𝓟𝓪𝓻𝓽 13 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 13 🥺🤍🖇️
جانگکوک ویو
جانگکوک : چیز دیگه ای نداری بدی خوب شم؟
آجوما : نه متاسفانه
جانگکوک : اوففف
مجبور بودم بخورم پس کم کم خوردمش
........
همشو خوردم
آجوما : بهتر شدی؟
خوب شده بودم
جانگکوک : آره آجوما خوب شدم دستت درد نکنه
آجوما : خواهش میکنم پسرم
بهش لبخند زدم آجوما تنها کسی بود که همیشه کنارم بود و هست توی این خونه فقط اون به فکرمه
رفتم بیرون از پنجره به حیاط نگاه کردم خودش بود نشسته بود کنار همون اتاق لبخند زدم تازگیا به حیاط خیلی علاقه مند شدم بنظرم واقعا قشنگه
درو باز کردم آره رفتم سمتش پشتش به من بود نگاه کردم این کتابم که خنده داره فکر کنم از کتاباس کمدی خوشش میاد غرق کتاب بود
از اینکه نکنه دیشب بهش چیزی گفته باشم میترسیدم برای همین باید بفهمم چیزی گفتم یا نه خودمو صاف کردم و جدی شدم
جانگکوک : اهم
نفهمید بلند تر گفتم
جانگکوک : اهم
یهو برگشت سریع پاشد و جلوم وایساد
ا/ت : ببخشید من متوجه نشدم شما هم اینجایید
جانگکوک : اشکال نداره اومدم اینجا تا درباره دیشب ازت چند تا سوال بپرسم
ا/ت : از من؟
جانگکوک : آره مشکلیه؟
ا/ت : ن نه
ا/ت ویو
گفت میخواد ازم چند تا سوال بپرسه گفتم من گفت آره مشکلیه گفتم نه با چیزی که گفت نمیدونستم باید چیکار کنم
جانگکوک : خب اینکه وقتی منو بردی اتاقم حرفی زدم یا چیزی گفتم؟
من چی بگم یعنی بگم چی گفته
جانگکوک : چیزی گفتم
سرمو بالا اوردم و بهش نگاه کردم
ا/ت : نه
جانگکوک : ببینم دروغ که نمیگی
ا/ت : نه
نباید بهش بگم
جانگکوک : اگه بفهمم دروغ میگی
نزاشتم حرفشو کامل کنه
ا/ت : من دروغ نمیگم
جانگکوک : ..... باشه
به کتاب توی دستم نگاه کرد
جانگکوک : این همون جلده؟
ا/ت : نه این جلد دومشه
جانگکوک : آها
ا/ت : میخواید
نزاشت حرفمو کامل کنم
جانگکوک : اگه لازمش نداری
لبخند زدم
ا/ت : نه لازمش ندارم من خوندمش
کتابو جلوش گرفتم ازم گرفتش
جانگکوک : ممنونم
ا/ت : کاری نکردم
بهم نگاه کردیم زل زده بودیم بِهَم
همین طوری ادامه داشت که صدای آجوما اومد برگشتیم سمتش
آجوما : پسرممم .... پسرمم
جانگکوک : بله آجوما
داشت میدویید سمتمون
جانگکوک : چیشده آجوما
آجوما : یه خانو..مه اومده داد و بیداد.. می..کنه
داشت نفس نفس میزد خیلی دوییده بود
سریع دویید سمت سالن منم دنبالش رفتم یه زن بود داد و بیداد میکرد بهشون نگاه کردم
زنه : کجاییییی ...حالا قایم شدی آره؟
جانگکوک : ببینم تو اینجا چیکار میکنی
برگشت سمتش
زنه : اووو آقا جانگکوک چه عجب ما شمارو دیدیم
جانگکوک : برای چی اومدی
یه زن شاید 36 ساله اینا بود یعنی دوست دخترشه؟ اما این که خیلی سنش بالاس
زنه : تازه الان میگی برای چی اومدی پولمو میخوام پولمو ( با داد )
جانگکوک : چه پولی ها چه پولی این چندمین باره ( با داد )
زنه : میخواستی جلوی باباتو بگیری به من چه
چی دارن میگن
جانگکوک : برو از همون شوهرت پول بگیر چرا هردفعه میای سراغ من
زنه : چون بابات همه ی پولارو خرج کرده
جانگکوک : به من چه ها به من چه
