روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!

 

کاظم بهمنی
دیدگاه ها (۴)

کاش ... غم و غصه  ...هم ...قیمتی داشت ...  مجانیست  ...همه م...

دیدی بعضی وقتا ، یهویی هوس چایی می کنییه کلبه تو یه جنگل دور...

قاصد بی خبر جواب نامه ام از بس ، ز جانان دیر می آیدجوان گر م...

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر استدر قفس با دوست مردن از ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط