گوکی
گوکی
پارت ۲
سارا جونگکوک رو از خودش جدا کرد و سرش رو بوسید بعد به سمت دایی اش ماکسیم رفت و در آخر به سمت پدر بزرگش آرتور رفت اون از طرف مادرش روسیه ای بود
آرتور:جونگکوک ما قصد داریم این هفته به خارج از کره بریم به روسیه بریم جونگکوک اجباری نیست که حتما با ما بیای میل خودته
_من یکی رو دوست دارم و میخوام به دستش بیارم هر طور که شده برای این کار میخوام به بهترین مافیا تبدیل شم
این حرف رو در گوش آرتور گفت و سپس عقب کشید
آرتور:باشه پس جونگکوک با ما میاد
سارا:خوبه جونگکوکی بیا بریم داخل ماشین
ماکسیم و سارا به همراه جونگکوک به طرف لیموزین مشکیشون رفتن سوار شدن منتظر آرتور شدن
آرتور:یوجین از تمام زحماتت برای جونگکوک ممنونم
بوجین:وضیفه است شما هم به من قول بدین ازش مرد بسازین
آرتور:حتما
یوجین سر تکان داد و آرتور هم به سمت در حرکت کرد
..................................
سارا ، آرتور ، ماکسیم ، جونگکوک به سمت عمارت بزرگ مالکوف ها در روس رسیدن جونگکوک به خاطر فرشته کوچولوش به مجبور بود با شرایط بسازه هر طور که شده از خودش کسی رو بسازه که بتونه از ا/تش محافظت کنه
_میخوام قوی باشم
آرتور:جونگکوک نمیخوام بچگیت رو از دست بدی
_قول میدم در کنار قوی شدن به بچه گیم هم برسم
آرتور:باشه جونگکوک هر طور تو بخوای
۱۶ سال بعد
جونگکوک ۲۶ ساله الان یکی از بزرگترین مافیا های روسیه اوروپا چین و کره هست
یکی از ترسناک ترین مافیا های دنیا اون هنوز هم چشم انتظار ا/تش هست
سارا:جونگکوک بیا برای صبحانه
_اومدم خاله
ماکسیم:تو تصمیمت مطمئن هستی؟
سارا:ماکسیم ولش کن جونگکوک تمام این ۱۶ سال رو منتظر این بود
آرتور: اینقدر بهش گیر ندین
ماکسیم:ما فقط بهش وابسته شدیم همین
سارا:اون الان به کسی دیگه وابسته هست بعد از ۱۶ سال میخواد یرگرده کره پیش کسی که دوستش داره اونوقت تو میگی تو تصمیمت مطمئن هستی بنظرت این جمله درستیه؟
ماکسیم:باشه بابا تسلیم خوش بگذره
_(خنده ریز)
پارت ۲
سارا جونگکوک رو از خودش جدا کرد و سرش رو بوسید بعد به سمت دایی اش ماکسیم رفت و در آخر به سمت پدر بزرگش آرتور رفت اون از طرف مادرش روسیه ای بود
آرتور:جونگکوک ما قصد داریم این هفته به خارج از کره بریم به روسیه بریم جونگکوک اجباری نیست که حتما با ما بیای میل خودته
_من یکی رو دوست دارم و میخوام به دستش بیارم هر طور که شده برای این کار میخوام به بهترین مافیا تبدیل شم
این حرف رو در گوش آرتور گفت و سپس عقب کشید
آرتور:باشه پس جونگکوک با ما میاد
سارا:خوبه جونگکوکی بیا بریم داخل ماشین
ماکسیم و سارا به همراه جونگکوک به طرف لیموزین مشکیشون رفتن سوار شدن منتظر آرتور شدن
آرتور:یوجین از تمام زحماتت برای جونگکوک ممنونم
بوجین:وضیفه است شما هم به من قول بدین ازش مرد بسازین
آرتور:حتما
یوجین سر تکان داد و آرتور هم به سمت در حرکت کرد
..................................
سارا ، آرتور ، ماکسیم ، جونگکوک به سمت عمارت بزرگ مالکوف ها در روس رسیدن جونگکوک به خاطر فرشته کوچولوش به مجبور بود با شرایط بسازه هر طور که شده از خودش کسی رو بسازه که بتونه از ا/تش محافظت کنه
_میخوام قوی باشم
آرتور:جونگکوک نمیخوام بچگیت رو از دست بدی
_قول میدم در کنار قوی شدن به بچه گیم هم برسم
آرتور:باشه جونگکوک هر طور تو بخوای
۱۶ سال بعد
جونگکوک ۲۶ ساله الان یکی از بزرگترین مافیا های روسیه اوروپا چین و کره هست
یکی از ترسناک ترین مافیا های دنیا اون هنوز هم چشم انتظار ا/تش هست
سارا:جونگکوک بیا برای صبحانه
_اومدم خاله
ماکسیم:تو تصمیمت مطمئن هستی؟
سارا:ماکسیم ولش کن جونگکوک تمام این ۱۶ سال رو منتظر این بود
آرتور: اینقدر بهش گیر ندین
ماکسیم:ما فقط بهش وابسته شدیم همین
سارا:اون الان به کسی دیگه وابسته هست بعد از ۱۶ سال میخواد یرگرده کره پیش کسی که دوستش داره اونوقت تو میگی تو تصمیمت مطمئن هستی بنظرت این جمله درستیه؟
ماکسیم:باشه بابا تسلیم خوش بگذره
_(خنده ریز)
۷.۲k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.