Part 1
Part 1
deep wound = زخم عمیق
ا/ت ویو :
امروز هم کارم تو شرکت تموم شد ، وسایلمو جمع کردم و به سمت در خروجی راه افتادم تا برم خونه
تازه دیروز خونه رو گرفته بودم و وسایلامو چیده بودم ، امشب اولین شبی بود که تو خونه ی جدیدم میخوابیدم
پیاده میرفتم به سمت خونه ، تو راه نزدیکای خونه بودم که حس بدی بهم دست داد
یکم وایسادم و به دور و برم نگاهی انداختم
انگار قرار بود یه اتفاقی بیفته
چند دقیقه ای صبر کردم ولی چیزی نبود ، بیخودی نگران شدم
دوباره راه افتادم و رسیدم به خونه
لباسامو عوض کردم و رفتم یه دوش کوتاه گرفتم
روتین پوستیمو انجام دادم
گشنم بود برای همین مشغول آماده کردن رامیون شدم و خوردم
بعد از شستن ظرفا یکم تو گوشی چرخیدم و چشمام سنگین شدن
رفتم تو تخت و خوابیدم چون صبح زود باید میرفتم شرکت
فردا ۶ صبح :
با صدای آلارم گوشیت پا شدی دست و صورتتو شستی صبحونتو خوردی آرایش کردی و آماده شدی و دوباره پیاده به سمت شرکتت راه افتادی
به همون مسیری که دیشب توقف کردی رسیدی ، بازم همون حس بد به سراغت اومد
+نکنه اینجا طلسم شدست ها ؟
+آیگوو دیوونه شدم
+برم تا دیرم نشده
رسیدی شرکت و وسایلاتو آماده کردی و مشغول انجام کارت شدی
با صدای در به خودت اومدی
+ بله؟
#خانم کیم ، منشی لیا هستم
+بیا تو
منشی درو باز کرد و اومد تو
+جانم کاری داشتی؟
#یکی اومده شما رو ببینه
دیشب هم اومدن دنبال شما من بهشون گفتم فردا بیان
+دیشب؟
#بله
+ساعت چند؟
#حدودای ۱۲
تو ذهنت(دیشب دقیقا حدودای ساعت ۱۲ بود که اون حس بد سراغم اومد)
#خانم؟
به خودت اومدی
+ ها..ها.. بله
# بگم بیان داخل؟
+اووم بگو
منشیت بیرون رفت تا کسی که میخواست باهات ملاقات کنه رو به دفتر راهنمایی کنه
چند ثانیه بعد در دفترت باز شد
سرتو بالا آوردی که یهو......
deep wound = زخم عمیق
ا/ت ویو :
امروز هم کارم تو شرکت تموم شد ، وسایلمو جمع کردم و به سمت در خروجی راه افتادم تا برم خونه
تازه دیروز خونه رو گرفته بودم و وسایلامو چیده بودم ، امشب اولین شبی بود که تو خونه ی جدیدم میخوابیدم
پیاده میرفتم به سمت خونه ، تو راه نزدیکای خونه بودم که حس بدی بهم دست داد
یکم وایسادم و به دور و برم نگاهی انداختم
انگار قرار بود یه اتفاقی بیفته
چند دقیقه ای صبر کردم ولی چیزی نبود ، بیخودی نگران شدم
دوباره راه افتادم و رسیدم به خونه
لباسامو عوض کردم و رفتم یه دوش کوتاه گرفتم
روتین پوستیمو انجام دادم
گشنم بود برای همین مشغول آماده کردن رامیون شدم و خوردم
بعد از شستن ظرفا یکم تو گوشی چرخیدم و چشمام سنگین شدن
رفتم تو تخت و خوابیدم چون صبح زود باید میرفتم شرکت
فردا ۶ صبح :
با صدای آلارم گوشیت پا شدی دست و صورتتو شستی صبحونتو خوردی آرایش کردی و آماده شدی و دوباره پیاده به سمت شرکتت راه افتادی
به همون مسیری که دیشب توقف کردی رسیدی ، بازم همون حس بد به سراغت اومد
+نکنه اینجا طلسم شدست ها ؟
+آیگوو دیوونه شدم
+برم تا دیرم نشده
رسیدی شرکت و وسایلاتو آماده کردی و مشغول انجام کارت شدی
با صدای در به خودت اومدی
+ بله؟
#خانم کیم ، منشی لیا هستم
+بیا تو
منشی درو باز کرد و اومد تو
+جانم کاری داشتی؟
#یکی اومده شما رو ببینه
دیشب هم اومدن دنبال شما من بهشون گفتم فردا بیان
+دیشب؟
#بله
+ساعت چند؟
#حدودای ۱۲
تو ذهنت(دیشب دقیقا حدودای ساعت ۱۲ بود که اون حس بد سراغم اومد)
#خانم؟
به خودت اومدی
+ ها..ها.. بله
# بگم بیان داخل؟
+اووم بگو
منشیت بیرون رفت تا کسی که میخواست باهات ملاقات کنه رو به دفتر راهنمایی کنه
چند ثانیه بعد در دفترت باز شد
سرتو بالا آوردی که یهو......
۹۹.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.