نمیتونم فراموشت کنم p7
نمیتونم فراموشت کنم p7
جیهوپ:وای دایون تو همیشه اینقدر به خودت می رسی؟
دایون:ااااام..خب..تقریبا اره
جیهوپ:اوکی..بریم؟
دایون:بریم
با جیهوپ از خونه رفتیم بیرون
خواستیم سوار اسانسور شیم که یادم افتاد
گوشی رو نیوردم گفتم
دایون:ج.جیهوپ وایسا گوشی رو نیوردم
جیهوپ:*خنده*دایون مگه قرار نشد واست یکی بخرم؟
دایون:خببب..اره،یادم رفته بود
میتونستم حدس بزنم که صورتم سرخ شده
منتظر اسانسور بودیم که همون موقع درش باز شد
رفتیم داخل و دکمه پارکینگ رو فشار دادم
وقتی رفتیم پایین داشتم میرفتم
سمت ماشینم که با صدای جیهوپ متوقف شدم
جیهوپ:دایون بیا با ماشین من بریم
سرمو به معنی باشه تکون دادم و دنبالش رفتم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
سکوت سنگینی حکم فرما بود که جیهوپ
این سکوتو شکست
جیهوپ:به چی فکر میکنی؟
دایون:هیچی هیچی چیز خاصی نیس
یهو ماشین وایستاد
تو دلم گفتم چرا وایستاد میخواد ولم کنه بره
که در سمت منو باز کرد و
گفت: پیاده شو دیگ رسیدیم
نگاه کردم دیدم یه مغازه موبایل فروشی
اونور خیابونه
اروم پیاده شدم که دیدم جیهوپ داره میخنده
هرچی ازش پرسیدم دلیلش چیه نگفت
شاید داره به دیوونگیم میخنده(دقیقا زدی تو خال خواهرم)
رفتیم و وارد مغازه شدیم
جیهوپ:خب یه گوشی انتخاب کن
می خواستم بگم باشه که گفت:
نه نه خودم انتخاب میکنم
بعدم رفت یدونه گوشی ورداشت اورد
به همراه کلی چیز اضافه دیگ
رفتم دقیقا بقلش وایسادم ولی حس کردم
خیلی چسبیدم بهش خواسم ازش فاصله بگیرم
که مغازه دار اومد
مغازه دار:اوووو جیهوپ بلخره یکیو پیدا کردی
گونه هام سرخ شد و از خجالت دلم میخواست
اب بشم برم تو زمین
اروم به جیهوپ نگاه کردم مثل اینکه اونم
یکم معذب شده بود
سریع خودشو جمع کردو گفت
جیهوپ:نه بابا یونگ هیونگ
اتفاقی گوشیش رو شکستم
یونگ:باشه قبول ولی یه خبرایی هستا
جیهوپ:نه هیونگ اذیت نکن
یونگ گوشی رو با وسایل های دیگه حساب کرد
و رفتی سوار ماشین شدیم
تو راه جیهوپ بغل یه بستنی فروشی نگه داشت
پیاده شد و رفت
وقتی اومد ی دستش بستی وانیلی بود
ی دستش بستنی شکلاتی
با ذوق بستنی شکلاتی رو از دستش گرفتم
و شروع کردم به خوردن
وقتی به خودم اومدم دیدم جیهوپ
با یه لبخند داره بهم نگاه میکنه
با تعجب و کمی خجالت ازش پرسیدم
دایون:چی شده چرا اینطوری نگام میکنی!؟؟
جیهوپ جوری که انگار تا الان داشته
خندشو نگه میداشته
زد زیر خنده
گفتم:یااااا نخند چیشده خب
جیهوپ:وای....دایون..دایون خی.خیلی
خنده دار شدی
و دوباره از خنده ترکید
سریع خودمو تو اینه نگا کردم دیدم
دهنم شکلاتی شده
هول شدم سریع از تو کیفم دستمال ورداشتم
و دهنمو پاک کردم
با لکنت گفتم:
ببسه..دیگ راه...بیفت من..کار دارم
جیهوپ خودشو جمع کرد
و راه افتاد سمت خونه
رسیدیم و ماشینو پارک کرد و
....
