دشمن ناتنی pt
دشمن ناتنی pt24
همشون رو مبل نشسته بودن که سون هو حرف زد
@ اونا تورو از کجا میشناسن سوهی؟
سوهی با بهت به پدرش نگاه کرد و زبونش بند اومده بود،اول به تهیونگ و بعد به جین نگاه کرد
+چیزه چندباری قبلا اینجا اومده بودم
@ دلیل؟
سوهی دیگه حرفی برای گفتن نداشت
-برای دیدن من
تمام نگاه ها به سمت جونگکوک برگشتن
# چی میگی پسرم
-خب میخواست دوست پسرش رو ببینه،نمیتونه؟
سوهی با بهت که حالا با ترس ترکیب شده بود به جونگکوک نگاه کرد،قرار نبود اتفاق های امروز تموم بشه؟
سه نفری که از ماجرا خبر داشتن با تعجب به حرف جونگکوک نگاه کردند و منتظر ری اکشن سون هو بودن.
جونگکوک با انداختن دستش دور سوهی و نزدیک کردن به خودش آخرین حرفش رو زد
-الانم اگه با ما کاری ندارید ما بریم تو اتاقمون،سوهی شب سختی رو گذرونده.
با لبخندی از اون جمع دور شد و با سوهی به سمت اتاق خودش رفت.
-برابر شدیم عشقم
+دیوونه ای....هرچقدر جلوتر میری بیشتر به این پی میبرم.
.
چند روزی گذشته بود و بخاطر گندی که جونگکوک زده بود مجبور بودن جلو اون چند نفر مثل کاپلا رفتار کنن و باعث شده بود که همه باور کنن البته اگه تهیونگ و جیمین و جین رو حساب نکنیم ،بلاخره اون سه تا جریان رو بهتر از سون هو جیسونگ میدونستن.
سون هو شروع کرد به حرف زدن راجع به پروازی که قرار بود به سمت فرانسه داشته باشم صحبت کرد
+چه سفری؟
@برای گرفتن سنگ های قیمتی میریم و دو روزه برمیگردیم
سون هو به جونگکوک نگاهی کرد
@ البته توام باید باهام بیایی،بجای سوهی .
جونگکوک نگاهی مطئنی به حرف مرد کرد و حرفش رو قبول کرد
+بابا من خودم میتونم بیام
@چه فرقی داره تو باشی یا.....جونگکوکت
سوهی لبخند ضایعی زد و به جونگکوک با نگاهی که پر از فحش بود نگاه کرد
+درسته
.
(روز سفر دو ساعت قبل از پرواز)
-جیمین اگه یه تار مو از اون دونفر کم بشه خودت رو از الان پاره شده بدون.
~نقش بازی کردن بهت فشار آورده کوک.
جونگکوک سرش رو پایین انداخت و قبل از اینکه حرف آخرش رو بزنه و از خونه خارج بشه زد.
-مواظبشون باش پسر
از خونه بیرون رفت و سمت ماشینی که تهیونگ و سون هو توش بودن رفت و سوار شد و طولی نکشید که حرکت کردن.
همشون رو مبل نشسته بودن که سون هو حرف زد
@ اونا تورو از کجا میشناسن سوهی؟
سوهی با بهت به پدرش نگاه کرد و زبونش بند اومده بود،اول به تهیونگ و بعد به جین نگاه کرد
+چیزه چندباری قبلا اینجا اومده بودم
@ دلیل؟
سوهی دیگه حرفی برای گفتن نداشت
-برای دیدن من
تمام نگاه ها به سمت جونگکوک برگشتن
# چی میگی پسرم
-خب میخواست دوست پسرش رو ببینه،نمیتونه؟
سوهی با بهت که حالا با ترس ترکیب شده بود به جونگکوک نگاه کرد،قرار نبود اتفاق های امروز تموم بشه؟
سه نفری که از ماجرا خبر داشتن با تعجب به حرف جونگکوک نگاه کردند و منتظر ری اکشن سون هو بودن.
جونگکوک با انداختن دستش دور سوهی و نزدیک کردن به خودش آخرین حرفش رو زد
-الانم اگه با ما کاری ندارید ما بریم تو اتاقمون،سوهی شب سختی رو گذرونده.
با لبخندی از اون جمع دور شد و با سوهی به سمت اتاق خودش رفت.
-برابر شدیم عشقم
+دیوونه ای....هرچقدر جلوتر میری بیشتر به این پی میبرم.
.
چند روزی گذشته بود و بخاطر گندی که جونگکوک زده بود مجبور بودن جلو اون چند نفر مثل کاپلا رفتار کنن و باعث شده بود که همه باور کنن البته اگه تهیونگ و جیمین و جین رو حساب نکنیم ،بلاخره اون سه تا جریان رو بهتر از سون هو جیسونگ میدونستن.
سون هو شروع کرد به حرف زدن راجع به پروازی که قرار بود به سمت فرانسه داشته باشم صحبت کرد
+چه سفری؟
@برای گرفتن سنگ های قیمتی میریم و دو روزه برمیگردیم
سون هو به جونگکوک نگاهی کرد
@ البته توام باید باهام بیایی،بجای سوهی .
جونگکوک نگاهی مطئنی به حرف مرد کرد و حرفش رو قبول کرد
+بابا من خودم میتونم بیام
@چه فرقی داره تو باشی یا.....جونگکوکت
سوهی لبخند ضایعی زد و به جونگکوک با نگاهی که پر از فحش بود نگاه کرد
+درسته
.
(روز سفر دو ساعت قبل از پرواز)
-جیمین اگه یه تار مو از اون دونفر کم بشه خودت رو از الان پاره شده بدون.
~نقش بازی کردن بهت فشار آورده کوک.
جونگکوک سرش رو پایین انداخت و قبل از اینکه حرف آخرش رو بزنه و از خونه خارج بشه زد.
-مواظبشون باش پسر
از خونه بیرون رفت و سمت ماشینی که تهیونگ و سون هو توش بودن رفت و سوار شد و طولی نکشید که حرکت کردن.
- ۵.۵k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط