part19
P19
ا.ت خم شد که از توی کیفش نامه ای که برای تهیونگ بودو در بیاره ولی تهیونگ فکر کرد ا.ت میخواد بره و دستشو گرفت.
[عرررررررررررررررررر دستشو گرفتتتتتتت]
با تن صدای نسبتا بلند گفت:
-هی!وایسا.چطوری پیدات کنم.
و به خودش اومدو دید دست ا.ت رو گرفته.ا.ت چشاش گرد شده بود تهیونگم تازه فهمید که عه داره چیکار میکنه.
ا.ت سرشو اورد بالا و نگاهشون به هم گره خورد تهیونگ سریع دستشو جدا کرد ا.ت هم دستشو عقب کشید.
-..یعنی..چطوری میتونم پیداتون کنم؟(داشت آب میشد)
ا.ت نامه ایکه اسم تهیونگ روش نوشته شده بود بهش داد.با ماژیک روی گوشه نامه آیدیشو نوشت.
+(داشت خندهشو کنترل میکرد ولی همچنان دستاش میلرزیدن)
-خیلی استرس داری دستات..میلرزن.دستات خیلی سرد بودن..خوبی؟
+من دارم تو بیداری باهات حرف میزنم.چطوری خوب باشم؟(خندید.)
...
+منو ببخش..من واقعا اینقدر الان توی شوکم که نمیتونم احساساتمو درست بروز بدم..ولی اینو میدونم که به لطف تو الان یکی از بهترین لحظه های زندگیمو تجربه کردم..
-درکت میکنم..میفهمم چه حسی داری..خب..فک کنم برای بقیه تایم نداری..(بهش چشمک زد)میبینمت(اروم گفت)
یه لحظه زمان ایستاد.وایسا وایسا.تهیونگ بهم گفت:میبینمت؟
بهم چشمک زد؟
ا.ت میخواست بره نفر بعدی که جونگکوک بود ولی صدای تهیونگ باعث شد سرجاش میخکوب بشه.
- فن ساین کارتتو امضا نکردما.
بعدش آروم تر گفت:
-دفعه بعدی برات امضاش میکنم.
...
...
...
__________________________________
ا.ت رسید پیش لونا.
+جونگکوکو دیدیییییییی؟!
×آرههههههه داشتم غش میکردمممممم.با خودکار طلاییش واسم امضا کردددددددددد.
+اهههههههههههه چه شانسی دارییییییییی.
ولی میخوام یچیزی بگم باورت نمیشه.
×چیشدههههه
+ببین.اصن گفتنشم...اصن باورم نمیشه.
×چییییشده
+تهیونگ منو شناختتتتتتتت.گفت منو تو خوابش میدیده.دنبالم میگشته..میگفت منتظرم بوده.بعدشم بهم چشمک زد گفت میبینمتتتتتتتتتتتتتتت(داد)
×وایسا ببینم..چی؟!(بلند داد زد چی رو)
دوتاییشون داشتن باهم داد میزدن از ذوق و مردم بهشون طوری نگاه میکردن انگار کرگدن دیدن.
×شناختت!(داد)
•خانوما اگه کارتون تموم شده لطفا از این طرف خارج بشین.
+بله ببخشید(در حال کنترل خندش)
[خودم بیشتر از کاراکترام خوشحالم بخدا]
×یه دقیقه وایسا ببینم داری چرتو پرت میگی یا نه؟
+بهم گفت میبینمتتتتتتتتتتت تازه دستمم گرفتتتتتتتتتت(در حال عر زدن)
و دوتاییشون داشتن از خوشحالی و ذوق داد میزدن
[فرزندانم آرام باشید]
__________________________________
و اولین باری که دستشو گرفت توی حافظهش ثبت شد...
ا.ت خم شد که از توی کیفش نامه ای که برای تهیونگ بودو در بیاره ولی تهیونگ فکر کرد ا.ت میخواد بره و دستشو گرفت.
[عرررررررررررررررررر دستشو گرفتتتتتتت]
با تن صدای نسبتا بلند گفت:
-هی!وایسا.چطوری پیدات کنم.
و به خودش اومدو دید دست ا.ت رو گرفته.ا.ت چشاش گرد شده بود تهیونگم تازه فهمید که عه داره چیکار میکنه.
ا.ت سرشو اورد بالا و نگاهشون به هم گره خورد تهیونگ سریع دستشو جدا کرد ا.ت هم دستشو عقب کشید.
-..یعنی..چطوری میتونم پیداتون کنم؟(داشت آب میشد)
ا.ت نامه ایکه اسم تهیونگ روش نوشته شده بود بهش داد.با ماژیک روی گوشه نامه آیدیشو نوشت.
+(داشت خندهشو کنترل میکرد ولی همچنان دستاش میلرزیدن)
-خیلی استرس داری دستات..میلرزن.دستات خیلی سرد بودن..خوبی؟
+من دارم تو بیداری باهات حرف میزنم.چطوری خوب باشم؟(خندید.)
...
+منو ببخش..من واقعا اینقدر الان توی شوکم که نمیتونم احساساتمو درست بروز بدم..ولی اینو میدونم که به لطف تو الان یکی از بهترین لحظه های زندگیمو تجربه کردم..
-درکت میکنم..میفهمم چه حسی داری..خب..فک کنم برای بقیه تایم نداری..(بهش چشمک زد)میبینمت(اروم گفت)
یه لحظه زمان ایستاد.وایسا وایسا.تهیونگ بهم گفت:میبینمت؟
بهم چشمک زد؟
ا.ت میخواست بره نفر بعدی که جونگکوک بود ولی صدای تهیونگ باعث شد سرجاش میخکوب بشه.
- فن ساین کارتتو امضا نکردما.
بعدش آروم تر گفت:
-دفعه بعدی برات امضاش میکنم.
...
...
...
__________________________________
ا.ت رسید پیش لونا.
+جونگکوکو دیدیییییییی؟!
×آرههههههه داشتم غش میکردمممممم.با خودکار طلاییش واسم امضا کردددددددددد.
+اهههههههههههه چه شانسی دارییییییییی.
ولی میخوام یچیزی بگم باورت نمیشه.
×چیشدههههه
+ببین.اصن گفتنشم...اصن باورم نمیشه.
×چییییشده
+تهیونگ منو شناختتتتتتتت.گفت منو تو خوابش میدیده.دنبالم میگشته..میگفت منتظرم بوده.بعدشم بهم چشمک زد گفت میبینمتتتتتتتتتتتتتتت(داد)
×وایسا ببینم..چی؟!(بلند داد زد چی رو)
دوتاییشون داشتن باهم داد میزدن از ذوق و مردم بهشون طوری نگاه میکردن انگار کرگدن دیدن.
×شناختت!(داد)
•خانوما اگه کارتون تموم شده لطفا از این طرف خارج بشین.
+بله ببخشید(در حال کنترل خندش)
[خودم بیشتر از کاراکترام خوشحالم بخدا]
×یه دقیقه وایسا ببینم داری چرتو پرت میگی یا نه؟
+بهم گفت میبینمتتتتتتتتتتت تازه دستمم گرفتتتتتتتتتت(در حال عر زدن)
و دوتاییشون داشتن از خوشحالی و ذوق داد میزدن
[فرزندانم آرام باشید]
__________________________________
و اولین باری که دستشو گرفت توی حافظهش ثبت شد...
- ۸۳۶
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط