دوست دارم
#دوست_دارم
· · ───────────── · ·
قرار بود باهم برین سر قرار ولی یونگی در مورد اینکه کجا میرید چیزی بهت نگفته بود ساعت 9:00 یونگی میومد دنبالت و الان ساعت 7:00 بود
*رفتی حموم و بعد از اومدن از حموم موهاتو خشک کردی لباسه چهار خونتو ک ی دامن کوتا بود ک دوتا بند داشت ک میومد روی شونه هاتو پوشیدی و زیرش یک لباس سفید یقه اسکی پوشیدی و کلاه سته لباستو سرت کردی و موهاتو دو طرفه شونه هات ریختی
با دیدن ساعت زود طرف لوازم آرایشی هات رفتی و میکاپتو انجام دادی داشتی کفشاتو پات میکردی ک صدای بوق ماشین یونگی اومد زود رفتی پایینو سوار ماشین شدی...
یونگی:سلام بیب...
ت.ا:سلام...کجا میریم¿¡
یونگی:اول شام میخوریم و بعدش میریم سینما
*شامُ خوردید و ب سینما رفتین وقتی سینما رو دیدی تعجب کردی و ی نگاه ب یونگی انداختی
ت. ا : اینجا ک کسی نیس
یونگی : گفتم فقد میخوام دوتایی تنها باشیم
*یکی زدی روی شونشو روی صندلیتون نشستید
فیلمی که داشت پخش میشد ژانرش عاشقانه
بود.زمان پخش فیلم چون خیلی احسلساتی شدی سرتوگذاشتی رو شونه یونگی که روشو برگردوند و موهاتو بوسید.
بعد تموم شدن فیلم دست همو گرفتین و از سالن سینما خارج شدین
داشت بارون میبارید و جفتتون خیس شده بودین
ا. ت: یونگیا... یه چیزی بت بگم؟
یونگی: هزارتا بگو
ا.ت: خیلی دوستت دارممم(باداد)
*کمرتوگرفت واروم ب خودش نزدیکت کرد لباشو گذاشت رو لبات و نرم بوسید
یونگی:من خیلی بیشتر دوصت دارم:›(این بلندتر از تو)
*دستاتو دور کمرش حلقه کردی وسرت وگذاشتی رو سینش اونم تو بغلش فشردت دادو تو موهات نفس میکشید
یونگی: من امشب بدون تو سررو بالش نمیزارم
ا. ت: باش پس من بات میام خونه
یونگی: میدونستی من موقع خواب هرچی پیشم باشه رو بغل میکنم؟
ا.ت: نه نمیدونستم... حالا ک اینجوریه من حتما میام
*یه لبخند دندون نما از سر رضایت زدو دوتایی سوار ماشین شدید
پایان....
حمایت و لایک
· · ───────────── · ·
قرار بود باهم برین سر قرار ولی یونگی در مورد اینکه کجا میرید چیزی بهت نگفته بود ساعت 9:00 یونگی میومد دنبالت و الان ساعت 7:00 بود
*رفتی حموم و بعد از اومدن از حموم موهاتو خشک کردی لباسه چهار خونتو ک ی دامن کوتا بود ک دوتا بند داشت ک میومد روی شونه هاتو پوشیدی و زیرش یک لباس سفید یقه اسکی پوشیدی و کلاه سته لباستو سرت کردی و موهاتو دو طرفه شونه هات ریختی
با دیدن ساعت زود طرف لوازم آرایشی هات رفتی و میکاپتو انجام دادی داشتی کفشاتو پات میکردی ک صدای بوق ماشین یونگی اومد زود رفتی پایینو سوار ماشین شدی...
یونگی:سلام بیب...
ت.ا:سلام...کجا میریم¿¡
یونگی:اول شام میخوریم و بعدش میریم سینما
*شامُ خوردید و ب سینما رفتین وقتی سینما رو دیدی تعجب کردی و ی نگاه ب یونگی انداختی
ت. ا : اینجا ک کسی نیس
یونگی : گفتم فقد میخوام دوتایی تنها باشیم
*یکی زدی روی شونشو روی صندلیتون نشستید
فیلمی که داشت پخش میشد ژانرش عاشقانه
بود.زمان پخش فیلم چون خیلی احسلساتی شدی سرتوگذاشتی رو شونه یونگی که روشو برگردوند و موهاتو بوسید.
بعد تموم شدن فیلم دست همو گرفتین و از سالن سینما خارج شدین
داشت بارون میبارید و جفتتون خیس شده بودین
ا. ت: یونگیا... یه چیزی بت بگم؟
یونگی: هزارتا بگو
ا.ت: خیلی دوستت دارممم(باداد)
*کمرتوگرفت واروم ب خودش نزدیکت کرد لباشو گذاشت رو لبات و نرم بوسید
یونگی:من خیلی بیشتر دوصت دارم:›(این بلندتر از تو)
*دستاتو دور کمرش حلقه کردی وسرت وگذاشتی رو سینش اونم تو بغلش فشردت دادو تو موهات نفس میکشید
یونگی: من امشب بدون تو سررو بالش نمیزارم
ا. ت: باش پس من بات میام خونه
یونگی: میدونستی من موقع خواب هرچی پیشم باشه رو بغل میکنم؟
ا.ت: نه نمیدونستم... حالا ک اینجوریه من حتما میام
*یه لبخند دندون نما از سر رضایت زدو دوتایی سوار ماشین شدید
پایان....
حمایت و لایک
۱۸.۴k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.