پارت1
پارت1
ویو جونگ کوک
صبح ساعت 6بود ساعتم زنگ خورد سرم و تو بالشت فشردم و آهی کشیدم
+خدایا باز باید برم تو اون دبیرستان کوفتی هوففف
بایک عالمه قل خوردن بلاخره بلند شدم سریع آماده شدم سریع دویدم سمت اتوبوس سوار شدم رسیدم دبیرستان داشتم وارد دبیرستان میشدم که دوباره اون وو عوضی دوباره دستمو گرفت کشون سمت خودش دخترا پسرا سامت شدن تا اون وو کارشو بکنه انداختم زیر پاش ولگدم کردم
اون وو :ای عوضی ، رو مخ کیوت حال بهم زن
نهایت تلاشمو کردم از زیر پاش بیام بیرون ولی رفیقاش اومدن و دست و پامو گرفتن و جفت کردن تااون بتونه راحت تر منو کتک بزنه من هیچ صدایی نکردم و نهایت تلاشمو کردم گریه نکنم بعد از چند دقیقه کتک زدن من که باعث کبود شدن بدنم شد رفتن و منم به سختی از روی زمین بلند شدم و به حرفای بقیه گوش ندادم خودمو تکوندم و رفتم سر کلاس ریاضی هیچی نخونده بودم استرس شدیدی داشتم و کوییز شروع شد من از ۱۰ تا سوال فقط یکیرو جواب دادم برگرو دادم دبیر میخواد سر کلاس برگه هارو صحیح کنه فا۰ک
-خب دانش آموزان عزیز برگه هاتون رو بهتون میدم جیسو ۱۰ رزی ۸ اون وو۵ و۰۰۰ و اما جونگ کوک بیاد اینجا وایسه
سرمو انداختم پایین و به اونجا رفتم
-تبریک میگم تک گرفتید تا کی میخوای به این روند ادامه بدی ها(داد)
-اگه قراره اینجور درس بخونی باید کل تابستونو بیای مدرسه
-هوفف مهم نیست تو امسال همین پایه میمونی فهمیدی حالا برو سرجات بشین
طوری که بچه ها نگام میکردن بهم میخندیدن دوست داشتم گریه کنم خودمو بکشم ولی خودمو کنترل کردم و همه ی زنگ ها همینطور گذشت بعد از اتمام مدرسه با سرعت از مدرسه دور شدم و همینطوری داشتم به ناکجا آباد میرفتم هی گریه میکردم انقد دویدم که خسته شدم و سرعتم کم شد و تو خیابون راه میرفتم که یهو از پشت یک دستمال گذاشتن جلوی دماغم و حلم دادن توی یه ون سیاه و دست و پا دهنم و بستن و ون حرکت کرد
(نمدونم جالب بود یا نه )
ویو جونگ کوک
صبح ساعت 6بود ساعتم زنگ خورد سرم و تو بالشت فشردم و آهی کشیدم
+خدایا باز باید برم تو اون دبیرستان کوفتی هوففف
بایک عالمه قل خوردن بلاخره بلند شدم سریع آماده شدم سریع دویدم سمت اتوبوس سوار شدم رسیدم دبیرستان داشتم وارد دبیرستان میشدم که دوباره اون وو عوضی دوباره دستمو گرفت کشون سمت خودش دخترا پسرا سامت شدن تا اون وو کارشو بکنه انداختم زیر پاش ولگدم کردم
اون وو :ای عوضی ، رو مخ کیوت حال بهم زن
نهایت تلاشمو کردم از زیر پاش بیام بیرون ولی رفیقاش اومدن و دست و پامو گرفتن و جفت کردن تااون بتونه راحت تر منو کتک بزنه من هیچ صدایی نکردم و نهایت تلاشمو کردم گریه نکنم بعد از چند دقیقه کتک زدن من که باعث کبود شدن بدنم شد رفتن و منم به سختی از روی زمین بلند شدم و به حرفای بقیه گوش ندادم خودمو تکوندم و رفتم سر کلاس ریاضی هیچی نخونده بودم استرس شدیدی داشتم و کوییز شروع شد من از ۱۰ تا سوال فقط یکیرو جواب دادم برگرو دادم دبیر میخواد سر کلاس برگه هارو صحیح کنه فا۰ک
-خب دانش آموزان عزیز برگه هاتون رو بهتون میدم جیسو ۱۰ رزی ۸ اون وو۵ و۰۰۰ و اما جونگ کوک بیاد اینجا وایسه
سرمو انداختم پایین و به اونجا رفتم
-تبریک میگم تک گرفتید تا کی میخوای به این روند ادامه بدی ها(داد)
-اگه قراره اینجور درس بخونی باید کل تابستونو بیای مدرسه
-هوفف مهم نیست تو امسال همین پایه میمونی فهمیدی حالا برو سرجات بشین
طوری که بچه ها نگام میکردن بهم میخندیدن دوست داشتم گریه کنم خودمو بکشم ولی خودمو کنترل کردم و همه ی زنگ ها همینطور گذشت بعد از اتمام مدرسه با سرعت از مدرسه دور شدم و همینطوری داشتم به ناکجا آباد میرفتم هی گریه میکردم انقد دویدم که خسته شدم و سرعتم کم شد و تو خیابون راه میرفتم که یهو از پشت یک دستمال گذاشتن جلوی دماغم و حلم دادن توی یه ون سیاه و دست و پا دهنم و بستن و ون حرکت کرد
(نمدونم جالب بود یا نه )
۷.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.