فیک: فصل دوم فقط من ،فقط تو
پارت •20/
ات : گراز بی قواره
هه را : بز منننننن
ات تا پرید بره بغلش ی لحظه ایست کردو
ات : وایسا !
هه را : ات بخدا من ....
ات : تو این سه سال کدوم قبرستونی بودی
هه را : بخدا مجبور بودم بی خبر برم آمریکا
ات ب تهیونگ ک با قیافه ای پوکر نگاش می کرد و دستش رو گرفت و نشوندش رو صندلی
ته: پس آشنا در اومدیم
جیمین : درسته
ات : اره قبلاً
هه را : یاااا ات
ات : خب ما قبلاً همکلاسی ب اضافه بهترین دوست همدیگه بودیم
هه را : و هستیم
و اون شب هه را و ات با هم بحث می کردن و ات بلاخره رضایت داد و هه را رو بخشید چون دلیل منطقی داشت و وسط های غذا بودن ک
هه را : بعدش بریم کلوپ
ات: یئسسسسسس
جیمین : خیر
ته: اوهوم برای شما خیلی زوده
ات : یاااا ته ته اذیت نکن دیگه
هه را : اوکی بمونه ی وقت دیگه ولی من و ات امشب میخوایم پیش هم باشیم
ات : ارهه
ته وجیمین با هم : ن خیر
هه را : چینجا چراااا
ته : شب نمیشه خانم پارک چون هر کس باید پیش همسرش باشه
ات : وا ته ما ک هنوز رسما ازدواج نکردیم
ته: چ ربطی داره عزیزم
جیمین : بله درسته. فردا تموم روز. رو پیش هم باشید چطوره؟
هه را : اوکیییی
ات : نظرتون درباره ی پیک نیک چهار نفره چیه ؟ آخر هفته هم هست
همه موافقت کردن
هه را : ولی قضیه آشنایی تو و جیمین رو تعریف نکردید
ات ک مونده بود چی بگه
جیمین : اوووو خیلی باحال بود راستش ات داشت از دسته
ات : اره خیلی باحال بود جیمین ترسیده بودو برگشت گفت یاااااا خانم من دوست دختر دارم
خیلی قیافه ش باحال بود
و همه قضیه رو تعریف کرد
و ته و جیمین با هم گرم گرفته بودن و ات و هه را هم با هم صحبت میکردم ک
جیمین : اوه خیلی زود گذشت ساعت دوازده س و ما فردا قراره بریم پیک نیک خانوما
همه : درسته
بلند شدن و کارای فردا رو تقسیم کردن و از همدیگه خدافظی کردن
ات : وای خیلی خوب بود
تهیونگ : درسته خیلی وقته تو جمع دوستانه نبودم
ات لبخندی زد و گونه ی ته یونگ رو بوسید
ته: ا الان این چی بود ؟
ات : چی کدوم
.....
ببخشید گایز میدونم فعالیت ها کمه ولی خب این روزا چند تا اتفاق با هم پیش اومد و ی کوچولو سرم شلوغه
شرط پارت بعد:۱۱۱تا لایک و کامنت بدون تکرار حیح 😶
ات : گراز بی قواره
هه را : بز منننننن
ات تا پرید بره بغلش ی لحظه ایست کردو
ات : وایسا !
هه را : ات بخدا من ....
ات : تو این سه سال کدوم قبرستونی بودی
هه را : بخدا مجبور بودم بی خبر برم آمریکا
ات ب تهیونگ ک با قیافه ای پوکر نگاش می کرد و دستش رو گرفت و نشوندش رو صندلی
ته: پس آشنا در اومدیم
جیمین : درسته
ات : اره قبلاً
هه را : یاااا ات
ات : خب ما قبلاً همکلاسی ب اضافه بهترین دوست همدیگه بودیم
هه را : و هستیم
و اون شب هه را و ات با هم بحث می کردن و ات بلاخره رضایت داد و هه را رو بخشید چون دلیل منطقی داشت و وسط های غذا بودن ک
هه را : بعدش بریم کلوپ
ات: یئسسسسسس
جیمین : خیر
ته: اوهوم برای شما خیلی زوده
ات : یاااا ته ته اذیت نکن دیگه
هه را : اوکی بمونه ی وقت دیگه ولی من و ات امشب میخوایم پیش هم باشیم
ات : ارهه
ته وجیمین با هم : ن خیر
هه را : چینجا چراااا
ته : شب نمیشه خانم پارک چون هر کس باید پیش همسرش باشه
ات : وا ته ما ک هنوز رسما ازدواج نکردیم
ته: چ ربطی داره عزیزم
جیمین : بله درسته. فردا تموم روز. رو پیش هم باشید چطوره؟
هه را : اوکیییی
ات : نظرتون درباره ی پیک نیک چهار نفره چیه ؟ آخر هفته هم هست
همه موافقت کردن
هه را : ولی قضیه آشنایی تو و جیمین رو تعریف نکردید
ات ک مونده بود چی بگه
جیمین : اوووو خیلی باحال بود راستش ات داشت از دسته
ات : اره خیلی باحال بود جیمین ترسیده بودو برگشت گفت یاااااا خانم من دوست دختر دارم
خیلی قیافه ش باحال بود
و همه قضیه رو تعریف کرد
و ته و جیمین با هم گرم گرفته بودن و ات و هه را هم با هم صحبت میکردم ک
جیمین : اوه خیلی زود گذشت ساعت دوازده س و ما فردا قراره بریم پیک نیک خانوما
همه : درسته
بلند شدن و کارای فردا رو تقسیم کردن و از همدیگه خدافظی کردن
ات : وای خیلی خوب بود
تهیونگ : درسته خیلی وقته تو جمع دوستانه نبودم
ات لبخندی زد و گونه ی ته یونگ رو بوسید
ته: ا الان این چی بود ؟
ات : چی کدوم
.....
ببخشید گایز میدونم فعالیت ها کمه ولی خب این روزا چند تا اتفاق با هم پیش اومد و ی کوچولو سرم شلوغه
شرط پارت بعد:۱۱۱تا لایک و کامنت بدون تکرار حیح 😶
۶۱.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.