بدنهای تکهتکهشده دو تابلو از تئودور ژریکو که به ترت

بدن‌های تکه‌تکه‌شده... دو تابلو از تئودور ژریکو که به ترتیب در سال‌های ۱۸۱۸ و ۱۸۱۹ کشیده. نقاشی که از تکه‌های بدن (از جمله سر) که عمدتن به خاطر گیوتین قطع شده بودند ساختاری ساخت برای دهن‌کجی به مفهومِ انقلاب کبیر و در عین‌حال روایتِ اجزای معناباخته‌ی بدن‌های سلاخی‌شده. الان نمی‌خواهم چندان درباره‌ی نگاهِ تاریخ‌ساز ژریکو بنویسم بلکه بیش‌تر اشاره‌ام به وضعیتِ بدنِ چندتکه‌شده است که معمولن برای تحقیر، تخفیف و از آن مهم‌تر بی‌اهمیت‌کردن بدن به عنوان یک کلِ منسجم استفاده می‌شده است. این‌که دست‌ها، سر، پاها و... از هم جدا شوند تا ساختارِ سنتی بدنِ واحد از هم بپاشد. یکی از هولناک‌ترین شیوه‌های اعدام نیز تا حتا اوایل قرن نوزدهم و تا دوره‌ی قاجار خودمان نیز همین روش بوده است. بدن را تحقیر کن! کاری که والدانِ بابک خرمدین با او و حالا خواهر و دامادشان انجام داده‌اند ریشه در همین باور دارد و به نظرم «آگاهانه» انجام شده‌. سو بلَک در کتاب فوق‌العاده‌ی «زندگی در مرگ» به عنوان یک متخصص کهنه‌کار پزشکی‌قانونی اشاره می‌کند که بسیاری از قاتلان بعد کشتن به صرافتِ تکه‌تکه‌کردن و امحایِ بدن مقتول می‌افتند. اما اکثرشان شکست می‌خورند چون این عمل بسیار مشکل، تخصصی و نیازمندِ ابزار و البته زمان طولانی و مهم‌تر از آن روحیه‌ای پولادین است. او به خوبی شرح می‌دهد عضلات و استخوان‌های حتا یک انسان لاغراندام چه‌قدر محکم و قوی هستند و در بسیاری قتل‌ها که ناگهانی و از روی جنون آنی انجام می‌شود قانل بعد مدتی تمرکزش را از دست داده و همین باعث دستگیری‌اش می‌شود(نقل به مضمون). برای همین این سلاخی بی‌مانند که به دست پدر و مادری سن‌دار انجام شده به هیچ عنوان و حداقل بنا بر اعتراف‌های فعلی‌شان اتفاقی نبوده و همین باعث شده هوای شهر امروز چسبناک‌تر باشد انگار. هراس و غمی در کلمات وجود دارد که من را یادِ خاطره‌ای پدربزرگ‌ام می‌اندازد وقتی از اصغر قاتل می‌گفت. این‌که مادرش اجازه نمی‌داده او و برادرش بیرون بروند چون «کسی پسرها را می‌کشته» و بعد پدر پدربزرگ‌ام او را که نوجوان بوده به تماشای اعدام قاتل زنجیره‌ای مشهور می‌‌برد و روی شانه می‌نشاند!( کلن تماشای اعدام از تفریح‌های همیشه‌گی بوده). اما پیرمرد تا ته عمر نود و یک ساله‌اش از هراس غروب‌ها و حبس‌شدن در خانه می‌گفت. این حس را امروز در شهر می‌دیدم، تمام مخزن‌های زباله مشکوک بودند و بدنی که قطعه‌قطعه‌شده بر حافظه‌ی تهران رها مانده. پدر پسر و دختر را چون نقاشی‌های ژریکو تبدیل به اجزایی بی‌هویت کرده. آن‌ها منهدم شده‌اند و این چیزی‌ست فراتر از خودِ قتل‌ها...
دیدگاه ها (۵۹۰)

یکی از مهم‌ترین رمان‌های تاریخِ ادبیات لهستان در قرنِ بیستم ...

این عکسِ درخشان ساعد نیک‌ذات است. خودش قصه‌ی این قاب هوش‌مند...

پوست در برابرِ پوست» اولین ثمره‌ی سال‌ها مطالعه، تحقیق و تدق...

معطر کرده شب‌های مرا با عطر ترتیلیزنی که لانه کرده لای موهای...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

🔰گریمورهای سه ملیجک🔸برخی مدعیان روشفکری، لیبرالیسم، دموکراسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط