🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
کیفمو گراستم روی مبل و رفتم توی اتاق و سیگارمو از جیبم در اوردم و یادم افتاد عندکم توی کیفمه در اتلق رو باز کردم که با هیکل بزرگ جونگوک برخوردم
کانیا:یااا جلوتو نگاه کن
جونگکوک: تو درو باز کردی
کانیا: برو اونور
جونگکوک:نمیرم
کانیا:برو میخووم برم تووسالن
جونگکوک: گفتم نمیرم
کانیا: چه نفهمی هستی
جونگکوک: امشب داریم میریم مهمونی هیونجین اماده باش
کانیا: امشب کار دارم
جونگکوک: باید بیای
کانیا: نمیام
جونگکوک: چقدر لجبازی
کانیا: دوست دارم
جونگکوکک: می تو
کانیا: عوضی، منظورم چیز دیگه بود
جونگکوک: منم منظورم چیز دیگه بود
کانیا: حالا تا شب
رفتم توی سالن و فندک رو از کیفم در اوردم و سیگار رو روشن کردم
(پرش زمانی به شب)
با جونگکوک توز مهمونی وایستاده بودیم درسته بلاخره مجبورم کرد بیام جو هیلی کسل کننده اس
جونگکوک" اخماتو باز کن
کانیا: نمیخوام
جونگکوک:چقدر لجبازی
کانیا: ب تو چه
جونگکوک نزدیکم شد و کمرمو گرفت
کانیا: آیی کمرممم درد گرفت کوک
جونگکوک: کوک؟
کانیا: جونگکووک خیلی کمرم رو محکم گرفتی ولم کن
جونگکوک: بیبی جئون حواست باشه چی میگی توی عمرم کسی باهام اینطوری حرف نزده بود الانم یه دختر داره اینطور باهام حرف میزنه کاری میکنه روی تخت ترتیبش رو بدم انتخاب با خودته
کانیا: جونگکوک کمرم له شدد(بغض)
جونگکوک:ببخشید خوبی؟
کانیا: نه
جونگکوک: گفتم ببخشید
کانیا: نمیبخشم
جونگکوک: بیا حالا باید ناز بکشم
کانیا: کمرم درد گرفت عوضی
دیدم جونگکوک محکم تز از فبل کمرم رو گرفتم و شروع کرد به بوسیدنم وحشیانه مک میزد
چند مین بعد
ازم جدا شد ولی هنوز صورتش-نزریک بهم بود نفس های گرمش حس میکردم...
کیفمو گراستم روی مبل و رفتم توی اتاق و سیگارمو از جیبم در اوردم و یادم افتاد عندکم توی کیفمه در اتلق رو باز کردم که با هیکل بزرگ جونگوک برخوردم
کانیا:یااا جلوتو نگاه کن
جونگکوک: تو درو باز کردی
کانیا: برو اونور
جونگکوک:نمیرم
کانیا:برو میخووم برم تووسالن
جونگکوک: گفتم نمیرم
کانیا: چه نفهمی هستی
جونگکوک: امشب داریم میریم مهمونی هیونجین اماده باش
کانیا: امشب کار دارم
جونگکوک: باید بیای
کانیا: نمیام
جونگکوک: چقدر لجبازی
کانیا: دوست دارم
جونگکوکک: می تو
کانیا: عوضی، منظورم چیز دیگه بود
جونگکوک: منم منظورم چیز دیگه بود
کانیا: حالا تا شب
رفتم توی سالن و فندک رو از کیفم در اوردم و سیگار رو روشن کردم
(پرش زمانی به شب)
با جونگکوک توز مهمونی وایستاده بودیم درسته بلاخره مجبورم کرد بیام جو هیلی کسل کننده اس
جونگکوک" اخماتو باز کن
کانیا: نمیخوام
جونگکوک:چقدر لجبازی
کانیا: ب تو چه
جونگکوک نزدیکم شد و کمرمو گرفت
کانیا: آیی کمرممم درد گرفت کوک
جونگکوک: کوک؟
کانیا: جونگکووک خیلی کمرم رو محکم گرفتی ولم کن
جونگکوک: بیبی جئون حواست باشه چی میگی توی عمرم کسی باهام اینطوری حرف نزده بود الانم یه دختر داره اینطور باهام حرف میزنه کاری میکنه روی تخت ترتیبش رو بدم انتخاب با خودته
کانیا: جونگکوک کمرم له شدد(بغض)
جونگکوک:ببخشید خوبی؟
کانیا: نه
جونگکوک: گفتم ببخشید
کانیا: نمیبخشم
جونگکوک: بیا حالا باید ناز بکشم
کانیا: کمرم درد گرفت عوضی
دیدم جونگکوک محکم تز از فبل کمرم رو گرفتم و شروع کرد به بوسیدنم وحشیانه مک میزد
چند مین بعد
ازم جدا شد ولی هنوز صورتش-نزریک بهم بود نفس های گرمش حس میکردم...
۸.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.