شریان
#شریان
پارت 17
آیدا سری تکون میده و با لبخند پیروزمندانه ایی میگه .
آیدا- فکر میکنم باید برای یه کنسرت توی تهران آماده بشید!
مرهَم با لحن طعنه آمیزی میگه
مرهَم - زیادم مطمئن نباشین ..پیشنهادای زیادی داشته که رد شدن!
آیدا - شاید آدمش نبوده ..من واقعا مشتاقم برای داشتنش.
حس خوبی نسبت به نگاه و حرف زدنش ندارم و همین اذیتم میکنه ..
سکوت و ترجیح میدم و حرفی نمیزنم ..
جَوِ حاکم و صدای در اتاق میشکنه و مهراد بعد از اجازه وارد میشه .
نگاهش اول روی غریبه ی بینمون میشینه و بعد مهرسا و در آخر من و مرهَم ..
اخم میکنه و مشکوک میگه
مهراد - چیشده؟!
نگاهم و از روی پیرهن چهار خونه ی قرمز مشکی و شلوار کتان مشکیش میگیرم و میگم
من- بشین مهراد !
با همون اخم میاد روی صندلیه کنار مهرسا میشینه .
نگاه آیدا با لبخند روی صورتشِ ..انگار مهراد روهم مجبور میکنه تا نگاش کنه .
آیدا- خسته نباشی.
اخم های مهراد در هم تر میشه و میگه
مهراد - خوشحالم از آشناییتون ..خانم زرنگار !
به فامیل صدا زدن آیدا ..ته دلم و شاد میکنه و جوری که انگار دارم به تئاتر محبوبم نگاه میکنم ، خیره میشم بهشون .
آیدا صدا صاف میکنه و میگه
آیدا- راستش ..کاری که باهاتون دارم درواقع یه نوع پیشنهاد کاره ..!
مهراد - پیشنهاد کار؟!
آیدا- دیشب وقتی به صداتون گوش میدادم ..یه جور گرما و خالصی حس میکردم ..یه جور کشش که ناخدا گاه ته قلب آدم حس میشه و این خیلی فوق العاده است ..!
صدای شما بدون استفاده از فناوری های پیشرفته اینقدر عالی و منحصر به فردِ ..و اگه رویِ همین کار کنیم میشه انقلابی ساخت توی کشور!
شوق و شوری که توی صدای آیدا هست ..حتی روی منم تاثیر میذاره و اگه همین جوری باشه که میگه ..برای مهراد خیلی خوب میشه و منم خوشحال میشم .
مهراد اما بی تفاوت میگه
مهراد - ممنونم این نظر لطف شماست نسبت بهم ..اما دقیقا من باید چیکار کنم؟!
آیدا درست تر میشینه سر جاش و میگه
آیدا- کار خاصی اینجا نداریم ..برای انجام کارها نیازمند رفتن به تهرانیم ..اونجا همه چی رو من درست میکنم.
مهراد نگاه موشکافانه ایی میکنه و میگه
مهراد - تشکر میکنم ازتون خانم زرنگار ... ولی خب متاسفانه علاقه ایی به ترک جزیره ندارم و از اونجایی که در حال حاضر درگیر دانشگاه هستم حس نمیکنم وقت آزاد زیادی داشته باشم .
با بُهت به مهراد خیره میشم ..چجوری همچین چیزی رو رد میکنه؟! ..این پسر داره با زندگیش چیکار میکنه.!
اخم میکنم و به مهراد نگاه میکنم .
آیدا که از جواب مهراد زیاد راضی نیست با دلخوری نگاه میکنه و میگه
آیدا- اما کار من میتونه خیلی بیشتر بهتون کمک کنه و به شهرت برسین.
پارت 17
آیدا سری تکون میده و با لبخند پیروزمندانه ایی میگه .
آیدا- فکر میکنم باید برای یه کنسرت توی تهران آماده بشید!
مرهَم با لحن طعنه آمیزی میگه
مرهَم - زیادم مطمئن نباشین ..پیشنهادای زیادی داشته که رد شدن!
آیدا - شاید آدمش نبوده ..من واقعا مشتاقم برای داشتنش.
حس خوبی نسبت به نگاه و حرف زدنش ندارم و همین اذیتم میکنه ..
سکوت و ترجیح میدم و حرفی نمیزنم ..
جَوِ حاکم و صدای در اتاق میشکنه و مهراد بعد از اجازه وارد میشه .
نگاهش اول روی غریبه ی بینمون میشینه و بعد مهرسا و در آخر من و مرهَم ..
اخم میکنه و مشکوک میگه
مهراد - چیشده؟!
نگاهم و از روی پیرهن چهار خونه ی قرمز مشکی و شلوار کتان مشکیش میگیرم و میگم
من- بشین مهراد !
با همون اخم میاد روی صندلیه کنار مهرسا میشینه .
نگاه آیدا با لبخند روی صورتشِ ..انگار مهراد روهم مجبور میکنه تا نگاش کنه .
آیدا- خسته نباشی.
اخم های مهراد در هم تر میشه و میگه
مهراد - خوشحالم از آشناییتون ..خانم زرنگار !
به فامیل صدا زدن آیدا ..ته دلم و شاد میکنه و جوری که انگار دارم به تئاتر محبوبم نگاه میکنم ، خیره میشم بهشون .
آیدا صدا صاف میکنه و میگه
آیدا- راستش ..کاری که باهاتون دارم درواقع یه نوع پیشنهاد کاره ..!
مهراد - پیشنهاد کار؟!
آیدا- دیشب وقتی به صداتون گوش میدادم ..یه جور گرما و خالصی حس میکردم ..یه جور کشش که ناخدا گاه ته قلب آدم حس میشه و این خیلی فوق العاده است ..!
صدای شما بدون استفاده از فناوری های پیشرفته اینقدر عالی و منحصر به فردِ ..و اگه رویِ همین کار کنیم میشه انقلابی ساخت توی کشور!
شوق و شوری که توی صدای آیدا هست ..حتی روی منم تاثیر میذاره و اگه همین جوری باشه که میگه ..برای مهراد خیلی خوب میشه و منم خوشحال میشم .
مهراد اما بی تفاوت میگه
مهراد - ممنونم این نظر لطف شماست نسبت بهم ..اما دقیقا من باید چیکار کنم؟!
آیدا درست تر میشینه سر جاش و میگه
آیدا- کار خاصی اینجا نداریم ..برای انجام کارها نیازمند رفتن به تهرانیم ..اونجا همه چی رو من درست میکنم.
مهراد نگاه موشکافانه ایی میکنه و میگه
مهراد - تشکر میکنم ازتون خانم زرنگار ... ولی خب متاسفانه علاقه ایی به ترک جزیره ندارم و از اونجایی که در حال حاضر درگیر دانشگاه هستم حس نمیکنم وقت آزاد زیادی داشته باشم .
با بُهت به مهراد خیره میشم ..چجوری همچین چیزی رو رد میکنه؟! ..این پسر داره با زندگیش چیکار میکنه.!
اخم میکنم و به مهراد نگاه میکنم .
آیدا که از جواب مهراد زیاد راضی نیست با دلخوری نگاه میکنه و میگه
آیدا- اما کار من میتونه خیلی بیشتر بهتون کمک کنه و به شهرت برسین.
۱۰.۵k
۰۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.