زنه : میخواستی پسرش نباشی
جانگکوک : برو بیرون
زنه : تا پولمو ندی نمیرم
جانگکوک : گفتم برو بیرون ( با داد )
زنه : نمی
حرفش کامل نشد و چشمش افتاد به من یه نگاه به من و یه نگاه به جانگکوک کرد
زنه : میبینم که هر چی خوشگله رو تو خونت جمع کردی
برگشت سمت من و بهم نگاه کرد دوباره برگشت سمت همون زنه
جانگکوک : به تو چه
زنه پوزخند زد
زنه : میگم میتونی گای پول این دختره رو بهم بدی هوم؟
جانگکوک : حرف دهنتو بفهم همین الان از اینجا گمشو
اما گوش نکرد چشمش رو من بود اومد سمتم عقب رفتم ولی خوردم به دیوار
اومد جلوم وایساد
زنه : ببینم اینارو از کجا میاری انقدر خوشگلن
با پوزخند بهم نگاه میکرد
جانگکوک : ولش کن باهاش کاری نداشته باش پولتو میدم گمشو
زنه : نه این ارزشش بیشتره اینو میخوام
این چی داره میگه دیوونه شده
جانگکوک : ا/ت برو اتاقت
بهش نگاه کردم
جانگکوک : زودباش( با داد )
خواستم برم که دستمو گرفت
زنه : نه تو جایی نرو صبر کن با من میای
خوشگله
دستمو از دستش کشیدم که یه سیلی بهم زد
زنه : وقتی میگم با من میای یعنی میای حال هم خفه شو زودباش هولم داد به سمت جلو
جانگکوک : زنیکه گورتو گم کن عوضی ولش کن
برگشتم سمت زنه
ا/ت : تو حق نداری بزور منو ببری
دوباره بهم سیلی زد اعصابم خورد شد مراعات سنشو میکردم چون خیلی ازم بزرگتر بود
ا/ت : تو به چه حقی
نزاشت حرفم تموم بشه خواست دوباره بزنه که دستشو تو هوا گرفتم
ا/ت : حتی فکرشم نکن
جانگکوک : از اینجا گمشو بیرون
شرطا : 128 تا لایک 🪐🌙
جانگکوک ویو
جانگکوک : چیز دیگه ای نداری بدی خوب شم؟
آجوما : نه متاسفانه
جانگکوک : اوففف
مجبور بودم بخورم پس کم کم خوردمش
........
همشو خوردم
آجوما : بهتر شدی؟
خوب شده بودم
جانگکوک : آره آجوما خوب شدم دستت درد نکنه
آجوما : خواهش میکنم پسرم
بهش لبخند زدم آجوما تنها کسی بود که همیشه کنارم بود و هست توی این خونه فقط اون به فکرمه
رفتم بیرون از پنجره به حیاط نگاه کردم خودش بود نشسته بود کنار همون اتاق لبخند زدم تازگیا به حیاط خیلی علاقه مند شدم بنظرم واقعا قشنگه
درو باز کردم آره رفتم سمتش پشتش به من بود نگاه کردم این کتابم که خنده داره فکر کنم از کتاباس کمدی خوشش میاد غرق کتاب بود
از اینکه نکنه دیشب بهش چیزی گفته باشم میترسیدم برای همین باید بفهمم چیزی گفتم یا نه خودمو صاف کردم و جدی شدم
جانگکوک : اهم
نفهمید بلند تر گفتم
جانگکوک : اهم
یهو برگشت سریع پاشد و جلوم وایساد
ا/ت : ببخشید من متوجه نشدم شما هم اینجایید
جانگکوک : اشکال نداره اومدم اینجا تا درباره دیشب ازت چند تا سوال بپرسم
ا/ت : از من؟
جانگکوک : آره مشکلیه؟
ا/ت : ن نه
ا/ت ویو
گفت میخواد ازم چند تا سوال بپرسه گفتم من گفت آره مشکلیه گفتم نه با چیزی که گفت نمیدونستم باید چیکار کنم
جانگکوک : خب اینکه وقتی منو بردی اتاقم حرفی زدم یا چیزی گفتم؟
من چی بگم یعنی بگم چی گفته
جانگکوک : چیزی گفتم
سرمو بالا اوردم و بهش نگاه کردم
ا/ت : نه
جانگکوک : ببینم دروغ که نمیگی
ا/ت : نه
نباید بهش بگم
