قهوه ای دم کُن برایم تا بیایم دیدنت
قهوه ای دم کُن برایم تا بیایم دیدنت
بیش از اینها کُن هوایم تا بیایم دیدنت
قصرِ آیینه بساز از خِشت خِشتِ آفتاب
دلبرِ پیکر طلایم! تا بیایم دیدنت
شانه بر مویت بزن وقتی که می آید نسیم
تازه کُن حال و هوایم تا بیایم دیدنت
زیرِ نم نم هایِ پاییزی به رویِ سنگفرش
فرش کن گُل زیرِ پایم تا بیایم دیدنت
نه! نگو بی پرده با مهتابِ پشتِ پنجره
از من و از ماجرایم تا بیایم دیدنت
همصدا با "هایده" بگذار از شب تا به صبح
"سر به رویِ شانه هایم" تا بیایم دیدنت
از جوانی تا به پیری پا به پایِ من بیا
پشتِ در بگذار عصایم تا بیایم دیدنت
این غزل "عشق" است، پس عشقِ مرا تکرار کن
تا بیایم، تا بیایم، تا بیایم دیدنت
بیش از اینها کُن هوایم تا بیایم دیدنت
قصرِ آیینه بساز از خِشت خِشتِ آفتاب
دلبرِ پیکر طلایم! تا بیایم دیدنت
شانه بر مویت بزن وقتی که می آید نسیم
تازه کُن حال و هوایم تا بیایم دیدنت
زیرِ نم نم هایِ پاییزی به رویِ سنگفرش
فرش کن گُل زیرِ پایم تا بیایم دیدنت
نه! نگو بی پرده با مهتابِ پشتِ پنجره
از من و از ماجرایم تا بیایم دیدنت
همصدا با "هایده" بگذار از شب تا به صبح
"سر به رویِ شانه هایم" تا بیایم دیدنت
از جوانی تا به پیری پا به پایِ من بیا
پشتِ در بگذار عصایم تا بیایم دیدنت
این غزل "عشق" است، پس عشقِ مرا تکرار کن
تا بیایم، تا بیایم، تا بیایم دیدنت
۴.۲k
۰۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.