شیطان ( پارت پانزدهم )
شیطان ( پارت پانزدهم )
* ویو ا/ت *
شب بود و منم برای اینکه چطوری کوک رو احظار کنم ، رفتم سراغ کتاب و صفحه ی شیطان سایه رو آوردم و توش نوشته بود که چطوری احظارش کنم...
ا/ت : خب...مرحله اول، باید یه کاغذ بیارم و یه مثلث کشیدم و چند تا سوزن آوردم و گذاشتم دور تا دور اون مثلث و اسمش رو صدا میزدم ( شیطان سایه) چند بار صداش کردم تا چراغ های خونه خاموش شدن و منتظر کوک بودم تا بیاد...ولی یهو بیهوش شدم!
وقتی پاشدم کوک رو بالای سرم دیدم.
ا/ت : اوه...کوک تویی؟
کوک : نصف شبی...خواب برامون نزاشتی؟!!!
ا/ت : یااا...فقط خواستم یبار احظارت کنم!
کوک : هعی...یکی منو ار دست این نجات بده....آدما چقدر عجیبن!
ا/ت : از شما ها که عجیب تر نیسن!
کوک : خب...حالا یاد گرفتی چطوری احظارم کنی...میزاری برم؟
ا/ت : یعنی دست منه؟
کوک : آره...اگر تو بخوای میتونم برم و اگر نخوای اینجا میمونم!
ا/ت : وایییی....خیلی خوبه!
کوک : میزاری برم؟
ا/ت : باشه....برو!
کوک : پس تا فردا میبینمت!! ( رفت)
از خواب پاشدم....
وسط اتاق خوابم برده بود....
پاشدم و رفتم پایین.
ب/ا : سلام...
ا/ت : سلام بابایی!
ب/ا : میخوای بریم فروشگاه خرید کنیم؟!
ا/ت : امممم....باشه، الان میرم آماده میشم ، فتم تو اتاقم و یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم( پست بعد عکس لباسو میزارم)
عرررررر🔫❤️
* ویو ا/ت *
شب بود و منم برای اینکه چطوری کوک رو احظار کنم ، رفتم سراغ کتاب و صفحه ی شیطان سایه رو آوردم و توش نوشته بود که چطوری احظارش کنم...
ا/ت : خب...مرحله اول، باید یه کاغذ بیارم و یه مثلث کشیدم و چند تا سوزن آوردم و گذاشتم دور تا دور اون مثلث و اسمش رو صدا میزدم ( شیطان سایه) چند بار صداش کردم تا چراغ های خونه خاموش شدن و منتظر کوک بودم تا بیاد...ولی یهو بیهوش شدم!
وقتی پاشدم کوک رو بالای سرم دیدم.
ا/ت : اوه...کوک تویی؟
کوک : نصف شبی...خواب برامون نزاشتی؟!!!
ا/ت : یااا...فقط خواستم یبار احظارت کنم!
کوک : هعی...یکی منو ار دست این نجات بده....آدما چقدر عجیبن!
ا/ت : از شما ها که عجیب تر نیسن!
کوک : خب...حالا یاد گرفتی چطوری احظارم کنی...میزاری برم؟
ا/ت : یعنی دست منه؟
کوک : آره...اگر تو بخوای میتونم برم و اگر نخوای اینجا میمونم!
ا/ت : وایییی....خیلی خوبه!
کوک : میزاری برم؟
ا/ت : باشه....برو!
کوک : پس تا فردا میبینمت!! ( رفت)
از خواب پاشدم....
وسط اتاق خوابم برده بود....
پاشدم و رفتم پایین.
ب/ا : سلام...
ا/ت : سلام بابایی!
ب/ا : میخوای بریم فروشگاه خرید کنیم؟!
ا/ت : امممم....باشه، الان میرم آماده میشم ، فتم تو اتاقم و یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم( پست بعد عکس لباسو میزارم)
عرررررر🔫❤️
۳۴.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.