🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
توی چشماش-زل زدم که برق میزد و ...
جونگکوک: کانیا خیلی...
هیونجین:اممم زوج های عاشق تشریف اوردن
کانیا: امم اره
هیونجین:نمیخوایید از الماس ها دیدن کنبد؟
جونگکوک: ازه الان میاییم
دست تو دست با جونگکوک سمت الماس ها رفتیم که کیفم از دستم افتاد و خم شدم کیفمو برداشتم و دیدم جونگکوک عصبی نگام میکنه واتف چرا اینطوری شد
{جی کی}
فاک من کی اینهمه کم ظرفیت شدم شت هارد شدم واقعااا که ادمو دیوونه میکنه این عشق
اروم پشت سر کانیا راه میرفتم و کیف کانیا رو جلوم گرفتم و راه میرفتم نمیتونم دیگه تحمل کنم
خیلی بده الان میمیرم
سریع دست کانیا رو گرفتم و سمت خروجی رفتم و به دیکار چسبوندمش یه دستمو بالای سرش قرارداادم و اونیکی با اونیکی دستم رونشو گرفتم و دور پام حلقه کردم و شروع کردم به بوسیدنش همراهیم نمیکرد باعث میشد دیوونه بشم وحشی تر از قبل مک مزدم لبش مزه ی الکل میداد اون مسته پس مشکل ی نیست فردا فراموش میکنه
کانیا: اه ک..ک..وک
دستشو گرفتم و کشیدمش توی ماشین و به راننده گفتم ندوت کنه و توی این زمان لباس کانیا شده بود پستونک برام و توی دهنم میجوییدمشون
راننده: افا رسیدیم(خنده)
کانیا رو بغل کردم بدومش توی اتاقم و روی تخت پرتش کردم و کربندمو باز کردم و دور دستش بستم و به تاج تخت گره دادم و.
....بیا پاییین
.
.
.
.
.
.روع کرددم به در اوردم لباسش و روی پاهاش نشستم جوری که احساس سنگینی نکنه و شروع کزدم به مک زدن گردنش که کاملا ارغوانش شده بود کانیا بین مارک هام دستشو روی کمرم میکشید و با ناخوندهاش خنج مینداخت رفتم پایین تر و...
بابای اوری وان کصکشا اسمات میخوایین
توی چشماش-زل زدم که برق میزد و ...
جونگکوک: کانیا خیلی...
هیونجین:اممم زوج های عاشق تشریف اوردن
کانیا: امم اره
هیونجین:نمیخوایید از الماس ها دیدن کنبد؟
جونگکوک: ازه الان میاییم
دست تو دست با جونگکوک سمت الماس ها رفتیم که کیفم از دستم افتاد و خم شدم کیفمو برداشتم و دیدم جونگکوک عصبی نگام میکنه واتف چرا اینطوری شد
{جی کی}
فاک من کی اینهمه کم ظرفیت شدم شت هارد شدم واقعااا که ادمو دیوونه میکنه این عشق
اروم پشت سر کانیا راه میرفتم و کیف کانیا رو جلوم گرفتم و راه میرفتم نمیتونم دیگه تحمل کنم
خیلی بده الان میمیرم
سریع دست کانیا رو گرفتم و سمت خروجی رفتم و به دیکار چسبوندمش یه دستمو بالای سرش قرارداادم و اونیکی با اونیکی دستم رونشو گرفتم و دور پام حلقه کردم و شروع کردم به بوسیدنش همراهیم نمیکرد باعث میشد دیوونه بشم وحشی تر از قبل مک مزدم لبش مزه ی الکل میداد اون مسته پس مشکل ی نیست فردا فراموش میکنه
کانیا: اه ک..ک..وک
دستشو گرفتم و کشیدمش توی ماشین و به راننده گفتم ندوت کنه و توی این زمان لباس کانیا شده بود پستونک برام و توی دهنم میجوییدمشون
راننده: افا رسیدیم(خنده)
کانیا رو بغل کردم بدومش توی اتاقم و روی تخت پرتش کردم و کربندمو باز کردم و دور دستش بستم و به تاج تخت گره دادم و.
....بیا پاییین
.
.
.
.
.
.روع کرددم به در اوردم لباسش و روی پاهاش نشستم جوری که احساس سنگینی نکنه و شروع کزدم به مک زدن گردنش که کاملا ارغوانش شده بود کانیا بین مارک هام دستشو روی کمرم میکشید و با ناخوندهاش خنج مینداخت رفتم پایین تر و...
بابای اوری وان کصکشا اسمات میخوایین
۲۸.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.