یک روز رویایی
پارت ۱۳🍷
ا.ت:اهوم
جونگ کوک انگشترو دستم انداخت و بلند شد و بغلم کرد
ا.ت:قرارمون این نبود
جونگ کوک:میدونم از من نپرس خودم بدتر از توعم
بعد بایه لبخند فیک از ت بغل هم بیرون اومدیم
جئون:تبریک میگم بهتون
همه ی ادامای دورو ورمون شروع ب دست زدن کردن
جئون:خب میز شام امادس بفرمایید
همه لیوانای ت دستشونو گذاشتن رو میز های دورشون و رفتن سمت میز ناهار خوری براش شام
ا.ت:الان جدی جدی نامزد کردیم؟
جونگ کوک:قرار نبود اینجوری پیش بره..بدبخت شدیم
هوانگ:نمیخاین بیاین؟
جونگ کوک:چرا اومدیم عمو..بریم
رفتیم سمت میز..بابای جونگ کوک سر میز نشسته بود و بعد جونگ کوک و من..روبرومون هم لیا و باباش نشسته بودن و ادامه هم بقیه ی مهمونا.
خدمتکار ها کنار مهمونا وایستاده بودن ک اگ کسی چیزی خاست بهشون بدن
جئون:دخترم یه چیزی بخور
ا.ت:چشم...(اخرش عطسه کرد)
جونگ کوک:بهت گفتم تراس سرده بیا داخل
بعد ب خدمتکار اشاره کرد
جونگ کوک:برای ا.ت سوپ بریز
خدمتکار توی ظرف برام سوپ ریخت تا بخورم
ا.ت:خودتم یه چیزی بخور..از صب چیزی نخوردی
جونگ کوک:همین چند دقیقه پیش داشتیم دسر میخوردیم
ا.ت:راس میگی اصن حواسم نبود
جونگ کوک:منم زیاد میل ندارم..فقط سوپ میخورم
خدمتکار برای جونگ کوکم سوپ ریخت
همه شروع ب خوردن شام کردن...بجز صدای قاشق و ظرف صدای زیادی نمیومد..شام تموم شد و همه از سر میز بلند شدن و رفت ت سالن و دوباره شروع ب حرف زدن کردن..خدمتکار ها هم داشتن میز رو تمیز میکردن..با جونگ کوک رفتم سمت کاناپه
جونگ کوک:بیا بشینیم تازه ساعت ۹ و نیمه..مهمونا تا ساعت ۱۱ یا ۱۲ اینجان
ا.ت:خیلی خستم
جونگ کوک:یه جوری میگی انگار کل روز کار کرده بودی
ا.ت:درخدمت ت بودن سختر از کوه کندنه
جونگ کوک:پس دوس داشتی
ا.ت:نزار جلو ملت جیغ بکشما
جونگ کوک:بکش ببینم
همون لحظه ی عموی جونگ کوک اومد
هوانگ:جونگ کوک چنتا از سرمایه گذار های شرکت اومدن میخان باهات صحبت کنن
جونگ کوک:باشه اومدم...عزیزم ت همینجا بمون من میام
ا.ت:باشه
جونگ کوک رفت و من روی کاناپه ب دورو ورم نگا میکردم ک صدایی از پشت سرم شنیدم...داشتن درباره من و جونگ کوک حرف میزدن..تمام تمرکزمو گذاشتم تا ببینم چی دارن میگن ولی خب توی این هما سرو صدا واقن سخت بود
زنه:دختره اصن خوشگل نبود
دختره:اره قبول دارم همش ارایش بود
مرده: ب لباسش خیلی زرق و برق داشت ب خاطر اون یکم خوشگل دیده میشد
پسره:اصن فک کنم بدن قشنگیم نداشته باشه
دختره:جونگ کوک چطور عاشق همچین ادمی شده؟
زنه:فک نکنم عاشق شده باشه
پسره:یعنی بابت پول جونگ کوک نزدیکش شده؟
مرده:فک کنن دختره یا عاشق پول جونگ کوک شده یا قیافش
خاستم بلند شم جواب همشونو بدم ک احساس کردم سر تا پام خیس و خنک شدن...
.
.
.
