رش زمای به فردا :
رش زمای به فردا :
داشتم با سوجون درد و دل میکردم
ا.ت: پسر خوشگلم خوش به حالت باباییت دوست داره
خوش به حالت بهت توجه داره مامانو که اصلا دوست نداره
من هیچ وقت بابام منو دوست نداشت
همیشه داشتم ازش کتک میخوردم
مامانمو که خودش کشت منم تو 15 سالگیم از خونه بیرون کرد و قتی اومدم خونه بابایی کار کردم هم کلا داشتم کتک میخوردم و الان هم که وعضیتم اینه
خوش به حالت یه بابای داری دوست داره
به این فکر میکنم یک سال دیگه قرار نیست ببینمت هم تو هم باباییت رو گریم میگیره
خوشحالم تو جات امنه
معلوم نیست باید کجا برم زندگی کنم
اوخ مامانی من برم غذا رو ببینم الان میام
رفتم غذا رو درست کردم اومدم دیدم سوجون از تخت افتاده و پیشونیش خورده به میز و داره خون میادددددد
به خودم اومدم دیدم جونگوک اومده خونه و عصبی داره نگام میکنه
عین سگ ترسیده بودممممم
جونگکوک : این جوری ازش مراقب میکنی ارههههههه (عربده) دوباره مثل اینکه باید کتک بخوری ارههههه (عربده بیشتر )
ا.ت : نه بخدا تقصیر من نبود ببین اصلا چیزه ....(ترس)
جونگکوک ویو :
عصبی شده بودم شدیدددد و تو شرکت هم دعوام شده بود و محمولم لو رفته بود پس دیگه کنترلمو از دست دادم و شلاقی که تو کمدم بود رو در اوردم و شروع کردم به زدنش
4 تا 5 تا زدم که یکدفعه سوجون گریش خیلی شد و ا.ت رو ول کردم رفتم پیش سوجون و ارومش کردم
جونگکوک : گمشو بیرون ا.ت (عصبی )
ا.ت :باشه رفتم (ترس و بغض و اشک کم )
داشتم با سوجون درد و دل میکردم
ا.ت: پسر خوشگلم خوش به حالت باباییت دوست داره
خوش به حالت بهت توجه داره مامانو که اصلا دوست نداره
من هیچ وقت بابام منو دوست نداشت
همیشه داشتم ازش کتک میخوردم
مامانمو که خودش کشت منم تو 15 سالگیم از خونه بیرون کرد و قتی اومدم خونه بابایی کار کردم هم کلا داشتم کتک میخوردم و الان هم که وعضیتم اینه
خوش به حالت یه بابای داری دوست داره
به این فکر میکنم یک سال دیگه قرار نیست ببینمت هم تو هم باباییت رو گریم میگیره
خوشحالم تو جات امنه
معلوم نیست باید کجا برم زندگی کنم
اوخ مامانی من برم غذا رو ببینم الان میام
رفتم غذا رو درست کردم اومدم دیدم سوجون از تخت افتاده و پیشونیش خورده به میز و داره خون میادددددد
به خودم اومدم دیدم جونگوک اومده خونه و عصبی داره نگام میکنه
عین سگ ترسیده بودممممم
جونگکوک : این جوری ازش مراقب میکنی ارههههههه (عربده) دوباره مثل اینکه باید کتک بخوری ارههههه (عربده بیشتر )
ا.ت : نه بخدا تقصیر من نبود ببین اصلا چیزه ....(ترس)
جونگکوک ویو :
عصبی شده بودم شدیدددد و تو شرکت هم دعوام شده بود و محمولم لو رفته بود پس دیگه کنترلمو از دست دادم و شلاقی که تو کمدم بود رو در اوردم و شروع کردم به زدنش
4 تا 5 تا زدم که یکدفعه سوجون گریش خیلی شد و ا.ت رو ول کردم رفتم پیش سوجون و ارومش کردم
جونگکوک : گمشو بیرون ا.ت (عصبی )
ا.ت :باشه رفتم (ترس و بغض و اشک کم )
۳.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.