🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
اسمات کامتت
با دلدرد شدیدی از خواب بیدار شدم و روی تخت نشستم دیدم لختم تعجبت کردم به اطرافم نگاه کردم دیدم جونگکوک با شلوارک کنار تراز وایستاده و سیگار میکشه روی کمرش هم مارکه
جونگکوک: بلاخره بیدار شدی
کانیا: من چرا لختم
جونگکوک: اماده باش ۱ ساعت دیگه بریم خونه مامانم
کانیا: دوست ندارم بدنم درد میکنه
جونگکوک: هیچی از دیشب یادت نمیاد؟
کانیا: اوممم...
به اطراف نگاه کردم دیدم سوتینم و شرتم و لباسم و تیشرت جونگکوک و عطرم کمربند جونگکوک همه روی زمینن فهمیدم چه گوهی خوردم رفتم زیر پتو و اشکام جاری شدن خیلی وقت بود گریه نکردم کم کم صدای گریه هام بلند شد
جونگکوک: گریه نکن بلندشو اماده شو
کانیا: چرا اینکارو بام کردی(در حال هق زدن حرف میزنه)
جونگکوک: خودت تحریکم کردی
کانیا: میرفتی با جنده های دورت اونکارو میکردی عوضی
جونگکوک: وقتی زن دارم لظومی نداره
کانیا: چرا نمیخوای بفهمی عشقی بینمون نیس
جونگکوک: ۳۰ دقیقه دیگه وقت نداری بزای امادع شدن
کانیا: نمیتونم تکون بخورم نمیام
جونگکوک بلندشو
بزور از جام بلندشدم و پتو دورم گرفتم و رفتم توی حموم و خودمو توی ایینه دیدم که بدنم پر از مارک بود و بعضیدجاهای گردنم زخم شده بود
رفتم توی حموم و اب گرم رو باز کردم دوش گرفتم و اومدم بیرون
از کمد لباس برداشتم بباسی که مارکام رو نشون نده و اینا شلوارمم پوشیدم عطرمو زدم و از لوسیون زدم و رفتم بیرون جونگکوک نیست پس راحتم
رفتم توی بالکن و سیگارمو روشن کردم و مک از میگرفتم حالم از خودم بهم میخوره
جونگکوک: بلندشو بریم
از جام بلندشدم و رفتم پایین توی ماشین نشستم و پاهامووتوی شکمم جمع کردم سرمو روی زانوم گزاشتم و چشمامو بستم
جونگکوک: نخواب
کانیا: واقعا روت میشه با من حرف بزنی
جونگکوک:من پشیمون نیستم از کاری که کردم و ضمنا توام دیشب مشیمون له نظر نمیومدی وقتی دستت توی سرم بود
کانیا: اینهمه باد اوری نکن
جونگکوک: رسیدیم خانم کوچولو
از ماشین پیاده شدم و سریع رفتم توی خونه
م.کوک: خوش اومدین
خ.کوک:(خاله کوک) خوش اومدی عزیزم
لینو(پسرر خاله کوک):خوش اومدی
ادامه دارد بای
اسمات کامتت
با دلدرد شدیدی از خواب بیدار شدم و روی تخت نشستم دیدم لختم تعجبت کردم به اطرافم نگاه کردم دیدم جونگکوک با شلوارک کنار تراز وایستاده و سیگار میکشه روی کمرش هم مارکه
جونگکوک: بلاخره بیدار شدی
کانیا: من چرا لختم
جونگکوک: اماده باش ۱ ساعت دیگه بریم خونه مامانم
کانیا: دوست ندارم بدنم درد میکنه
جونگکوک: هیچی از دیشب یادت نمیاد؟
کانیا: اوممم...
به اطراف نگاه کردم دیدم سوتینم و شرتم و لباسم و تیشرت جونگکوک و عطرم کمربند جونگکوک همه روی زمینن فهمیدم چه گوهی خوردم رفتم زیر پتو و اشکام جاری شدن خیلی وقت بود گریه نکردم کم کم صدای گریه هام بلند شد
جونگکوک: گریه نکن بلندشو اماده شو
کانیا: چرا اینکارو بام کردی(در حال هق زدن حرف میزنه)
جونگکوک: خودت تحریکم کردی
کانیا: میرفتی با جنده های دورت اونکارو میکردی عوضی
جونگکوک: وقتی زن دارم لظومی نداره
کانیا: چرا نمیخوای بفهمی عشقی بینمون نیس
جونگکوک: ۳۰ دقیقه دیگه وقت نداری بزای امادع شدن
کانیا: نمیتونم تکون بخورم نمیام
جونگکوک بلندشو
بزور از جام بلندشدم و پتو دورم گرفتم و رفتم توی حموم و خودمو توی ایینه دیدم که بدنم پر از مارک بود و بعضیدجاهای گردنم زخم شده بود
رفتم توی حموم و اب گرم رو باز کردم دوش گرفتم و اومدم بیرون
از کمد لباس برداشتم بباسی که مارکام رو نشون نده و اینا شلوارمم پوشیدم عطرمو زدم و از لوسیون زدم و رفتم بیرون جونگکوک نیست پس راحتم
رفتم توی بالکن و سیگارمو روشن کردم و مک از میگرفتم حالم از خودم بهم میخوره
جونگکوک: بلندشو بریم
از جام بلندشدم و رفتم پایین توی ماشین نشستم و پاهامووتوی شکمم جمع کردم سرمو روی زانوم گزاشتم و چشمامو بستم
جونگکوک: نخواب
کانیا: واقعا روت میشه با من حرف بزنی
جونگکوک:من پشیمون نیستم از کاری که کردم و ضمنا توام دیشب مشیمون له نظر نمیومدی وقتی دستت توی سرم بود
کانیا: اینهمه باد اوری نکن
جونگکوک: رسیدیم خانم کوچولو
از ماشین پیاده شدم و سریع رفتم توی خونه
م.کوک: خوش اومدین
خ.کوک:(خاله کوک) خوش اومدی عزیزم
لینو(پسرر خاله کوک):خوش اومدی
ادامه دارد بای
۱۴.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.