هه🗿
ا.ت:اهوم
جونگ کوک انگشترو دستم انداخت و بلند شد و بغلم کرد
ا.ت:قرارمون این نبود
جونگ کوک:میدونم از من نپرس خودم بدتر از توعم
بعد بایه لبخند فیک از ت بغل هم بیرون اومدیم
جئون:تبریک میگم بهتون
همه ی ادامای دورو ورمون شروع ب دست زدن کردن
جئون:خب میز شام امادس بفرمایید
همه لیوانای ت دستشونو گذاشتن رو میز های دورشون و رفتن سمت میز ناهار خوری براش شام
ا.ت:الان جدی جدی نامزد کردیم؟
جونگ کوک:قرار نبود اینجوری پیش بره..بدبخت شدیم
هوانگ:نمیخاین بیاین؟
جونگ کوک:چرا اومدیم عمو..بریم
رفتیم سمت میز..بابای جونگ کوک سر میز نشسته بود و بعد جونگ کوک و من..روبرومون هم لیا و باباش نشسته بودن و ادامه هم بقیه ی مهمونا.
خدمتکار ها کنار مهمونا وایستاده بودن ک اگ کسی چیزی خاست بهشون بدن
جئون:دخترم یه چیزی بخور
ا.ت:چشم...(اخرش عطسه کرد)
جونگ کوک:بهت گفتم تراس سرده بیا داخل
بعد ب خدمتکار اشاره کرد
جونگ کوک:برای ا.ت سوپ بریز
خدمتکار توی ظرف برام سوپ ریخت تا بخورم
ا.ت:خودتم یه چیزی بخور..از صب چیزی نخوردی
جونگ کوک:همین چند دقیقه پیش داشتیم دسر میخوردیم
ا.ت:راس میگی اصن حواسم نبود
جونگ کوک:منم زیاد میل ندارم..فقط سوپ میخورم
خدمتکار برای جونگ کوکم سوپ ریخت
همه شروع ب خوردن شام کردن...بجز صدای قاشق و ظرف صدای زیادی نمیومد..شام تموم شد و همه از سر میز بلند شدن و رفت ت سالن و دوباره شروع ب حرف زدن کردن..خدمتکار ها هم داشتن میز رو تمیز میکردن..با جونگ کوک رفتم سمت کاناپه
جونگ کوک:بیا بشینیم تازه ساعت ۹ و نیمه..مهمونا تا ساعت ۱۱ یا ۱۲ اینجان
ا.ت:خیلی خستم
جونگ کوک:یه جوری میگی انگار کل روز کار کرده بودی
ا.ت:درخدمت ت بودن سختر از کوه کندنه
جونگ کوک:پس دوس داشتی
ا.ت:نزار جلو ملت جیغ بکشما
جونگ کوک:بکش ببینم
همون لحظه ی عموی جونگ کوک اومد
هوانگ:جونگ کوک چنتا از سرمایه گذار های شرکت اومدن میخان باهات صحبت کنن
جونگ کوک:باشه اومدم...عزیزم ت همینجا بمون من میام
ا.ت:باشه
جونگ کوک رفت و من روی کاناپه ب دورو ورم نگا میکردم ک صدایی از پشت سرم شنیدم...داشتن درباره من و جونگ کوک حرف میزدن..تمام تمرکزمو گذاشتم تا ببینم چی دارن میگن ولی خب توی این هما سرو صدا واقن سخت بود
زنه:دختره اصن خوشگل نبود
دختره:اره قبول دارم همش ارایش بود
مرده: ب لباسش خیلی زرق و برق داشت ب خاطر اون یکم خوشگل دیده میشد
پسره:اصن فک کنم بدن قشنگیم نداشته باشه
دختره:جونگ کوک چطور عاشق همچین ادمی شده؟
زنه:فک نکنم عاشق شده باشه
پسره:یعنی بابت پول جونگ کوک نزدیکش شده؟
مرده:فک کنن دختره یا عاشق پول جونگ کوک شده یا قیافش
خاستم بلند شم جواب همشونو بدم ک احساس کردم سر تا پام خیس و خنک شدن...
.
.
.
هه🗿
۹.۲k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.