سیلام چه خبرا
سیلام چه خبرا؟ 😁
من اومدم با یه پارت جدید 😎
☆ عشقی در اعماق نفرت ☆
پارت 4
ویوی بنده ( مرد خنده ای سر داد که از تمسخر بود ا/ت زبون باز کرد و گفت : اول بزار دستت به من برسه بعد خوشحال باش انقد مطمئن بودن بهت آسیب میزنه ها از من گفتن • ا/ت خنده ی ریزی کرد و پوزخند به مرد نگاه میکرد و منتظر یک حرکت از اون بود این حرکات ا/ت باعث عصبانیت مرد شده بود مرد برای اینکه عصبانیت خودش رو نشون نده با یه خونسردی که از همه چیز برای ا/ت عذاب آور بود گفت :
& : من که خیلی دلم میخواد اون بدن خوش فرمت رو لمس کنم نظرت چیه؟ • آخر حرفش رو با یه خنده بلند گفت •
ویوی ادمین ( مرد بعد از گفتن حرفش با پوزخند و قدم هایی آرام به سمت ا/ت میرفت ا/ت هنوز از اینکه اسلحه اش رو یه طوف اون بگیره مطمئن نبود دنبال فرصتی بهتری بود هیچ حرکتی نکرد و فقط به اون مرد خیره شده بود دید مرد کمرش لمس کنه هر چند اینکه توسط اون مرد بدنش لمس بشه بدش میومد اون توی لباسش توی ناحیه ی کمرش اسلحه اش پنهان کرده بود پس همه ی قدرتش رو توی پاهاش گذاشت و لگدی به شکم مرد زد و چون میدونست کجا بزنه درد توی همه بدنش پخش بشه با افتادن اون مرد روی زمین خنده ی بلندی کرد که مرد دستی به خاطر روی شکمش برداشت و از روی زمین بلند شد و رو به ا/ت گفت:
& : میبینم مهارتت زیاده امیدوارم روی تختم همینطور مهارتت خوب باشه • همه ی حرفش رو با پوزخند میزد •
ویوی ادمین ( مرد بعد گفتن اون حرف دوباره به سمت ا/ت با قدم آرام رفت که با حرف از میان جمعیت بادیگارد ها ایستاد که اون صدا گفت : )
* : جانگ نگو که یادت رفته که ایشون قراره همسر برادرت بشه پس تمومش کن دلم نمیخواد من و به خشونت مجبور کنی ( آخرش لبخند زد )
ویوی ا/ت : اون عوضی به سمتم امد منم به دلایلی بهش لگد زدم افتاد روی زمین ولی در کمال تعجب که چجوری درد اون لگدم تحمل کرد و بلند شد و بازم حرفی زد خیلی روی مخم بود و دوباره به سمتم امد که با حرفی از طرف فرد ناشناسی داخل جمعیت بادیگارد ها دقیقا زمانی که نمیدونستم چیکار کنم اون صدا به دادم رسید که اون رو جانگ صدا زد اون لحظه با تعجب به اون مرد انگار پسر کوچیک خانواده جئون بود نگاه میکردم تا حالا پدرم شنیده که جئون یک پسر بزرگ داره اسمش جونگ کوک یک پسر کوچیک هم داره که اسمش جانگِ پس این باید پسر بزرگش باشه همینطور توی افکارم سرگردان بودم که یهو..........
به نظرتون صاحب اون صدا کیه؟
منتظر پارت بعدی باشین 🙂
خماریییییییی 😎🫵
من اومدم با یه پارت جدید 😎
☆ عشقی در اعماق نفرت ☆
پارت 4
ویوی بنده ( مرد خنده ای سر داد که از تمسخر بود ا/ت زبون باز کرد و گفت : اول بزار دستت به من برسه بعد خوشحال باش انقد مطمئن بودن بهت آسیب میزنه ها از من گفتن • ا/ت خنده ی ریزی کرد و پوزخند به مرد نگاه میکرد و منتظر یک حرکت از اون بود این حرکات ا/ت باعث عصبانیت مرد شده بود مرد برای اینکه عصبانیت خودش رو نشون نده با یه خونسردی که از همه چیز برای ا/ت عذاب آور بود گفت :
& : من که خیلی دلم میخواد اون بدن خوش فرمت رو لمس کنم نظرت چیه؟ • آخر حرفش رو با یه خنده بلند گفت •
ویوی ادمین ( مرد بعد از گفتن حرفش با پوزخند و قدم هایی آرام به سمت ا/ت میرفت ا/ت هنوز از اینکه اسلحه اش رو یه طوف اون بگیره مطمئن نبود دنبال فرصتی بهتری بود هیچ حرکتی نکرد و فقط به اون مرد خیره شده بود دید مرد کمرش لمس کنه هر چند اینکه توسط اون مرد بدنش لمس بشه بدش میومد اون توی لباسش توی ناحیه ی کمرش اسلحه اش پنهان کرده بود پس همه ی قدرتش رو توی پاهاش گذاشت و لگدی به شکم مرد زد و چون میدونست کجا بزنه درد توی همه بدنش پخش بشه با افتادن اون مرد روی زمین خنده ی بلندی کرد که مرد دستی به خاطر روی شکمش برداشت و از روی زمین بلند شد و رو به ا/ت گفت:
& : میبینم مهارتت زیاده امیدوارم روی تختم همینطور مهارتت خوب باشه • همه ی حرفش رو با پوزخند میزد •
ویوی ادمین ( مرد بعد گفتن اون حرف دوباره به سمت ا/ت با قدم آرام رفت که با حرف از میان جمعیت بادیگارد ها ایستاد که اون صدا گفت : )
* : جانگ نگو که یادت رفته که ایشون قراره همسر برادرت بشه پس تمومش کن دلم نمیخواد من و به خشونت مجبور کنی ( آخرش لبخند زد )
ویوی ا/ت : اون عوضی به سمتم امد منم به دلایلی بهش لگد زدم افتاد روی زمین ولی در کمال تعجب که چجوری درد اون لگدم تحمل کرد و بلند شد و بازم حرفی زد خیلی روی مخم بود و دوباره به سمتم امد که با حرفی از طرف فرد ناشناسی داخل جمعیت بادیگارد ها دقیقا زمانی که نمیدونستم چیکار کنم اون صدا به دادم رسید که اون رو جانگ صدا زد اون لحظه با تعجب به اون مرد انگار پسر کوچیک خانواده جئون بود نگاه میکردم تا حالا پدرم شنیده که جئون یک پسر بزرگ داره اسمش جونگ کوک یک پسر کوچیک هم داره که اسمش جانگِ پس این باید پسر بزرگش باشه همینطور توی افکارم سرگردان بودم که یهو..........
به نظرتون صاحب اون صدا کیه؟
منتظر پارت بعدی باشین 🙂
خماریییییییی 😎🫵
- ۲.۷k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط