ماه و گرگ 🌘✨
#ماه_و_گرگ 🌘✨
#p5
.
﴿روز بعد﴾
به سمت مدرسه حرکت کردم . هنوزم فکرم درگیر اون خواب مزخرف بود. داشتم تو سالن راه میرفتم
سرم پایین بود.
ناگهان سرم به یه چیز محکم خورد
جوری که فکر کردم ستونی چیزی باشه.
سرمو بالا اوردم
جونگکوک روشو برگردوند و بهم نگاه کرد.
من به پشت جونگکوک خورده بودم!!!
_هی میخواییبمیری؟حواست کجاس؟
+ب..ببخشید.. حواس...حواسم نبود.
راهمو خیلی سریع کشیدم و رفتم.
بعد کلاس اول مامانم اومد دنبالم و باهم رفتیم مدرسه قبلیم.
برگشتنی بارون میومد اونم خیلی شدید!
تو ماشین توی جاده آسفالت و هوای بارونی داشتیم برمیگشتیم.
ناگهان با ماشین یه چیزی رو زیر کردیم.
خیلی ترسیده بودیم که نکنه انسان باشه!
سریع بیرون رفتیم تا ببینیم چی بوده.
با چیزی که دیدم مو به تنم سیخ شد!!!
جونگکوک بوددد!!!!
ارههه خودش بوددد!
روی زمین افتاده بود و بیهوش شده بود.
اخه اون اینجا چیکار میکرد
سریع سوارش کردیم تا به بیمارستان برسونیمش .
وقتی بردیمش بیمارستان دکتر در کمال نا باوری گفت که اون هیچ آسیبی ندیده!
واقعا انتظارشو نداشتم!
ولی هنوز بیهوش بود و نمیدونستیم کجا ببریمش
بری همین بردیمش خونه خودمون...
با کمک مادرم بردیمش تو اتاق مامانم.
مامانم خودش خیلی خسته بود برای همین رفت اتاق من یکم استراحت کنه.
من از جونگکوک میترسیدم. اخه دیروز بد جوری حالمو گرفت.
روی تخت دراز کشیده بود دستمو روی پیشونیش گذاشتم.
داشت میسوخت!!!! دمای بدنش خیلی بالا بود سریع سمت آشپزخونه رفتم و آب ولرم با دستمال اوردم.
به اتاق رفتم و دستمال رو خیس کردم و صورتش و بدنش رو با اب خیس کردم.
تقریبا ۳ ساعت بود که دمای بدنش بالا بود.
داشتم کم کم فکر میکردم ببرمش بیمارستان که یهو دمای بدنش پایین اومد.
این دیگه چه کوفتی بود..!
حمایت و لایک پلیزززززز
#p5
.
﴿روز بعد﴾
به سمت مدرسه حرکت کردم . هنوزم فکرم درگیر اون خواب مزخرف بود. داشتم تو سالن راه میرفتم
سرم پایین بود.
ناگهان سرم به یه چیز محکم خورد
جوری که فکر کردم ستونی چیزی باشه.
سرمو بالا اوردم
جونگکوک روشو برگردوند و بهم نگاه کرد.
من به پشت جونگکوک خورده بودم!!!
_هی میخواییبمیری؟حواست کجاس؟
+ب..ببخشید.. حواس...حواسم نبود.
راهمو خیلی سریع کشیدم و رفتم.
بعد کلاس اول مامانم اومد دنبالم و باهم رفتیم مدرسه قبلیم.
برگشتنی بارون میومد اونم خیلی شدید!
تو ماشین توی جاده آسفالت و هوای بارونی داشتیم برمیگشتیم.
ناگهان با ماشین یه چیزی رو زیر کردیم.
خیلی ترسیده بودیم که نکنه انسان باشه!
سریع بیرون رفتیم تا ببینیم چی بوده.
با چیزی که دیدم مو به تنم سیخ شد!!!
جونگکوک بوددد!!!!
ارههه خودش بوددد!
روی زمین افتاده بود و بیهوش شده بود.
اخه اون اینجا چیکار میکرد
سریع سوارش کردیم تا به بیمارستان برسونیمش .
وقتی بردیمش بیمارستان دکتر در کمال نا باوری گفت که اون هیچ آسیبی ندیده!
واقعا انتظارشو نداشتم!
ولی هنوز بیهوش بود و نمیدونستیم کجا ببریمش
بری همین بردیمش خونه خودمون...
با کمک مادرم بردیمش تو اتاق مامانم.
مامانم خودش خیلی خسته بود برای همین رفت اتاق من یکم استراحت کنه.
من از جونگکوک میترسیدم. اخه دیروز بد جوری حالمو گرفت.
روی تخت دراز کشیده بود دستمو روی پیشونیش گذاشتم.
داشت میسوخت!!!! دمای بدنش خیلی بالا بود سریع سمت آشپزخونه رفتم و آب ولرم با دستمال اوردم.
به اتاق رفتم و دستمال رو خیس کردم و صورتش و بدنش رو با اب خیس کردم.
تقریبا ۳ ساعت بود که دمای بدنش بالا بود.
داشتم کم کم فکر میکردم ببرمش بیمارستان که یهو دمای بدنش پایین اومد.
این دیگه چه کوفتی بود..!
حمایت و لایک پلیزززززز
۱۱.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.