فیک باکوگو

فیک باکوگو
-۱۱- رفتیم بیرون کلاس و توی حیاط.
باکوگو: ببین نفله، من خوشم نمیاد تو دور و بر میدوریا میچرخی و اونم همش پیشته.
ا.ت: از میدوریا سان خوشتون میاد؟
باکوگو: از تو خوشم میاد تمه! ( 11 پارت طولش دادی این اعتراف لعنتی رو🗿😂🔪 )
سعی کردم خودم رو تعجب کرده نشون بدم ولی قیافم اصن تغییر نکرد و همون طور که بود ، موند *-*
ا.ت: منو دوست دارید؟
باکوگو: تورو کوبوند به دیوار و دستاشو دو طرفت گذاشت* تو مال منی ، فهمیدی؟ دیگه نبینم سمت میدوریا بپلکی
بعدش دستاشو گذاشت تو جیبش و خیلی هم ریلکس رفت سمت کلاس.
باورم نمیشه.
الان اعتراف کرد؟
یه نگاه به دور و برم کردم و دیدم کسی نیست.
دستامو مشت کردم و پریدم بالا پایین از خوشحالی.
یهو سرمو برگردوندم دیدم یکی داره نگاهم می کنه...
از اونجایی که احتمالا توی اون حالت بشدتتتت مسخره شده بودم، سریع دویدم سمت کلاس.
وسط راه یهو دیدم دکو و اوراراکا و دنکی دارن می دون سمت من.
دنکی: *داره داد میزنه* ااااا.تتتتت سسسسااااننننن باکوگو چی گفتتتت
دکو: اروم باش دنکی، داد نزن بقیه کلاس دارن... ( من که یاد ناظممون خانوم حیدری افتادم 🗿👐🏻 )
اوراراکا: ا.ت چان ، باکوگو وقتی اومد تو کلاس قرمز شده بود ، چیشدهههه...

*تک پارتی شاد ریندو هم میذارم، ببخشید که نذاشتم یادم رفته بود 😂*