین من به این وضع عادت ندارم میخوام بیام این ۴تا نمیزارن میگن باید استراحت کنی،جین بخدا من خوبم بهشون بگو از راهم برن کنار و الا میزنم به ۴۰ قسمت تقسیمشون میکنم
جین:تو جرعت داری کاری کن تا خودن نشونت بدم مثل بچه آدم میشینی سرجات و تا فردا هیچ حرکتی نخواهی داشت فهمیدی!؟
هرچی هم اونا بهت گفتن قبول میکنی چون از طرف من حرف میزنن اوکی
سوهی:نگاه جین وقتی اسم جرعت رو میاری من لجم میگیره انجام بده پس نگو جرعت،از کسی تاحالا دستور نگرفتم پس توقع نداشته باش به حرف ۴ تا بزغاله گوش بدم
جین:خواهیم دید
سوهی:خواهیم دید
بعد تلفن رو قطع کردم عجب استراحت و خوب شدن زوری واقعا همینش کم بود
همینطور که با خودم حرف میزدم یهو در باز شد
و در کمال حیرت و تعجب اون فرد....مامانم بود
تهیونگ:تا خواستیم بهت بگیم اومدش دیگه خوش آمد گویی کن ما تو حیاطیم!
سوهی:م..ما..مامان تو...تو اینجا چیکار میکنی؟
مامانم:دخترممممممم
سوهی:مامانم با گریه و زاری و چشم های پر از اشک اومد سمتم و بغلم کرد و تو بغلم گریه میکرد:مامان چرا گریه میکنی؟
مامان:منو ببخش عزیزم منو ببخش خوشکلم ببخش که مادر خوبی نیستم ببخش که اجازه دادم به این روز بیوفتی
سوهی:مامان...
مامانم:ببینمت فدات بشم من خوشکلم ببینمت عزیزم دستای خوشکلت بخاطر من پر زخم شده اون صورت ماهت تقصیر منه که زخمیه
سوهی:ولی تو از کجا فهمیدی؟چطور آدرس اینجا رو پیدا کردی؟
مامانم:اینا مهم نیست،من دیگه اجازه نمیدم بلایی سرت بیاد
سوهی:درحالیکه اشک هاشو پاک میکرد و به صورت متعجب من نگاه میکرد گفت:تو دیگه تو این کار ادامه نمیدی
مگه چندسالته که اینقدر عذاب میکشی این همه زخم این همه اتفاق،چطور بقیه دخترا الان با ناز زندگیشونو میگذرونن میرن بیرون با دوست هاشون میچرخن اونوقت دختر قشنگ من که ارزش همه ی دخترا رو داره به این روز اوفتاده جز بدبختی و زخم و شلیک و کتک کاری چیزی تو زندگیش ندیده
منو ببخش قشنگم ببخشید عشق مامان
۸.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.