فصل دوم: فیک فقط من فقط تو
پارت •18/
ات : هییی خانومممم« با داد»
دختره با ترس و تعجب سرش رو بلند کرد
....: ام بله کاری داشتید؟
ات موهاش رو ب پشتت روانه کردو نشست رو ب روی دختره پاهاش رو رو هم انداخت و : چشاتو درویش میکنی یا خودم با این چنگال در بیارمشون؟
....:درست صحبت کن
ات : نفهم هم هستی ک
تهیونگ : اوم ات عزیزم بیا بریم
ات : صب کن ببینم
ببین دنبال شر نباش خب ؟
...: و اگه باشم
و ات : الان شد .از موهای دختره گرفت و
تهیونگ: هی هی ات عزیزمممم؟؟ ولش کنننن
و در گیر بودن ک دختره در رفت و ات از حرصش کفش پاشنه بلند ش رو در آورد و شوت کرد ک دقیق خورد تو کله دختره و کمی زخم شده بود
کمی بعد پاسگاه
هر سه سکوت کرده بودن و ب پلیس مقابل شون نگاه میکردن ک
سرگورد : خب دعوا سر چی بوده
تهیونگ : من ! یعنی ویژه همسرم بخاطر من یهو عصبی شودنو
سرگورد : خانم محترم شما چرا با این کفش زدید تو سر این خانم
ات ک کمی ترسیده بود دستای تهیونگ رو گرفته بود و ولی اصلا از ظاهرش معلوم نبود
ات: ب همسرم چشم داشت آقای پلیس
سرگورد: شما حق نداشتید با کفش اونم از نوع پاشنه بزنید تو سر این خانم
تهیونگ: ام ببخشید فک کنم با صحبت حل بشه اگه میشه ما
ات : چی چیو صحبت حل کنیم من شکایت دارم!
تهیونگ کمی ب ات نزدیک میشه تو گوشش میگه
ته: عزیزم ب این دقت کن ک اول اون شکایت کرده
ات : آه آها راس میگی ها پوف
و خلاصه با پول حلش کردن و از پایگاه اومدن بیرون
ات : بیشعورررررر باید بیشتر میزدمش
تهیونگ سعی در خوردن خنده ش بود و با صدایی که رگه های خنده توش بود
ته: ات ولی خوب زدی تو سرش
ات : ما اینیم دیگه
ته: ولی دیدی اگه ی پسر ب تو نگاه کنه من چطور میشم
ات : واقعا حسی بدیه
ته: پس درک من چقدر عصبی میشم اگر کسی بهت نزدیک میشه
ات خم شد و از گونه ی ته بوسید و
ات : حواسم هست مستر کیم
تهیونگ : واییی خدا چقدر کیوت بودی اون موقع ک گفتی آقای پلیس آخه من چطور تو رو نخورممم
ات : یاااا
داخل عمارت
ات : اجوماااا
اجوما: جانم دخترم
ات : توت فرنگی داریم؟
اجوما : ام الان میگم برات بخرن
ات : باوشهههه فقط بگو تند لطفا
اجوما خنده ای کرد و باشه ای گفت
همین طور روی اپن آشپزخانه نشسته بود و باهاش رو تکون میداد و منتظر توت فرنگی های بود ک
شرط پارت بعد: ۱۱۱ تا لایک و کامنت
گایز من حالم خوبه ممنونم برای نگرانی هاتون 💜
ات : هییی خانومممم« با داد»
دختره با ترس و تعجب سرش رو بلند کرد
....: ام بله کاری داشتید؟
ات موهاش رو ب پشتت روانه کردو نشست رو ب روی دختره پاهاش رو رو هم انداخت و : چشاتو درویش میکنی یا خودم با این چنگال در بیارمشون؟
....:درست صحبت کن
ات : نفهم هم هستی ک
تهیونگ : اوم ات عزیزم بیا بریم
ات : صب کن ببینم
ببین دنبال شر نباش خب ؟
...: و اگه باشم
و ات : الان شد .از موهای دختره گرفت و
تهیونگ: هی هی ات عزیزمممم؟؟ ولش کنننن
و در گیر بودن ک دختره در رفت و ات از حرصش کفش پاشنه بلند ش رو در آورد و شوت کرد ک دقیق خورد تو کله دختره و کمی زخم شده بود
کمی بعد پاسگاه
هر سه سکوت کرده بودن و ب پلیس مقابل شون نگاه میکردن ک
سرگورد : خب دعوا سر چی بوده
تهیونگ : من ! یعنی ویژه همسرم بخاطر من یهو عصبی شودنو
سرگورد : خانم محترم شما چرا با این کفش زدید تو سر این خانم
ات ک کمی ترسیده بود دستای تهیونگ رو گرفته بود و ولی اصلا از ظاهرش معلوم نبود
ات: ب همسرم چشم داشت آقای پلیس
سرگورد: شما حق نداشتید با کفش اونم از نوع پاشنه بزنید تو سر این خانم
تهیونگ: ام ببخشید فک کنم با صحبت حل بشه اگه میشه ما
ات : چی چیو صحبت حل کنیم من شکایت دارم!
تهیونگ کمی ب ات نزدیک میشه تو گوشش میگه
ته: عزیزم ب این دقت کن ک اول اون شکایت کرده
ات : آه آها راس میگی ها پوف
و خلاصه با پول حلش کردن و از پایگاه اومدن بیرون
ات : بیشعورررررر باید بیشتر میزدمش
تهیونگ سعی در خوردن خنده ش بود و با صدایی که رگه های خنده توش بود
ته: ات ولی خوب زدی تو سرش
ات : ما اینیم دیگه
ته: ولی دیدی اگه ی پسر ب تو نگاه کنه من چطور میشم
ات : واقعا حسی بدیه
ته: پس درک من چقدر عصبی میشم اگر کسی بهت نزدیک میشه
ات خم شد و از گونه ی ته بوسید و
ات : حواسم هست مستر کیم
تهیونگ : واییی خدا چقدر کیوت بودی اون موقع ک گفتی آقای پلیس آخه من چطور تو رو نخورممم
ات : یاااا
داخل عمارت
ات : اجوماااا
اجوما: جانم دخترم
ات : توت فرنگی داریم؟
اجوما : ام الان میگم برات بخرن
ات : باوشهههه فقط بگو تند لطفا
اجوما خنده ای کرد و باشه ای گفت
همین طور روی اپن آشپزخانه نشسته بود و باهاش رو تکون میداد و منتظر توت فرنگی های بود ک
شرط پارت بعد: ۱۱۱ تا لایک و کامنت
گایز من حالم خوبه ممنونم برای نگرانی هاتون 💜
۵۸.۵k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.