part18

P18
بعد از چند دقیقه دیگه نوبت ا.ت و لونا بود که برن.البته لونا توی شلوغیا گم شدو زودتر رفت.
[😅]
ویو ا.ت:
•نفر بعدی لطفا
رفتم جلو و با نفر اول که 《جیمین》بود روبرو شدم.
+وای خدای من..من باورم نمیشه اینجا وایسادم...
جیمین خندید.
JM:به نظر میرسه خیلی استرس داری.
+بیشتر از چیزی که تصور کنی.
جیمین کارت فن ساینشو امضا کرد.
JM:استرس نداشته باش..فقط خودت باش..
+مرسیییییی..میتونم..میتونم بهت یه نامه ای بدم؟
JM:اوهوم مشکلی نداره.
پاکتی که روش نوشته بود پارک جیمین رو به جیمین داد.بی خبر از اینکه نفر بعدی تهیونگ بود.
+خیلی از دیدنت خوشحال شدم(یه لبخند واقعی و گرم)
JM:من بیشتر

کسی که نفر بعدی بود،تهیونگ بود.ا.ت از بس گرم صحبت با جیمین شده بود که به کلی فراموش کرده بود..چشمش خورد به تهیونگ..

ویو ا.ت:
رویایی تر از چیزی بود که تصورشو میکردم.توی چشماش یه آرامش خاصی بود که میخواستم سال ها توش غرق بشم. زیباییش داشت کورم میکرد ولی اونم بهم نگاه کردو لبخند زد و من دستو پامو گم کردم و یهو به خودم اومدم دیدم مثه اسکلا با دهن باز بهش زل زدم. کلمات از دهنم بیرون نمیومدن.
لبخند تهیونگ محو شد و سکوت بینشونو با یه نگاه کنجکاو شکست.
-‌...اهل..کره ای؟
+ن..نه
-قیافت..آشنا....
و اون لحظه..برای همیشه توی حافظه ته ثبت شد..
سرشو به ا.ت نزدیک کرد و توی چشاش زل زد.
-من این چشمارو میشناسم..(یه لبخندی زد و چشاش پر از اشک شد) توی رویام..
دستشو توی جیبش برد و نقاشی ایو به ا.ت نشون داد که دقیقا ا.ت بود.انگار خواهر دوقلوش بود.
-تو..تو همونی؟(یه لرزشی توی صداش بود)
آب دهنمو قورت دادم.باورم نمیشد.منو از کجا میشناسه.یعنی خوابایی که من دیدمو دیده؟چرا عکسه اینقدر شبیه منه؟اگه من نباشمو جلوش ضایع شم چی؟(داشت پنیک میکرد)
...
یهو سرش سوت کشید و درد گرفت ولی نمیخواست به هیچ قیمتی دردشو جلوه بده.ناخنشو توی دستش فرو برد دستشو مشت کردو فشار داد و سرشو برد پایین.
-حالت خوبه؟
میترسید دهنشو باز کنه.سرشو گرفت پایین و با فشار زیادی فوت کرد.ولی صداش میلرزید.
+آ..ره..خوبم..میتونم بدونم..قصیه این عکس چیه؟
جونگکوک که سمت چپ تهیونگ نشسته بود نگاهش به من افتاد و چشاش گرد شد و دم گوش تهیونگ یه چیزی گفت.
-نمیدونم..مطمئن نیستم..(روبه کوک)
لبخندی به ا.ت زد و دستشو به دست ا.ت یکم نزدیک تر کرد.
-چند ساله ارمی هستی؟
+مطمئن..نیستم..۵ یا ۶ سال
-تاحالا..
±تاحالا..خواب منو دیدی؟(همزمان گفتنو با هم خندیدن)
+خب..اره..تقریبا هر شب..توهم..منو میبینی؟
-هر کنسرت..هر فن ساین..هر ایونت..حتی توی لایو من منتظرت بودم...
ا.ت نمیتونست چیزیو که شنیده رو باور کنه..اوایل که ارمی شده بود فقط یه فن بود.فقط یه فن.بعدا حس کرد حسی که داره بیشتر از یه فنه.یه باری خواب دید که به نظرش طبیعی اومد.ولی خوابا بیشترو بیشتر شدن و تقریبا هرشب خواب میدید..و الان..اون پسری که تنها پسری بوده که ا.ت بهش فکر میکرده و اصلا اونو نمیشناخته داره بهش چی میگه؟میگه که رویاهایی که میدیدن دوطرفه بوده؟
اون لحظه فراموش نشدنی یکی از بهترین روزای زندگی دوتاشونو رقم زد...
__________________________________

زیبایی حسی که بینشون رقم خورده بود ترکیبی از کنجکاوی،استرس،ترس،خوشحالی و تعجب بود که حسی مثه قدم زدن زیر بارون توی جنگل تاریکو بهشون میداد..
دیدگاه ها (۱۲)

فیکش خیلی قشنگه..حمایت بشه✨️🎀@stellla

P17

شوهر دو روزه. پارت۵۵

شوهر دو روزه. پارت۷۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط