(p11)
(p11)
______________
ا.ت ویو:
وقتی سرم رو چرخوندم....دیدم..کیم داره نگام میکنه...نگاهم رو ازش گرفتم و به درس گوش دادم...
(زنگ تفریح )
رونا:ا.ت...به نظرت...من با یوجو ازدواج میکنم
ا.ت:هنننننن...چیشوووددد
رونا:خوبب...👈🏼👉🏼
ا.ت:باشه...فهمیدم...
رونا:اووو دختر از دفتر صداد میکنن...
ا.ت:خداا..خودت کمک کننن...
*ا.ت رفت دفتر...
ا.ت ویو:
رفتم دفتر...
تق تق..
مدیر:بیا داخل...
ا.ت:سلام...منو صدا کردید...
مدیر:آره...این پسر باشما کار دارن..
ا.ت:عع..یوجوو..
یوجو:خب نتونستم پیدات کنم..
ا.ت:😑😑😑....خیلی ممنون آقای مدیر...
یوجو:خب ما دیگه رفع زحمت میکنیم...(دست انداخت درو گردن ا.ت)بریم
*ا.ت با یوجو چرخیدن...که ا.ت با تهیونگ چشم تو چشم شد...و رفت...
تهیونگ ویو:
تمام این مدت داشتم نگاش میکردم...
صورتش بی نقصه...بینی کوچیکش..چشمای بزرگ قهوهایش...لبای...نسبتا درشتش...پوففففف...
ویو جیمین:
با بچه ها داشتم راه میرفتم..تو فکر ا.ت بودم..چرا..دارم بهش فکر میکنم...چرا..چرا ازم دفاع کرد...پوفففف...وایسا ببینم اون اتس...چرا با یوجوع...
از ی طرف...دشمنیم با یوجو از ی طرف...ینکه با ا.تیس..نکن قرار میزارم...لعنتی...
دیگه نتونستم.تحمل کنم..رفتم سمتشون...
ا.ت ویو:
ا.ت:ارههه...یادش بخیر...ههههه...یوجووووو...
این چه کاریهعع...
__________________🖤🩶
از دستتون ناراحتم...این چه کاری اخخخخ...نه لایک میکنید..نه حمایت میکنید...چراااااا...ععععع...اصلا شرط داریم...
___________
لایک:۲۰
کامنت:۱۵
#فیک #فیکشن #وانشات
______________
ا.ت ویو:
وقتی سرم رو چرخوندم....دیدم..کیم داره نگام میکنه...نگاهم رو ازش گرفتم و به درس گوش دادم...
(زنگ تفریح )
رونا:ا.ت...به نظرت...من با یوجو ازدواج میکنم
ا.ت:هنننننن...چیشوووددد
رونا:خوبب...👈🏼👉🏼
ا.ت:باشه...فهمیدم...
رونا:اووو دختر از دفتر صداد میکنن...
ا.ت:خداا..خودت کمک کننن...
*ا.ت رفت دفتر...
ا.ت ویو:
رفتم دفتر...
تق تق..
مدیر:بیا داخل...
ا.ت:سلام...منو صدا کردید...
مدیر:آره...این پسر باشما کار دارن..
ا.ت:عع..یوجوو..
یوجو:خب نتونستم پیدات کنم..
ا.ت:😑😑😑....خیلی ممنون آقای مدیر...
یوجو:خب ما دیگه رفع زحمت میکنیم...(دست انداخت درو گردن ا.ت)بریم
*ا.ت با یوجو چرخیدن...که ا.ت با تهیونگ چشم تو چشم شد...و رفت...
تهیونگ ویو:
تمام این مدت داشتم نگاش میکردم...
صورتش بی نقصه...بینی کوچیکش..چشمای بزرگ قهوهایش...لبای...نسبتا درشتش...پوففففف...
ویو جیمین:
با بچه ها داشتم راه میرفتم..تو فکر ا.ت بودم..چرا..دارم بهش فکر میکنم...چرا..چرا ازم دفاع کرد...پوفففف...وایسا ببینم اون اتس...چرا با یوجوع...
از ی طرف...دشمنیم با یوجو از ی طرف...ینکه با ا.تیس..نکن قرار میزارم...لعنتی...
دیگه نتونستم.تحمل کنم..رفتم سمتشون...
ا.ت ویو:
ا.ت:ارههه...یادش بخیر...ههههه...یوجووووو...
این چه کاریهعع...
__________________🖤🩶
از دستتون ناراحتم...این چه کاری اخخخخ...نه لایک میکنید..نه حمایت میکنید...چراااااا...ععععع...اصلا شرط داریم...
___________
لایک:۲۰
کامنت:۱۵
#فیک #فیکشن #وانشات
۹.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.