تا در فلک عشق بچرخم به مدارت

تا در فلک عشق بچرخم به مدارت
خورشید تویی ذره منم حول و کنارت
مجنون شده ام دلبری ات را فتبارک
از آمدنت خانه ی دل گشت عمارت
بگذار که آرام بگیرد همه جانم
در لحظه ی دیدار من و چشم خمارت
وقتی که خبردار نبودی زخیالم
آن نرگس جادوت دلم برد به غارت
دیدی که چگونه پر پرواز گشودم
از شوق رها گشتن در باغ بهارت
در راه تو بسیار نشینند رقیبان
همچون من دیوانه کسی نیست دچارت
دیدگاه ها (۴۶)

هر چند بعد فصل خزان فصل دیگر استدر داستان برگ فقط غم مقدر ا...

بی چشمهایت زندگی یک مزه کم داردحال دل ما بی تو تکیه بر عدم ...

تو باشی... دیگر از تاریکی شبها نمی ترسم از آنچه می شود ام...

هر زمان عاشق فراوان می شود واژه های عشق ارزان می شودعقل می گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط