بی چشمهایت زندگی یک مزه کم دارد

بی چشمهایت زندگی یک مزه کم دارد
حال دل ما بی تو تکیه بر عدم دارد
شیرین نباشد زندگی سخت است میدانم
فرهاد هم مانند من یک کوه غم دارد
از شرم ، بالای لبت چون مخمل خیس است
بوسیده‌ات شبنم که گلبرگ تو نم دارد
بالای هر گلدسته می‌گویند نامت را
چون تو نباشی بتکده صد ها صنم دارد
ویرانگری در حد ابرویت ندیدم من
تخریب را اینگونه تنها شهر بم دارد
ماه و شب و مهتاب از شوق تو بیدارند
اینجا دلی دیوانه دستی بر قلم دارد
نازت به جانم طعم ناب عشق میکارد
بی چشمهایت زندگی یک مزه کم دارد
دیدگاه ها (۴)

رفــتــی از چــشــمــم و دلــ؛ مــحــوِ تــمــاشــاســت هنــ...

رفــتــم ڪــه از دیـــوانــه بــازی دســت بــردارمــتــا اخـ...

هر چند بعد فصل خزان فصل دیگر استدر داستان برگ فقط غم مقدر ا...

تا در فلک عشق بچرخم به مدارتخورشید تویی ذره منم حول و کنارت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط