صدای پچ پچ همه بلد شد
صدای پچ پچ همه بلد شد
■داری چی میگی لیسااااااا
♧باور نمیکنی؟؟؟؟با گوش های خودم شنیدمممم کوک داشت به اجوما میگفتتت
■ببینم راس میکنه؟؟؟
$...
♧ده حرف بزن پیره زننننن(لیسا تفنگی که دور کمره پدر کوک بود رو برمیداره و مبزاره روی سره اجوما)
$هق....هق...هق...ب...له......
♧شنیدیدددددد؟؟؟؟
■بیونگگگگگگگگ
¿بله قربان
■همه ی افراد رو جم کن میریم دمباله اون حروم زادا ها
(پایان فلش بگ)
تهیونگ چند تیری میزه به پای افراد باباش (اهه بابا قاطی کردم بهش چی میگفتننن؟؟یادم نست)
=جونکوککک یجییی زود باشید بریددددد
کوک دسته ته رو هم میگیره و به زور میبرتش با خودش
"در حالی که هر سه تاشون دارن میدون"
=جونکوک عقلتو ازدست دادییییی؟؟؟
+دیگه تحت هر شرایطی تنهات نمیزارممم
_زود باشیددددد بدویدددد
+ماشین،،،از این طرفه بدویدددد
همه رفتن سمت ماشین کوک و سوار شدن
همه داشتن به ماشین شلیک میکردن
+سرتون رو بیارید پاینننن
کوک ماشین رو روشن میکنه و راه میوفتن
از جنگل خارج میشنو میان تو جاده
=کوک توهم میتونم حسش کنی؟؟؟ماشینای بابا و افرادش دمبالمونن
+،،،،،،،اههه...گندش بزنم عارهههه
_حالا چی کار کنیم؟؟؟اگه گیرمون بیارن میکشن مارو
=اووو...اونجارو نگااا،،،یه تا ماشین هست،،،یجی سوار اون میشه و میره ماهم هواسشون رو پرت میکنیم
+درستهههه
کوک نگه میداره
+زود باش یجی پیاده شو
=من میرم درشو باز کنم
تهیونگ پیاده میشه
_کوککک...نمیخام ازت جدا شممم چی اگه گیرتون اوردن الان دیگه تهیونگ هم چون باما فرار کرده اگه گیرش بیارن اونو هم میکشن(گریه،نگران)چی اگه بکشنتوننن
کوک پیاده میشه و میره سمت دره یجی و اونو به زور پیاده میکنه
_کوککک...هق...لطفن به حرفم گوش...
لبشو میزاره روی لبت
+شیشش...نگران نباش
_هق..هق..لطفن میترسم از دستت بدممم
=یجی کوک زود باشد درو باز کردم
+باشه.،،،،یجی"وختی خورشید دوباره غروب کنه ما همدیگه رو میبینیم"باشه؟؟حالا برو
پارت۴۳
به پایان نزدیک میشیم ایده بدید فیک بعدی از کی باشه و چه ژانری داشته باشه بعده امتحانات میزارم
■داری چی میگی لیسااااااا
♧باور نمیکنی؟؟؟؟با گوش های خودم شنیدمممم کوک داشت به اجوما میگفتتت
■ببینم راس میکنه؟؟؟
$...
♧ده حرف بزن پیره زننننن(لیسا تفنگی که دور کمره پدر کوک بود رو برمیداره و مبزاره روی سره اجوما)
$هق....هق...هق...ب...له......
♧شنیدیدددددد؟؟؟؟
■بیونگگگگگگگگ
¿بله قربان
■همه ی افراد رو جم کن میریم دمباله اون حروم زادا ها
(پایان فلش بگ)
تهیونگ چند تیری میزه به پای افراد باباش (اهه بابا قاطی کردم بهش چی میگفتننن؟؟یادم نست)
=جونکوککک یجییی زود باشید بریددددد
کوک دسته ته رو هم میگیره و به زور میبرتش با خودش
"در حالی که هر سه تاشون دارن میدون"
=جونکوک عقلتو ازدست دادییییی؟؟؟
+دیگه تحت هر شرایطی تنهات نمیزارممم
_زود باشیددددد بدویدددد
+ماشین،،،از این طرفه بدویدددد
همه رفتن سمت ماشین کوک و سوار شدن
همه داشتن به ماشین شلیک میکردن
+سرتون رو بیارید پاینننن
کوک ماشین رو روشن میکنه و راه میوفتن
از جنگل خارج میشنو میان تو جاده
=کوک توهم میتونم حسش کنی؟؟؟ماشینای بابا و افرادش دمبالمونن
+،،،،،،،اههه...گندش بزنم عارهههه
_حالا چی کار کنیم؟؟؟اگه گیرمون بیارن میکشن مارو
=اووو...اونجارو نگااا،،،یه تا ماشین هست،،،یجی سوار اون میشه و میره ماهم هواسشون رو پرت میکنیم
+درستهههه
کوک نگه میداره
+زود باش یجی پیاده شو
=من میرم درشو باز کنم
تهیونگ پیاده میشه
_کوککک...نمیخام ازت جدا شممم چی اگه گیرتون اوردن الان دیگه تهیونگ هم چون باما فرار کرده اگه گیرش بیارن اونو هم میکشن(گریه،نگران)چی اگه بکشنتوننن
کوک پیاده میشه و میره سمت دره یجی و اونو به زور پیاده میکنه
_کوککک...هق...لطفن به حرفم گوش...
لبشو میزاره روی لبت
+شیشش...نگران نباش
_هق..هق..لطفن میترسم از دستت بدممم
=یجی کوک زود باشد درو باز کردم
+باشه.،،،،یجی"وختی خورشید دوباره غروب کنه ما همدیگه رو میبینیم"باشه؟؟حالا برو
پارت۴۳
به پایان نزدیک میشیم ایده بدید فیک بعدی از کی باشه و چه ژانری داشته باشه بعده امتحانات میزارم
۱۶.۲k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.