رمان عشق مهربون من part:17
*ویو جیمین*
که دیگه باید ی قرارداد رو امضا میکردیم لینا رو به روم نشسته بود و جنا جفتم ایستاده بود اونم چجور مثل مجسمه و اخم های توهم رفته ی لحظه شک کردم نفس میکشه یا نه این چرا یهو اینطور شد وای خدا بزور خندم رو کنترل کردم
خلاصه داشتم امضا میکردم که لینا بلند شد و اومد پیشم
نیم خیز شد و سرش رو بهم نزدیک کرد اصلا احساس خوبی نداشتم کاملا معذب بودم درحالیکه داشتم امضا میکردم رومو ازش گرفتم و سرمو به سمت جنا بردم چون دوست نداشتم حتی یکم هم ببینمش داشتم تموم میکردم که جنا بلافاصله اومد بین من و لینا و لینا رو از بازوش محکم گرفت به طوریکه دیدم دستش قرمز شد و هلش داد سمت دیوار و بله اونقدر محکم هلش داد که به دیوار برخورد کرد
جنا:همیشه بهتره فاصله رو رعایت کنیم برا سلامتی هردو طرف بهتره
لینا:دختره ی وحشی چطور جرعت میکنی منو هل بدی اصلا چطور میتونی بهم دست بزنی؟
لینا اومد جنا رو بزنه که جنا دست لینا رو گرفت و بهش گفت
جنا:منو ببین من تو کل عمرم هیچکس منو نزده حتی پدر و مادرم هیچکس پس این جرعت و اجازه رو به خودت نده که منو بزنی این یک
دو چرا اینقدر خودتو به رئیس میچسبونی
سه از اونجایی که دوست پسرمه این اجازه رو بهت نمیدم که بهش نزدیک بشی
لینا:ایش دختره وحشی
جنا:هه(پوز خند)منکه چیزی نشون ندادم بهتره بشینی سرجاش و الا بلدم چطور اون روی وحشی خودمو بالا بیارم
لینا:میدونی اگه پدرم بفهمه چیکارت میکنه؟
جنا:تو از قدرت پدرت استفاده میکنی اما من از قدرت خودم
در ضمن بابات یا خودت هرچقدر مقام عالی داشته باشید نمیتونید کمترین ضربه رو بهم برسونید
لینا:چه با اعتماد حرف میزنی
جنا:چون من اینم
لینا:ایش
جنا:ایش(اداشو درمیاره)
وای خدا من اینجا بزور جلو خندم رو گرفتم ولی نمیدونستم جنا دختر به این معصومی بلده اینطور جواب بده و محکم حرف بزنه والا افرین بهش خوشم اومد
قشنگ ضایعش کرد
خوشحالم که عاشق همچین دختری شدم و اما امروز بیشتر خوشحال شدم چون گفت من دوست پسرشم
خلاصه لینا امضا کرد و وسایلش رو برداشت رفت من موندم و جنا
ی نگاهی به صورتش انداختم هم عصبانی بود هم خجالت زده دیگه نمیتونستم بیشتر خودمو نگه دارم که زدم زیر خنده همینطور داشتم میخندیدم که جنا نگاهم کرد
جنا:رئیس واقعا الان اینا خنده دار بودن؟
جیمین:قیافه تو اره خیلی
جنا:رئیسسسس
*ویو جنا*
این دختر لعنتی کثافت این همه میخواد به رئیس نزدیک بشه فک کرده کیه هااااا کیه وای وای خاستم از موهاش بکشم و صورتش رو خونی کنم ولی حیف که رئیس نشسته بود
دختره بیشعور اصلا واقعا چطور میتونه با این لباسا بیاد بیرون اونم پیش یک مرد
خلاصه تا رفت دیدم رئیس میخنده و اینا که ازم پرسید....
که دیگه باید ی قرارداد رو امضا میکردیم لینا رو به روم نشسته بود و جنا جفتم ایستاده بود اونم چجور مثل مجسمه و اخم های توهم رفته ی لحظه شک کردم نفس میکشه یا نه این چرا یهو اینطور شد وای خدا بزور خندم رو کنترل کردم
خلاصه داشتم امضا میکردم که لینا بلند شد و اومد پیشم
نیم خیز شد و سرش رو بهم نزدیک کرد اصلا احساس خوبی نداشتم کاملا معذب بودم درحالیکه داشتم امضا میکردم رومو ازش گرفتم و سرمو به سمت جنا بردم چون دوست نداشتم حتی یکم هم ببینمش داشتم تموم میکردم که جنا بلافاصله اومد بین من و لینا و لینا رو از بازوش محکم گرفت به طوریکه دیدم دستش قرمز شد و هلش داد سمت دیوار و بله اونقدر محکم هلش داد که به دیوار برخورد کرد
جنا:همیشه بهتره فاصله رو رعایت کنیم برا سلامتی هردو طرف بهتره
لینا:دختره ی وحشی چطور جرعت میکنی منو هل بدی اصلا چطور میتونی بهم دست بزنی؟
لینا اومد جنا رو بزنه که جنا دست لینا رو گرفت و بهش گفت
جنا:منو ببین من تو کل عمرم هیچکس منو نزده حتی پدر و مادرم هیچکس پس این جرعت و اجازه رو به خودت نده که منو بزنی این یک
دو چرا اینقدر خودتو به رئیس میچسبونی
سه از اونجایی که دوست پسرمه این اجازه رو بهت نمیدم که بهش نزدیک بشی
لینا:ایش دختره وحشی
جنا:هه(پوز خند)منکه چیزی نشون ندادم بهتره بشینی سرجاش و الا بلدم چطور اون روی وحشی خودمو بالا بیارم
لینا:میدونی اگه پدرم بفهمه چیکارت میکنه؟
جنا:تو از قدرت پدرت استفاده میکنی اما من از قدرت خودم
در ضمن بابات یا خودت هرچقدر مقام عالی داشته باشید نمیتونید کمترین ضربه رو بهم برسونید
لینا:چه با اعتماد حرف میزنی
جنا:چون من اینم
لینا:ایش
جنا:ایش(اداشو درمیاره)
وای خدا من اینجا بزور جلو خندم رو گرفتم ولی نمیدونستم جنا دختر به این معصومی بلده اینطور جواب بده و محکم حرف بزنه والا افرین بهش خوشم اومد
قشنگ ضایعش کرد
خوشحالم که عاشق همچین دختری شدم و اما امروز بیشتر خوشحال شدم چون گفت من دوست پسرشم
خلاصه لینا امضا کرد و وسایلش رو برداشت رفت من موندم و جنا
ی نگاهی به صورتش انداختم هم عصبانی بود هم خجالت زده دیگه نمیتونستم بیشتر خودمو نگه دارم که زدم زیر خنده همینطور داشتم میخندیدم که جنا نگاهم کرد
جنا:رئیس واقعا الان اینا خنده دار بودن؟
جیمین:قیافه تو اره خیلی
جنا:رئیسسسس
*ویو جنا*
این دختر لعنتی کثافت این همه میخواد به رئیس نزدیک بشه فک کرده کیه هااااا کیه وای وای خاستم از موهاش بکشم و صورتش رو خونی کنم ولی حیف که رئیس نشسته بود
دختره بیشعور اصلا واقعا چطور میتونه با این لباسا بیاد بیرون اونم پیش یک مرد
خلاصه تا رفت دیدم رئیس میخنده و اینا که ازم پرسید....
۳.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.