پارت اول
پارت اول
نامجون کتاب هاشو داخل کیفش قرار داد
بعد از اینکه مطمئن شد همه ی وسایلشو جمع کرده و کلاس خالیه دست رائونو گرفت و گفت:
-خب کوچولو بریم پیش اوما؟
-بریم آپا(لحن بچگونه)
نامجون از شدت کیوت بودن دختر بچش لبخندی زد که چال گونه اش معلوم شد
موهای کوتاه و سیاهش مثل موهای مادرش بود
اما چشم های سیاهش مثل چشمای نامجون و لپ های تپلش مثه بچگی های باباش بود!
بعد از بیست دقیقه پیاده روی به سالن رسیدن
توی سالن جمعیت بود و نامجون و رائون به زحمت یه جا برای نشستن پیدا کردن
دختری با موهای بلوند و لباس قرمز رنگ وسط سالن در حال رقص بود
بعد از اینکه رقصش تموم شد مردم اونو تشویق کردن
مردی که گوشه زمین وایساده بود و اسم شرکت کننده هارو اعلام می کرد گفت:
-نوبت یکی دیگه از رقصنده های خوب ماس...کیم ا/ت!
صدای جیغ و کف زدن جمعیت بالا رفت
-آپا...مامان خیلی شبیه پرنسسا شده
-من واقعا نمی تونم ازش چشم بردارم(:
ا/ت با موهای مشکی و فر خورده اش و پیرهن سفید و بلندی که پوشیده بود جذاب تر از همیشه شده بود
سرش رو چرخوند و نامجون و رائون رو دید
لبخند ملیحی زد و شروع به رقصیدن کرد
نامجون و رائون هم با عشق خیره بهش بودن و تشویقش می کردن!
بعد از اتمام نمایش به سالن پشتی رفتن جایی که رقصنده ها لباس هاشونو عوض می کردن
ا/ت تی شرت سفید و دامن مشکی با پیرهن نسکافه ای بلندی پوشیده بود
-ا/ت مثه هم لباس پوشیدیم!
نامجون تی شرت سفید با پیرهن بلند نسکافه ای پوشیده بود
شلوارش هم مثه دامن ا/ت مشکی رنگ بود
حتی رائون هم مثه اونا پیرهن و گوش تلی که به شکل گوش گربه بود نسکافه ای بود
-چقدر جالب خب بریم خونه یا بریم یه دوری بزنیم؟
-بریم بیرون مامانی!
-باشه کوچولو هر چی تو بگی...نامجون عزیزم بهتر نیست دیگه بچه رو بذاری زمین؟ بغلی میشه ها!
-چشم...هر چی تو بگی چاگیا
نامجون بچه رو گذاشت زمین
این زن برای اون مثه خدا بود که هر چی میگفت نامجونم ازش اطاعت میکرد
چی داشت این دختر که نامجون در مقابلش به زانو درمیومد؟
اسلاید دوم رائون
اسلاید سوم لباس ا/ت تو رقص
اسلاید چهارم لباس ا/ت و نامجون
اسلاید پنجم لباس رائون
نامجون کتاب هاشو داخل کیفش قرار داد
بعد از اینکه مطمئن شد همه ی وسایلشو جمع کرده و کلاس خالیه دست رائونو گرفت و گفت:
-خب کوچولو بریم پیش اوما؟
-بریم آپا(لحن بچگونه)
نامجون از شدت کیوت بودن دختر بچش لبخندی زد که چال گونه اش معلوم شد
موهای کوتاه و سیاهش مثل موهای مادرش بود
اما چشم های سیاهش مثل چشمای نامجون و لپ های تپلش مثه بچگی های باباش بود!
بعد از بیست دقیقه پیاده روی به سالن رسیدن
توی سالن جمعیت بود و نامجون و رائون به زحمت یه جا برای نشستن پیدا کردن
دختری با موهای بلوند و لباس قرمز رنگ وسط سالن در حال رقص بود
بعد از اینکه رقصش تموم شد مردم اونو تشویق کردن
مردی که گوشه زمین وایساده بود و اسم شرکت کننده هارو اعلام می کرد گفت:
-نوبت یکی دیگه از رقصنده های خوب ماس...کیم ا/ت!
صدای جیغ و کف زدن جمعیت بالا رفت
-آپا...مامان خیلی شبیه پرنسسا شده
-من واقعا نمی تونم ازش چشم بردارم(:
ا/ت با موهای مشکی و فر خورده اش و پیرهن سفید و بلندی که پوشیده بود جذاب تر از همیشه شده بود
سرش رو چرخوند و نامجون و رائون رو دید
لبخند ملیحی زد و شروع به رقصیدن کرد
نامجون و رائون هم با عشق خیره بهش بودن و تشویقش می کردن!
بعد از اتمام نمایش به سالن پشتی رفتن جایی که رقصنده ها لباس هاشونو عوض می کردن
ا/ت تی شرت سفید و دامن مشکی با پیرهن نسکافه ای بلندی پوشیده بود
-ا/ت مثه هم لباس پوشیدیم!
نامجون تی شرت سفید با پیرهن بلند نسکافه ای پوشیده بود
شلوارش هم مثه دامن ا/ت مشکی رنگ بود
حتی رائون هم مثه اونا پیرهن و گوش تلی که به شکل گوش گربه بود نسکافه ای بود
-چقدر جالب خب بریم خونه یا بریم یه دوری بزنیم؟
-بریم بیرون مامانی!
-باشه کوچولو هر چی تو بگی...نامجون عزیزم بهتر نیست دیگه بچه رو بذاری زمین؟ بغلی میشه ها!
-چشم...هر چی تو بگی چاگیا
نامجون بچه رو گذاشت زمین
این زن برای اون مثه خدا بود که هر چی میگفت نامجونم ازش اطاعت میکرد
چی داشت این دختر که نامجون در مقابلش به زانو درمیومد؟
اسلاید دوم رائون
اسلاید سوم لباس ا/ت تو رقص
اسلاید چهارم لباس ا/ت و نامجون
اسلاید پنجم لباس رائون
۵۸.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.