جانگکوک : اگه بفهمم دروغ میگی
نزاشتم حرفشو کامل کنه
ا/ت : من دروغ نمیگم
جانگکوک : ..... باشه
به کتاب توی دستم نگاه کرد
جانگکوک : این همون جلده؟
ا/ت : نه این جلد دومشه
جانگکوک : آها
ا/ت : میخواید
نزاشت حرفمو کامل کنم
جانگکوک : اگه لازمش نداری
لبخند زدم
ا/ت : نه لازمش ندارم من خوندمش
کتابو جلوش گرفتم ازم گرفتش
جانگکوک : ممنونم
ا/ت : کاری نکردم
بهم نگاه کردیم زل زده بودیم بِهَم
همین طوری ادامه داشت که صدای آجوما اومد برگشتیم سمتش
آجوما : پسرممم .... پسرمم
جانگکوک : بله آجوما
داشت میدویید سمتمون
جانگکوک : چیشده آجوما
آجوما : یه خانو..مه اومده داد و بیداد.. می..کنه
داشت نفس نفس میزد خیلی دوییده بود
سریع دویید سمت سالن منم دنبالش رفتم یه زن بود داد و بیداد میکرد بهشون نگاه کردم
زنه : کجاییییی ...حالا قایم شدی آره؟
جانگکوک : ببینم تو اینجا چیکار میکنی
برگشت سمتش
زنه : اووو آقا جانگکوک چه عجب ما شمارو دیدیم
جانگکوک : برای چی اومدی
یه زن شاید 36 ساله اینا بود یعنی دوست دخترشه؟ اما این که خیلی سنش بالاس
زنه : تازه الان میگی برای چی اومدی پولمو میخوام پولمو ( با داد )
جانگکوک : چه پولی ها چه پولی این چندمین باره ( با داد )
زنه : میخواستی جلوی باباتو بگیری به من چه
چی دارن میگن
جانگکوک : برو از همون شوهرت پول بگیر چرا هردفعه میای سراغ من
زنه : چون بابات همه ی پولارو خرج کرده
جانگکوک : به من چه ها به من چه
زنه : میخواستی پسرش نباشی
جانگکوک : برو بیرون
زنه : تا پولمو ندی نمیرم
جانگکوک : گفتم برو بیرون ( با داد )
زنه : نمی
حرفش کامل نشد و چشمش افتاد به من یه نگاه به من و یه نگاه به جانگکوک کرد
زنه : میبینم که هر چی خوشگله رو تو خونت جمع کردی
برگشت سمت من و بهم نگاه کرد دوباره برگشت سمت همون زنه
جانگکوک : به تو چه
زنه پوزخند زد
زنه : میگم میتونی گای پول این دختره رو بهم بدی هوم؟
جانگکوک : حرف دهنتو بفهم همین الان از اینجا گمشو
اما گوش نکرد چشمش رو من بود اومد سمتم عقب رفتم ولی خوردم به دیوار
اومد جلوم وایساد
زنه : ببینم اینارو از کجا میاری انقدر خوشگلن
با پوزخند بهم نگاه میکرد
جانگکوک : ولش کن باهاش کاری نداشته باش پولتو میدم گمشو
زنه : نه این ارزشش بیشتره اینو میخوام
این چی داره میگه دیوونه شده
جانگکوک : ا/ت برو اتاقت
بهش نگاه کردم
جانگکوک : زودباش( با داد )
خواستم برم که دستمو گرفت
زنه : نه تو جایی نرو صبر کن با من میای
خوشگله
دستمو از دستش کشیدم که یه سیلی بهم زد
زنه : وقتی میگم با من میای یعنی میای حال هم خفه شو زودباش هولم داد به سمت جلو
جانگکوک : زنیکه گورتو گم کن عوضی ولش کن
برگشتم سمت زنه
ا/ت : تو حق نداری بزور منو ببری
دوباره بهم سیلی زد اعصابم خورد شد مراعات سنشو میکردم چون خیلی ازم بزرگتر بود
ا/ت : تو به چه حقی
نزاشت حرفم تموم بشه خواست دوباره بزنه که دستشو تو هوا گرفتم
ا/ت : حتی فکرشم نکن
جانگکوک : از اینجا گمشو بیرون
شرطا : 128 تا لایک 🪐🌙
۹۲.۳k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.