🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت29 #جلد_دوم
بالاخره خسته و کوفته به هتل برگشتیم و روی تخت دراز کشیدم مشغول عوض کردن لباساش بود مونس سرش توی گوشیم بود و داشت بازی می کرد .
اهوراا کنارم نشست و گونه مو نوازش کرد و گفت:
_ بهتری؟
بهش پشت کردم و گفتم:
آره بهترم اگه بخوابم بهترم میشم.
اهورا کنارم دراز کشید و دستشو دور تنم پیچید و گفت:
خوب پس منم کنارت میخوابم از پشت سرش تو گردنم فرو کرد و آروم گردنمو بوسید...
خودمو کنار کشیدم و گفتم:
نکن بچخ میبینه...
ابروهاشو بالا داد و گفت:
_ از کی تا حالا نگرانی مونسشدی که این چیزا رو ببینه؟
دوباره دراز کشیدم و گفتم
دخترکم حساس شده رو این چیزا بهتره یکم وقتی که پیش ماست مراعات کنیم .
انگار که بهش بر خورده بود به پشت دراز کشیده بازوهاشو زیر سرش گذاشت و گفت:
که اینطور...
باور کنم بخاطر دخترمونه که تو داری لج بازی می کنی؟
یا بخاطر حرفای اون زنه کیمیا؟
از این که دستمو خونده بود کمی جا خوردم اما خودمو نباختم چرخیدم به سمت و گفتم
اون برای من هیچ اهمیتی نداره چون من به تو اعتماد دارم.
موشکافانه بهم نگاه میکرد انگار میخواست راست و دروغ حرفامو کاملاً تشخیص بده .
کنارش دراز کشیدم و سرم رو روی بازوش گذاشتم و گفتم:
من با تو لج بازی نمی کنم میدونی که چقدر دوستت دارم؟
انگار که قانع شده بود دستشو دور شونه هام چیچید و بغلم کرد گفت _
بهتر بخوابی من حواسم به جونس هست خودم میخوابونمش...
پلکام بازوبسته کردم به تایید حرفاش و چشمامو بستم باید کمی خوابیدم .
احساس می کردم سرم داره منفجر میشه امروز روز سختی را گذرونده بودم با وجود این زن که مثل یه سایه دنبالم راه افتاده بود مگه میشد اصلا روز خوبی را تجربه کرد؟
#جذاب #عکس_نوشته #عکس #عاشقانه #طنز #عکاسی #فاصله_گذاری_اجتماعی_را_رعایت_کن
#خان_زاده #پارت29 #جلد_دوم
بالاخره خسته و کوفته به هتل برگشتیم و روی تخت دراز کشیدم مشغول عوض کردن لباساش بود مونس سرش توی گوشیم بود و داشت بازی می کرد .
اهوراا کنارم نشست و گونه مو نوازش کرد و گفت:
_ بهتری؟
بهش پشت کردم و گفتم:
آره بهترم اگه بخوابم بهترم میشم.
اهورا کنارم دراز کشید و دستشو دور تنم پیچید و گفت:
خوب پس منم کنارت میخوابم از پشت سرش تو گردنم فرو کرد و آروم گردنمو بوسید...
خودمو کنار کشیدم و گفتم:
نکن بچخ میبینه...
ابروهاشو بالا داد و گفت:
_ از کی تا حالا نگرانی مونسشدی که این چیزا رو ببینه؟
دوباره دراز کشیدم و گفتم
دخترکم حساس شده رو این چیزا بهتره یکم وقتی که پیش ماست مراعات کنیم .
انگار که بهش بر خورده بود به پشت دراز کشیده بازوهاشو زیر سرش گذاشت و گفت:
که اینطور...
باور کنم بخاطر دخترمونه که تو داری لج بازی می کنی؟
یا بخاطر حرفای اون زنه کیمیا؟
از این که دستمو خونده بود کمی جا خوردم اما خودمو نباختم چرخیدم به سمت و گفتم
اون برای من هیچ اهمیتی نداره چون من به تو اعتماد دارم.
موشکافانه بهم نگاه میکرد انگار میخواست راست و دروغ حرفامو کاملاً تشخیص بده .
کنارش دراز کشیدم و سرم رو روی بازوش گذاشتم و گفتم:
من با تو لج بازی نمی کنم میدونی که چقدر دوستت دارم؟
انگار که قانع شده بود دستشو دور شونه هام چیچید و بغلم کرد گفت _
بهتر بخوابی من حواسم به جونس هست خودم میخوابونمش...
پلکام بازوبسته کردم به تایید حرفاش و چشمامو بستم باید کمی خوابیدم .
احساس می کردم سرم داره منفجر میشه امروز روز سختی را گذرونده بودم با وجود این زن که مثل یه سایه دنبالم راه افتاده بود مگه میشد اصلا روز خوبی را تجربه کرد؟
#جذاب #عکس_نوشته #عکس #عاشقانه #طنز #عکاسی #فاصله_گذاری_اجتماعی_را_رعایت_کن
۶.۹k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.