شب دردناک
شب دردناک )
پارت ۵۲
جی : راستش اونجا چندیدن مردی وایستادن جلو اتاقم میترسم برم اتاقم
ایل سونگ: باشه حتما
ایل سونگ از اتاق خارج شد و همراه با جی قدم به قدم شدن
ایل سونگ: اتاق شما طبقه چنده
جی : راستش طبقه پایین
ایل سونگ دیگه هیچ حرفه دیگی نگفت چون پسر ارومی و ساکتی بود همیشه رفتارش با دختر ها خیلی مهربون بود بلخره رسیدن طبقه پایین جلو اتاق جی ایستادن
جی: ممنونم آقا
ایل سونگ: خواهش میکنم
ایل سونگ بعد از حرفش قدم برداشت و جی گفت .... جی : میشه یه قهوه مهمون تون کنم
ایل سونگ چرخید سمته جی و با احترام گفت
ایل سونگ: باشه
جی کلیدی در را برداست و در را باز کرد هر دو وارد اتاق شدن و جی در را بست
جی: بفرمایید
ایل سونگ سمته مبل ها رفت. و نشست جی بعد از کشیدن پالتو اش سمته آشپزخونه رفت مشغول درست کردن قهوه شد ولی فنجان ها قهوه را گذاشت تو سینی دارو خواب اول را در فنجان ایل سونگ ریخت و با پوزخند رو لب هایش سمته سالن رفت سینی رو جلو گذاشت و فنجان رو جلو ایل سونگ گذاشت
جی: ممنونم که کمکم کردی
ایل سونگ فنجان را از رو میز برداشت و به مبل تکیه داد
ایل سونگ: خب چطور از مرد های که جلو در شما ایستاده بودن میترسیدید ولی من رو آوردی اتاق خودتون
جی : خب حسم بهم میگه شما ادم خوبی هستین
ایل سونگ: ما که نیم ساعتم نمیشه همو شناختیم بعدش حس میکنید آدم خوبیم
جی در حرف اش ماند تا چی بگه زود گفت ... جی : راستش آره بخورید قهوه شما سرد میشه
ایل سونگ بدونه هیچ حرفی مشغول خوردن قهوه را بالا کشید و کی از قهوه را خورد تماسی به گوشیش اومد و فنجان رو گذاشت رو میز و گوشی را از تو جیب کتش برداشت و با دیدن اسم ات زود جواب داد
ایل سونگ: بله ات
ات : هیونگ تو کجایی
ایل سونگ: یکی از خانم ها به کمک نیاز داشتن منم کمکش کردم
ات : بدونه خبر میری پیشه دوست دخترت ... باشه بعدا حرف میزنیم
حتی نگذاشت ایل سونگ حرفش را بزنه زود تماس را به پایان رساند
ات : پسره .... اوف
رو تخت دراز کشید و خیلی خسته بود در عادت ماهانه خستگی زیادی داشت کم کم خوابش برد
پارت ۵۲
جی : راستش اونجا چندیدن مردی وایستادن جلو اتاقم میترسم برم اتاقم
ایل سونگ: باشه حتما
ایل سونگ از اتاق خارج شد و همراه با جی قدم به قدم شدن
ایل سونگ: اتاق شما طبقه چنده
جی : راستش طبقه پایین
ایل سونگ دیگه هیچ حرفه دیگی نگفت چون پسر ارومی و ساکتی بود همیشه رفتارش با دختر ها خیلی مهربون بود بلخره رسیدن طبقه پایین جلو اتاق جی ایستادن
جی: ممنونم آقا
ایل سونگ: خواهش میکنم
ایل سونگ بعد از حرفش قدم برداشت و جی گفت .... جی : میشه یه قهوه مهمون تون کنم
ایل سونگ چرخید سمته جی و با احترام گفت
ایل سونگ: باشه
جی کلیدی در را برداست و در را باز کرد هر دو وارد اتاق شدن و جی در را بست
جی: بفرمایید
ایل سونگ سمته مبل ها رفت. و نشست جی بعد از کشیدن پالتو اش سمته آشپزخونه رفت مشغول درست کردن قهوه شد ولی فنجان ها قهوه را گذاشت تو سینی دارو خواب اول را در فنجان ایل سونگ ریخت و با پوزخند رو لب هایش سمته سالن رفت سینی رو جلو گذاشت و فنجان رو جلو ایل سونگ گذاشت
جی: ممنونم که کمکم کردی
ایل سونگ فنجان را از رو میز برداشت و به مبل تکیه داد
ایل سونگ: خب چطور از مرد های که جلو در شما ایستاده بودن میترسیدید ولی من رو آوردی اتاق خودتون
جی : خب حسم بهم میگه شما ادم خوبی هستین
ایل سونگ: ما که نیم ساعتم نمیشه همو شناختیم بعدش حس میکنید آدم خوبیم
جی در حرف اش ماند تا چی بگه زود گفت ... جی : راستش آره بخورید قهوه شما سرد میشه
ایل سونگ بدونه هیچ حرفی مشغول خوردن قهوه را بالا کشید و کی از قهوه را خورد تماسی به گوشیش اومد و فنجان رو گذاشت رو میز و گوشی را از تو جیب کتش برداشت و با دیدن اسم ات زود جواب داد
ایل سونگ: بله ات
ات : هیونگ تو کجایی
ایل سونگ: یکی از خانم ها به کمک نیاز داشتن منم کمکش کردم
ات : بدونه خبر میری پیشه دوست دخترت ... باشه بعدا حرف میزنیم
حتی نگذاشت ایل سونگ حرفش را بزنه زود تماس را به پایان رساند
ات : پسره .... اوف
رو تخت دراز کشید و خیلی خسته بود در عادت ماهانه خستگی زیادی داشت کم کم خوابش برد
- ۱۷.۰k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط