Little sister

Little sister
Part 4
*
کوک: ما داشتیم حرف میزدیم ا/ت هم با گوشیم سرگرم بود ( تو بغلم)
ته: نظرتون چیه یک پارتی بگیریم؟.. با مافیا های آمریکا؟
شوگا: اینطوری تعهد هامون قوی تر هم میشع
کوک: موافقم..ول ا/ت چی..نمیشه که تنها بمونه
جیمین: خب اونم میاریم..ا/ت رو می‌شناسند دیگه
کوک: باید با بابام صحبت کنم
ته: ما حلش میکنیم نگران نباش..پرنسس مون رو می‌بریم! ( یهو ا/ت سرشو از گوشی بلند کرد و گفت)
ا/ت: منم میامم
ته: معلومه که میای فسقلی..تو پرنسس مهمونی هستی!
ا/ت: واقعا
کوک: ,آرع قشنگم تو هم میای!
ا/ت: آخ جونن
کوک: فقط امروز باید بریم واسه پرنسس یک چیز خوشگل بگیریم
ا/ت:باشه
اعضا: ماهم میایم
*
جیهوپ: بچها شوگا میگه غذا آماده اس
*بعدناهار*
ا/ت: کی میریم؟
کوک: یکم دیگه میریم باشع؟
جین: حالا مهمونی کی هست؟
کوک: بابام انداختتش به پنج روز بعد که اون هام باشن
جین: باشع
* بازار*
کوک: رسیدیم به خیاط مخصوص خانواده مون..مامانم یک عکس(لباسا/ت) براش فرستاده بود و قرار بود اون رو درست کنه بعد از اینکه خیاط اندازه هارو گرفتم و ا/ت خسته شد بغلش کردم و با اعضا رفتیم کافه*
نکته: این مهمونی قراره هرچی مافیا تو کره و آمریکاست باشه (مخصوصا دشمناشون)
**
کوک: نوشیدنی هامونو خوردیم و ا/ت تو بغلم خوابش برد*
جین: خیلی خسته شد!..تو خیاطی
کوک: آره
ته: خب برنامه مون چیشد؟
کوک: این مهمونی بابام شد :/.. نمیدونم چرا!.. فردا مامان و بابام میرسن اینجا تا عمارت رو تزئین کنیم و تا جایی که میدونم قراره مهمونا تو عمارت بمونن ( یک عمارت دیگس)
جیمین: مگه چند نفریم؟
کوک: دقیقا 200 نفر
جیهوپ : چخبرهعععع.. اصلا مگه جا میشیم؟😳
کوک: تو عمارت 50 نفر می‌مونن!
نامجون: مهمونی چند روزه هست؟
کوک: سه روزه!
نامجون: اووفف
* روز بعد*
" فرودگاه"
کوک: از دور مامان و بابا رو دیدم که داشتن به سمتمون میومدن ا/ت تا اونا رو دید از بغلم پایین اوند و به طرفشون دویید*
ا/ت: مامان!..بابا!
ب/ک: ا/ت رو بغلش کردم* آخخ دختر خوشگلم..سلامممم ( از لپشو بوسیدم)
م/ک: کوک رو بغل کردم* سلام عزیزم ( لپ کوک رو بوسیدم) دلم برات تنگ شده بود عزیزم..آفرین ا/ت خوب بزرگ شده ( لپشو کشیدم)
کوک: آخخ.. مامان آرومتر!
* روز جشن*
ب/ک روی سند: زدن به لیوان تا همگی ساکت شن* از همتون متشکرم که به میهمانی ما تشریف آوردین..و احتمالا بپرسید علت این مراسم چیست..باید بگم..من سه سال پیش با تمام تلاشم تونستم پادشاه مافیا ها بشم..به نظر من پادشاه مافیا بودن زور گفتن و ستم کردن نیست..بلکه مثل یک پادشاه واقعی بتونه باند ها رو مديريت کنه..من الان دیگه پیر شدم و میخوام این کارمو به پسرم..جئون جونگ کوک بسپارم!
همه: دست زدن*
کوک: شوک*
اعضا: خوشحالی کردن و سوت زدن*
کوک: بعد از عکس گرفتن با بابام و امضا کردن رفتم تو سند و شروع کردم به حرف زدن*اهم..سلام من جئون جونگ هستم (همه دست زدن) امیدوارم بتونیم باهم کنار بیایم (منتظر برای تموم شدن دست زدن ها و رفتن)
کوک: من و مامانم و بچها از مهمونا پذیرایی میکردیم ا/ت هم بابا رو ول نمیکرد..یهو دیدم سر بابام شلوغ شد از صحبت به من اشاره کرد که حواسم به ا/ت باشع* ا/تتتت بدو بیا اینجا!
*
* فلش بک به موقع سخنرانی کوک*
بکهیون: شتتت.. بدبخت شدم یک جئون دیگه..البته زورم به پرنسس جئون میرسه
ادمین؛ منظورش ا/ته
بکهیون: چون میدونستم پرنسس دسر شکلاتی دوست داره..یک دونه برداشتم چون میدونستم آخرین دسر شکلاتی رو میزه حتما ا/ت میخوادش ولی باید مطمئن شدم تا دیدم داره با جونگ کوک میاد سریع دارو ریختم و برای جلب توجه اینکه اون رو برنداشتم سریع دسر موزی رو برداشتم و ریلکس از اونجا رفتم* پوفف
* پایان فلش بک*
دیدگاه ها (۳)

Little sister last Partکوک؛ ا/تتت شانست رو ببین!.. یک دونه ...

آنلاین شاپ سوئدی که نمایندگی ش تو ترکیه اس

کانال تلگرامم

تک پارتی مافیایی کوک ا/ت: توی جنگل!.. پا برهنه!.. لای شاخه و...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

سرنوشت"p,19...چشمام خیلی ..‌ خیلی درخشان بود .. بعد از دو می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط