تو متعلق به منی
تو متعلق به منی
پارت ۲۸
ویو ات
بادیگارد منو برد اونجا جلوی شرکت نگه داشت و گفت
بادیگارد:رسیدیم خانم
یکم از شیشه رو دادم پایین و نگاه کردم عجب جای باحالی خیلی شیکه
در ماشین رو باز کردم و از ماشین پیاده شدم وقتی وارد شرکت شدم همه به من نگاه میکردن و درگوش هم چیزی میگفتن یکیشون داشت میومد سمتم یک دقیقه واستا نه امکان نداره خودشه سریع رو بهش گفتم
ات:سوآ
سوآ:ات خودتی
ات:وای اره خودمم تو کِی از آمریکا برگشتی وای خیلی دلم برات تنگ شده بود
سوآ:وای دختر منم دلم برات تنگ شده بود ۶ یا ۷ ماهی میشه برگشتم دختر تو چه خوشگل شدی
ات:تو خودتو رو تو آینه دیدی میدرخشی بگو
سوآ:مرسی راستی بگو ببینم تو اینجا چیکار میکنی من یکی از کارمندای شرکتم تو کار طراحی لباسم
ات:وایی واقعا منم برای همین اینجا اومدم میخوام اینجا کار کنم
سوآ:وای اینکه عالیه
ات: آره حالا من برم دیرم نشه بعدا میبینمت
سوآ:باشه عزیزم بای
خلاصه رفتم سمت اتاقی که بادیگارد گفت در زدم و وارد شدم یک مرد بسیار جذاب روی صندلی نشسته بود گفت
مرد:سلام خوش اومدید من جئون جونگ کوک هستم رئیس این شرکت خوشحالم از آشنایی با بانویی زیبایی مثل شما
تک خنده ای کردم و گفتم
ات:منم کانگ ات هستم خوشحالم از آشناییتون
کوک:بفرمایید بشینید چیزی میل دارید بگم بیارن؟
ات:نه ممنون
کوک:برای طراحی لباس اومدید درسته؟
از کشوی میزش چندتا برگه درآورد و با یک خودکار گرفت سمتم
کوک:لطفا این برگه هارو امضا کنید
چون بنظرم آدم خوبی میاومد برگه هارو نخوندم و امضا کردم و گرفتم سمتش
کوک:خیلی ممنون(لبخند)
کوک:من به یکی از کارمندا میگم شرکت رو بهت نشون بده
و بعد تلفن رو میز رو برداشت و شماره گرفت و گفت
کوک:لطفا به پارک سوآ بگید بیاد
وقتی اسم سوآ رو گفت خیلی خوشحال شدم
..:چشم
تلفن رو قطع کرد و گذاشت روی میز و منتظر موندیم تا سوآ بیاد
ادامه دارد...
یک سوال بنظرتون جونگ کوک فقط یک رئیس سادست
آیا این شرکت فقط یک شرکت معمولیه؟
تو کامنتا بگین
(نکته:سوآ و ات از دوران دبیرستان باهم دوستای صمیمی بودن ولی سال اول دانشگاه سوآ میره آمریکا و سوا خواهر جیمین)
پارت ۲۸
ویو ات
بادیگارد منو برد اونجا جلوی شرکت نگه داشت و گفت
بادیگارد:رسیدیم خانم
یکم از شیشه رو دادم پایین و نگاه کردم عجب جای باحالی خیلی شیکه
در ماشین رو باز کردم و از ماشین پیاده شدم وقتی وارد شرکت شدم همه به من نگاه میکردن و درگوش هم چیزی میگفتن یکیشون داشت میومد سمتم یک دقیقه واستا نه امکان نداره خودشه سریع رو بهش گفتم
ات:سوآ
سوآ:ات خودتی
ات:وای اره خودمم تو کِی از آمریکا برگشتی وای خیلی دلم برات تنگ شده بود
سوآ:وای دختر منم دلم برات تنگ شده بود ۶ یا ۷ ماهی میشه برگشتم دختر تو چه خوشگل شدی
ات:تو خودتو رو تو آینه دیدی میدرخشی بگو
سوآ:مرسی راستی بگو ببینم تو اینجا چیکار میکنی من یکی از کارمندای شرکتم تو کار طراحی لباسم
ات:وایی واقعا منم برای همین اینجا اومدم میخوام اینجا کار کنم
سوآ:وای اینکه عالیه
ات: آره حالا من برم دیرم نشه بعدا میبینمت
سوآ:باشه عزیزم بای
خلاصه رفتم سمت اتاقی که بادیگارد گفت در زدم و وارد شدم یک مرد بسیار جذاب روی صندلی نشسته بود گفت
مرد:سلام خوش اومدید من جئون جونگ کوک هستم رئیس این شرکت خوشحالم از آشنایی با بانویی زیبایی مثل شما
تک خنده ای کردم و گفتم
ات:منم کانگ ات هستم خوشحالم از آشناییتون
کوک:بفرمایید بشینید چیزی میل دارید بگم بیارن؟
ات:نه ممنون
کوک:برای طراحی لباس اومدید درسته؟
از کشوی میزش چندتا برگه درآورد و با یک خودکار گرفت سمتم
کوک:لطفا این برگه هارو امضا کنید
چون بنظرم آدم خوبی میاومد برگه هارو نخوندم و امضا کردم و گرفتم سمتش
کوک:خیلی ممنون(لبخند)
کوک:من به یکی از کارمندا میگم شرکت رو بهت نشون بده
و بعد تلفن رو میز رو برداشت و شماره گرفت و گفت
کوک:لطفا به پارک سوآ بگید بیاد
وقتی اسم سوآ رو گفت خیلی خوشحال شدم
..:چشم
تلفن رو قطع کرد و گذاشت روی میز و منتظر موندیم تا سوآ بیاد
ادامه دارد...
یک سوال بنظرتون جونگ کوک فقط یک رئیس سادست
آیا این شرکت فقط یک شرکت معمولیه؟
تو کامنتا بگین
(نکته:سوآ و ات از دوران دبیرستان باهم دوستای صمیمی بودن ولی سال اول دانشگاه سوآ میره آمریکا و سوا خواهر جیمین)
- ۱.۵k
- ۰۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط