شب دردناک

( شب دردناک )
پارت ۵۴

جونکوک بدونه هیچ حرفه دیگی از رو دختره بلند شد و باز هم دستش را تو جیب شلوارش برد و از اتاق خارج شد دختره ماند با هزاران ترس رو تخت نشست و جای دستی که جونکوک رو پاش گذاشته بود را با دستش پاک کرد و با بغض تو گلوش گفت.... ات : تا کی باید اینجوری زنگی کنم زانو هایش را بلند کرد و در سینه هایش فروع برد سرش را گذاشت رو دست هایش ات چشم هایش را بست چطور باید از این پسر خلاص میشد
_____________

با پوشیدن لباس ورزشی اش از اتاق خارج شد سمته آسانسور رفت و کمی منتظر ماند .... یادش افتاد و گوشی اش را برداشت شماره برادرش را میخواست بگیره ولی پیامکی بهش ارسال شد با شماره ناشناس پارک را باز کرد و با دیدن اون عکس ها جی و ایل سونگ شوکه به گوشی نگاه کرد
پاهایش سوست و نگاه تار اش را به در آسانسور دوخت مردی زود از آسانسور بیرون رفت و سمته ات رفت ...
...... : خانم حالتون خوبه ؟
ات : ها .. آره...
بدونه هیچ حرف دیگی وارد آسانسور شد دختره خنده ای کرد و با خودش گفت
ات .... درسته اين نه باید بهشون اعتماد کنم نه ...
بغض خونی در قلب اش بود از آسانسور بیرون رفت و از هتل بیرون رفت جلو در هتل ایستاد نفس های عمیقی کشید جلو هتل درخت های بزرگی بودن دختره چشم هایش را بست دوباره به درخت ها نگاه کرد ...
ات : اگه زندگی دارم داداشم که چندیدن سال ندیده بودشم وقتی بهم میگم ققد ده دقیقه منتظرم بمون رفت تو بغل دشمن
گیره مو را برداشت و موهایش را با گیره مو می‌بست و جونکوک بود که این صحنه را تماشا میکرد میخواست سوار ماشین بشه با اون حرفه ات و چهره زیبا .. خوشگل .... و نیم رخ بی‌نظیر
(ایستاده بود اسلاید ۲ ات )

جونکوک. .... دشمنش منظورش کیه ؟
با سوالی تو ذهن اش سوار ماشین شد و ماشین را روشن کرد ...
( اسلاید ۳ لباسه ات )
اون شب جی برایه نشان دادن اینکه برادر ات در دستشه با ایل سونگ خوابید نه اینکه به ایل دروغ گفت بلکه گولش هم زد بود ....،
دیدگاه ها (۰)

( شب دردناک )پارت ۵۵ بدونه اینکه به برادرش و جونکوک بگه به ک...

(شب دردناک )پارت ۵۳صبح روزه بعد قلت خورد و از رو تخت افتاد پ...

شب دردناک )پارت ۵۲جی : راستش اونجا چندیدن مردی وایستادن جلو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط