نمیتونم فراموشت کنم p6
نمیتونم فراموشت کنم p6
جیهوپ : اممم،،دایون از اونجایی که خونه هامون خیلی به هم نزدیکه میشه بیام خونه ات تا گوشی رو بگیرم؟
دایون با لکنت: اممم،اره،چرا که نه
توی ذهنم داشتم سعی میکردم به خاطر بیارم گوشی کجاست چون یادم نمیومد کجا گذاشتمش ولی دیگه دیر شده بود و جیهوپ داشت میومد
وقتی زنگ در رو زد و در رو باز کردم هنوز یکم
یکم حس معذب بودن داشتم چون بالاخره بعد الگو های زندگیم رو دیدم و اولین برخوردم با نور زندگیم این بود که سرش داد کشیدم ،اینقدر این رفتارم روی مخم رفته بود که دلم می خواست زمین دهن باز کنه و با کله بپرم توش.
جیهوپ: دایون گوشیت رو بده برم ببینم قابل تعمیره یا نه
رفتم کیف و جیبم رو گشتم ولی پیداش نکردم
گفتم: لطفا یکم بهم زمان بده که برم خونه رو بگردم
مجبور شدم کل خونه ای که با بدبختی تمیز کرده بودم رو توی کمتر از ۵ دقیقه دوباره بیرون بریزم
تمام کمد هاو گوشه کنار های خونه رو بیرون ریختم ولی پیداش نکردم
خیس عرق شده بودم
ولی دست اخر گوشی رو توی فر پیدا کردم
رفتم بهش دادم
جیهوپ با خنده: دایون با خونه کُشتی گرفتی اینقدر خسته شدی؟
لبخند زدم ولی حس کردم که یکم سرخ شدم
جیهوپ نگاهی به گوشی کرد: اوه،توی ۵ ثانیه به بهترین شکل ممکن شکستمش،این خیل داغونه و ارزش نداره تعمیرش کنی .میای بریم بیرون یکی دیگه برات بگیرم؟
خواستم قبول کنم که صدای افتادن یکی از قفسه هایی که به خاطر گوشی گشته بودمش رو شنیدم
گفتم: دلم می خواد ولی خودت که شنیدی ،خونه ام به فنا رفته
جیهوپ یه سرک کوچیک توی خونه کشید
جیهوپ: وای ،انگار جنگ شده!!!
می خوای کمکت کنم که اینجا رو یکم سر و سامون بدیم و بعدش بریم گوشی رو بخریم؟اینجوری می تونم یکم بیشتر برات جبران کنم
توی ذهنم داشتم از ذوق می مردم
جیهوپ ،عضو سابق بی تی اس اومده خونم و می خواد بهم کمک کنه
ولی ذوقم رو توی ظاهرم قایم کردم
ولی برق چشمام هنوزم همچی رو نشون می داد
با سر قبول کردم
می ترسیدم دهنم رو که باز کنم تمام حرفای ذهنم بپره بیرون
جیهوپ ازم یسری وسایل خواست تا قفسه رو تعمیر کنه
منم رفتم لباسا رو برگردونم و مرتب کنم
جیهوپ کل خرابی های خونه رو تعمیر کرد
خیلی برام سخت بود که وقتی داره کار می کنه مثل دیوونه های عاشق بهش خیره نشم
جیهوپ: دایون!!دایووونننن!! حواست کجاست؟
به خودم اومدم و دیدم خشک شدم و بهش زل زدم
جیهوپ: خب همچی تموم شد ،خونه ات خیلی قشنگه
حالا هنوزم حال داری بریم گوشی رو بگیریم؟
یهو عین بچه هاشروع کردم ذوق کردن ،دیگه نمی تونستم ذوقم رو کنترل کنم
جیهوپ لبخندی زد : خوشحالم که اینقدر مشتاقی.
به سرعت برق و باد رفتم بهترین تیپی که می تونستم رو زدم
عطر مورد علاقه ام رو زدم و یه میکاپ نچرال طور سریع کردم
جیهوپ: وای دایون تو همیشه اینقدر به خودت می رسی؟
با همکاری @tired.army :)
جیهوپ : اممم،،دایون از اونجایی که خونه هامون خیلی به هم نزدیکه میشه بیام خونه ات تا گوشی رو بگیرم؟
دایون با لکنت: اممم،اره،چرا که نه
توی ذهنم داشتم سعی میکردم به خاطر بیارم گوشی کجاست چون یادم نمیومد کجا گذاشتمش ولی دیگه دیر شده بود و جیهوپ داشت میومد
وقتی زنگ در رو زد و در رو باز کردم هنوز یکم
یکم حس معذب بودن داشتم چون بالاخره بعد الگو های زندگیم رو دیدم و اولین برخوردم با نور زندگیم این بود که سرش داد کشیدم ،اینقدر این رفتارم روی مخم رفته بود که دلم می خواست زمین دهن باز کنه و با کله بپرم توش.
جیهوپ: دایون گوشیت رو بده برم ببینم قابل تعمیره یا نه
رفتم کیف و جیبم رو گشتم ولی پیداش نکردم
گفتم: لطفا یکم بهم زمان بده که برم خونه رو بگردم
مجبور شدم کل خونه ای که با بدبختی تمیز کرده بودم رو توی کمتر از ۵ دقیقه دوباره بیرون بریزم
تمام کمد هاو گوشه کنار های خونه رو بیرون ریختم ولی پیداش نکردم
خیس عرق شده بودم
ولی دست اخر گوشی رو توی فر پیدا کردم
رفتم بهش دادم
جیهوپ با خنده: دایون با خونه کُشتی گرفتی اینقدر خسته شدی؟
لبخند زدم ولی حس کردم که یکم سرخ شدم
جیهوپ نگاهی به گوشی کرد: اوه،توی ۵ ثانیه به بهترین شکل ممکن شکستمش،این خیل داغونه و ارزش نداره تعمیرش کنی .میای بریم بیرون یکی دیگه برات بگیرم؟
خواستم قبول کنم که صدای افتادن یکی از قفسه هایی که به خاطر گوشی گشته بودمش رو شنیدم
گفتم: دلم می خواد ولی خودت که شنیدی ،خونه ام به فنا رفته
جیهوپ یه سرک کوچیک توی خونه کشید
جیهوپ: وای ،انگار جنگ شده!!!
می خوای کمکت کنم که اینجا رو یکم سر و سامون بدیم و بعدش بریم گوشی رو بخریم؟اینجوری می تونم یکم بیشتر برات جبران کنم
توی ذهنم داشتم از ذوق می مردم
جیهوپ ،عضو سابق بی تی اس اومده خونم و می خواد بهم کمک کنه
ولی ذوقم رو توی ظاهرم قایم کردم
ولی برق چشمام هنوزم همچی رو نشون می داد
با سر قبول کردم
می ترسیدم دهنم رو که باز کنم تمام حرفای ذهنم بپره بیرون
جیهوپ ازم یسری وسایل خواست تا قفسه رو تعمیر کنه
منم رفتم لباسا رو برگردونم و مرتب کنم
جیهوپ کل خرابی های خونه رو تعمیر کرد
خیلی برام سخت بود که وقتی داره کار می کنه مثل دیوونه های عاشق بهش خیره نشم
جیهوپ: دایون!!دایووونننن!! حواست کجاست؟
به خودم اومدم و دیدم خشک شدم و بهش زل زدم
جیهوپ: خب همچی تموم شد ،خونه ات خیلی قشنگه
حالا هنوزم حال داری بریم گوشی رو بگیریم؟
یهو عین بچه هاشروع کردم ذوق کردن ،دیگه نمی تونستم ذوقم رو کنترل کنم
جیهوپ لبخندی زد : خوشحالم که اینقدر مشتاقی.
به سرعت برق و باد رفتم بهترین تیپی که می تونستم رو زدم
عطر مورد علاقه ام رو زدم و یه میکاپ نچرال طور سریع کردم
جیهوپ: وای دایون تو همیشه اینقدر به خودت می رسی؟
با همکاری @tired.army :)
۵.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.