هر چند بعد فصل خزان فصل دیگر است
هر چند بعد فصل خزان فصل دیگر است
در داستان برگ فقط غم مقدر است
سرمایه های عمر و جوانی من کجاست
غیر از گلی که با نفس درد پرپر است
هر ساعتی که از دل من دور بوده ای
انگار با تمامی قرنی برابر است
با این که مطمئن شده ام رفته ای ، ولی
چشم انتظار توست نگاهی که بر در دست
امشب تمام عاشقی ام را در این غزل
با منبخوان که حاصل صد مشق دفتر است
صد دفعه در مسیر قدمهای تو نشست
چشمی که روز و شب به بلندای غم ، تر است
امشب حریف این دل تنها نمی شود
روحی که از سیاهی قلبت مکدر است
بازی تمام می شود امشب ،،، بیا که باز
در حکم روزگار ورق های تو سر است
رو کن تمام قدرت خود را در این قمار
آس دلت کجاست که این دست اخر است
در داستان برگ فقط غم مقدر است
سرمایه های عمر و جوانی من کجاست
غیر از گلی که با نفس درد پرپر است
هر ساعتی که از دل من دور بوده ای
انگار با تمامی قرنی برابر است
با این که مطمئن شده ام رفته ای ، ولی
چشم انتظار توست نگاهی که بر در دست
امشب تمام عاشقی ام را در این غزل
با منبخوان که حاصل صد مشق دفتر است
صد دفعه در مسیر قدمهای تو نشست
چشمی که روز و شب به بلندای غم ، تر است
امشب حریف این دل تنها نمی شود
روحی که از سیاهی قلبت مکدر است
بازی تمام می شود امشب ،،، بیا که باز
در حکم روزگار ورق های تو سر است
رو کن تمام قدرت خود را در این قمار
آس دلت کجاست که این دست اخر است
۲.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.