part20
P20
هتل،اتاق ۱۷۲:
+بدو زود بیا منم دستشویی میخوام برم بدو
(گوشیشو برداشت و میخواست آلارم بزاره ولی یه حسی میگفت پاشو برو تو اینستا.اگه از سلامتی شانس نیاورده بود حداقل حس شیشم قویای داشت.اینستاگرامشو باز کرد.چند نفر پیام داده بودن.
باباش پست فرستاده بود،دختر خالش پست فرستاده بود،و یه پیامی از طرف کسی که باورش نمیشد هیچوقت بهش پیام بده داشت.)
-سلام
ا.ت مات و مبهوت به صفحه گوشیش نگاه میکرد.اسکرین شات گرفت.
+لونااااااااا تهیونگ پیام دادههههههه
×چیی(با دهن خمیردندونی)
+پیام دادههههههههههه
لونا سریع اومد پرید رو تخت کنار ا.ت
×جوابشو بدههه خب
+دستم میلرزههههه
+سلاممم(تایپ کرد)
تهیونگ انلاین شد و شروع کرد به تایپ کردن.
لونا و ا.ت هم داشتن از ذوق اب میشدن.
-آم..من امروز خیلی هول شدم و با اینکه هر شب این لحظه رو مرور میکردم یه سری چیزایی که باید میگفتمو نگفتم.
+درک میکنم.من خیلی استرس داشتم و شوکه شده بودم.همین الانم باورم نمیشه که انگشتام دارن پیامتو ریپلای میکنن و بهش جواب میدن.
-میدونم این بی ادبیه و من اصلا قصد جسارت ندارم فقط چیزه اگه میشه لطفا این قضیه بین ما بمونه.
+(ما؟من و کیم تهیونگ ما؟)
+بله بله میفهمم فقط دوستم میدونه که خب اونم قابل اعتماد ترین فرد زندگیمه.از این بابت مطمئنم.
-خب..فکر کنم امروز روز سختیو گذروندیو حتما خسته ای..
+توهم با چندین نفر حرف زدیو حتما خسته ای..
-آره..
+اوهوم
×بنویس خوشحالم که پیدام کردییییییی
ا.ت تایپ کرد:خوشحالم که پیدات کردم.
ته تایپ کرد :خیلی خوشحالم که پیدات کردم.
هر دوشون اونو پاک کردن و نوشتن:
-خب..فعلا.شب بخیر.👋🏻
+شب بخیر✨️
×عهههه چرا همچین کردی
+خب جو سنگینههههه
× هعی پاشو برو بگیر بخواب مشخصه عقلتو از دست دادی.تهیونگگ بهت پیام دادهههه بهت میگه مااااا بعد تو دارییی میگی شب بخیر؟
+اهههههههههههههه(در حال عر زدن)
هتل،اتاق ۱۷۲:
+بدو زود بیا منم دستشویی میخوام برم بدو
(گوشیشو برداشت و میخواست آلارم بزاره ولی یه حسی میگفت پاشو برو تو اینستا.اگه از سلامتی شانس نیاورده بود حداقل حس شیشم قویای داشت.اینستاگرامشو باز کرد.چند نفر پیام داده بودن.
باباش پست فرستاده بود،دختر خالش پست فرستاده بود،و یه پیامی از طرف کسی که باورش نمیشد هیچوقت بهش پیام بده داشت.)
-سلام
ا.ت مات و مبهوت به صفحه گوشیش نگاه میکرد.اسکرین شات گرفت.
+لونااااااااا تهیونگ پیام دادههههههه
×چیی(با دهن خمیردندونی)
+پیام دادههههههههههه
لونا سریع اومد پرید رو تخت کنار ا.ت
×جوابشو بدههه خب
+دستم میلرزههههه
+سلاممم(تایپ کرد)
تهیونگ انلاین شد و شروع کرد به تایپ کردن.
لونا و ا.ت هم داشتن از ذوق اب میشدن.
-آم..من امروز خیلی هول شدم و با اینکه هر شب این لحظه رو مرور میکردم یه سری چیزایی که باید میگفتمو نگفتم.
+درک میکنم.من خیلی استرس داشتم و شوکه شده بودم.همین الانم باورم نمیشه که انگشتام دارن پیامتو ریپلای میکنن و بهش جواب میدن.
-میدونم این بی ادبیه و من اصلا قصد جسارت ندارم فقط چیزه اگه میشه لطفا این قضیه بین ما بمونه.
+(ما؟من و کیم تهیونگ ما؟)
+بله بله میفهمم فقط دوستم میدونه که خب اونم قابل اعتماد ترین فرد زندگیمه.از این بابت مطمئنم.
-خب..فکر کنم امروز روز سختیو گذروندیو حتما خسته ای..
+توهم با چندین نفر حرف زدیو حتما خسته ای..
-آره..
+اوهوم
×بنویس خوشحالم که پیدام کردییییییی
ا.ت تایپ کرد:خوشحالم که پیدات کردم.
ته تایپ کرد :خیلی خوشحالم که پیدات کردم.
هر دوشون اونو پاک کردن و نوشتن:
-خب..فعلا.شب بخیر.👋🏻
+شب بخیر✨️
×عهههه چرا همچین کردی
+خب جو سنگینههههه
× هعی پاشو برو بگیر بخواب مشخصه عقلتو از دست دادی.تهیونگگ بهت پیام دادهههه بهت میگه مااااا بعد تو دارییی میگی شب بخیر؟
+اهههههههههههههه(در حال عر زدن)
- ۳۳۴
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط