اهوی من
اهوی من
پارت ۴۹
(اهو)
با گریه داشتم لباس هامو جمع میکردم نباید پارسا بابا باشه اراد امد تو اتاق
اراد:داری چیکار میکنی؟
اهو:دارم لوازم هامو جمع میکنم ک برم دیگ نمخوام جای شماها باشم ک نمدونم کی هستین
اراد:چی غلط ها
امد اهو بره ک اراد دستشو گرفت
اراد:امدنت با خودت بود رفتنت با خودت نیست
اهو:ولم کن بزار برم
اراد:من نمزارم جای بری تو مطلق به اینجایی
اهو:اراد درکم کنه فکر کنی ذوق بزنی ک شوهر کردی بعد شوهرت خونشامم باشه بعد تو رو ببره تو یک خونه ک ادم هاش عجیب غرییه الان یعنی چی ک ارسلان بال داشت یعنی چی ک پارسا شیطونه
اراد دست اهو رو ول میکنه درو قفل میکنه
اراد:بشین تا بهت بگم
اهو میشینه
اراد:شیطان ک میدونی چی پارسا شیطانه مادرش هِل ک گفتی معنی اسمش چی اون خود واقعیش پارسا ابلیس بزرگ ترین شیطان توهم دخترشی مامانت هم انا مادرت یک فرشته نجات بوده ک پارسا عاشقش میش ولی باباش نمزاره ک این دوتا ازدواج کنه اینقدر ک انا التماس کرد ک باباش قدرت هاشو گرفت انسانش کرد ولی خب پارسا شیطان بود از اتیش بود برای همین نمتونست زیاد نزدیک انا بشه وقتی فهمید انا بارداره هروز از پشت پنجره نگاش میکرد یک بار ک نزدیکش شد موهایی انا سوخت و بعد موقع ک تو به دنیا امدی انا مرد از موقع هم پارسا تو غم انا هست عرفان ترو تا ۱۰ سالگیت نگهداشت بعد داد به پارسا ولی پارسا هروقت ترو نگاه میکرد احساس گناه میکرد برای همین ترو به ارکان داد تا همینجا بهت میتونم بگم
اهو:باورم نمیش
وبعدش اهو غش کرد
پارت ۴۹
(اهو)
با گریه داشتم لباس هامو جمع میکردم نباید پارسا بابا باشه اراد امد تو اتاق
اراد:داری چیکار میکنی؟
اهو:دارم لوازم هامو جمع میکنم ک برم دیگ نمخوام جای شماها باشم ک نمدونم کی هستین
اراد:چی غلط ها
امد اهو بره ک اراد دستشو گرفت
اراد:امدنت با خودت بود رفتنت با خودت نیست
اهو:ولم کن بزار برم
اراد:من نمزارم جای بری تو مطلق به اینجایی
اهو:اراد درکم کنه فکر کنی ذوق بزنی ک شوهر کردی بعد شوهرت خونشامم باشه بعد تو رو ببره تو یک خونه ک ادم هاش عجیب غرییه الان یعنی چی ک ارسلان بال داشت یعنی چی ک پارسا شیطونه
اراد دست اهو رو ول میکنه درو قفل میکنه
اراد:بشین تا بهت بگم
اهو میشینه
اراد:شیطان ک میدونی چی پارسا شیطانه مادرش هِل ک گفتی معنی اسمش چی اون خود واقعیش پارسا ابلیس بزرگ ترین شیطان توهم دخترشی مامانت هم انا مادرت یک فرشته نجات بوده ک پارسا عاشقش میش ولی باباش نمزاره ک این دوتا ازدواج کنه اینقدر ک انا التماس کرد ک باباش قدرت هاشو گرفت انسانش کرد ولی خب پارسا شیطان بود از اتیش بود برای همین نمتونست زیاد نزدیک انا بشه وقتی فهمید انا بارداره هروز از پشت پنجره نگاش میکرد یک بار ک نزدیکش شد موهایی انا سوخت و بعد موقع ک تو به دنیا امدی انا مرد از موقع هم پارسا تو غم انا هست عرفان ترو تا ۱۰ سالگیت نگهداشت بعد داد به پارسا ولی پارسا هروقت ترو نگاه میکرد احساس گناه میکرد برای همین ترو به ارکان داد تا همینجا بهت میتونم بگم
اهو:باورم نمیش
وبعدش اهو غش کرد
۵.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.