تمومممم
با همکاری @tired.army
جیهوپ:وای دایون تو همیشه اینقدر به خودت می رسی؟
دایون:ااااام..خب..تقریبا اره
جیهوپ:اوکی..بریم؟
دایون:بریم
با جیهوپ از خونه رفتیم بیرون
خواستیم سوار اسانسور شیم که یادم افتاد
گوشی رو نیوردم گفتم
دایون:ج.جیهوپ وایسا گوشی رو نیوردم
جیهوپ:*خنده*دایون مگه قرار نشد واست یکی بخرم؟
دایون:خببب..اره،یادم رفته بود
میتونستم حدس بزنم که صورتم سرخ شده
منتظر اسانسور بودیم که همون موقع درش باز شد
رفتیم داخل و دکمه پارکینگ رو فشار دادم
وقتی رفتیم پایین داشتم میرفتم
سمت ماشینم که با صدای جیهوپ متوقف شدم
جیهوپ:دایون بیا با ماشین من بریم
سرمو به معنی باشه تکون دادم و دنبالش رفتم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
سکوت سنگینی حکم فرما بود که جیهوپ
این سکوتو شکست
جیهوپ:به چی فکر میکنی؟
دایون:هیچی هیچی چیز خاصی نیس
یهو ماشین وایستاد
تو دلم گفتم چرا وایستاد میخواد ولم کنه بره
که در سمت منو باز کرد و
گفت: پیاده شو دیگ رسیدیم
نگاه کردم دیدم یه مغازه موبایل فروشی
اونور خیابونه
اروم پیاده شدم که دیدم جیهوپ داره میخنده
هرچی ازش پرسیدم دلیلش چیه نگفت
شاید داره به دیوونگیم میخنده(دقیقا زدی تو خال خواهرم)
رفتیم و وارد مغازه شدیم
جیهوپ:خب یه گوشی انتخاب کن
می خواستم بگم باشه که گفت:
نه نه خودم انتخاب میکنم
بعدم رفت یدونه گوشی ورداشت اورد
به همراه کلی چیز اضافه دیگ
رفتم دقیقا بقلش وایسادم ولی حس کردم
خیلی چسبیدم بهش خواسم ازش فاصله بگیرم
که مغازه دار اومد
مغازه دار:اوووو جیهوپ بلخره یکیو پیدا کردی
گونه هام سرخ شد و از خجالت دلم میخواست
اب بشم برم تو زمین
اروم به جیهوپ نگاه کردم مثل اینکه اونم
یکم معذب شده بود
سریع خودشو جمع کردو گفت
جیهوپ:نه بابا یونگ هیونگ
اتفاقی گوشیش رو شکستم
یونگ:باشه قبول ولی یه خبرایی هستا
جیهوپ:نه هیونگ اذیت نکن
یونگ گوشی رو با وسایل های دیگه حساب کرد
و رفتی سوار ماشین شدیم
تو راه جیهوپ بغل یه بستنی فروشی نگه داشت
پیاده شد و رفت
وقتی اومد ی دستش بستی وانیلی بود
ی دستش بستنی شکلاتی
با ذوق بستنی شکلاتی رو از دستش گرفتم
و شروع کردم به خوردن
وقتی به خودم اومدم دیدم جیهوپ
با یه لبخند داره بهم نگاه میکنه
با تعجب و کمی خجالت ازش پرسیدم
دایون:چی شده چرا اینطوری نگام میکنی!؟؟
جیهوپ جوری که انگار تا الان داشته
خندشو نگه میداشته
زد زیر خنده
گفتم:یااااا نخند چیشده خب
جیهوپ:وای....دایون..دایون خی.خیلی
خنده دار شدی
و دوباره از خنده ترکید
سریع خودمو تو اینه نگا کردم دیدم
دهنم شکلاتی شده
هول شدم سریع از تو کیفم دستمال ورداشتم
و دهنمو پاک کردم
با لکنت گفتم:
ببسه..دیگ راه...بیفت من..کار دارم
جیهوپ خودشو جمع کرد
و راه افتاد سمت خونه
رسیدیم و ماشینو پارک کرد و
....
تمومممم
با همکاری @tired.army
۴.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.