شَریان
#شَریان
# پارت ۱۵
اخم ایجاد شده روی پیشونیه مرهَم ..به ساحل هم سرایت میکنه.
مرهَم - خیلی خوش اومدین خانم زرنگار !
استفاده ی " زرنگار " به جای "آیدا" از صمیمیتی که حس میکنم آیدا دنبالشه ..توسط مرهَم قطع میشه و من با لبخند به جمع نگاه میکنم
آیدا- ممنونم .
به طرف ساحلی که بی خیال روی صندلی نشسته و تکیه داده و سیگار میکشه میره و میگه
آیدا - و قطعا شما هم ساحل هستید
ساحل با بی تفاوتی اول پکی به سیگار و بعد از خالی کردن دود میگه
ساحل- این آگاهی تون نسبت به علم غیب ..قابل تقدیره!
طعنه ی کلامِ ساحل هم ..تاثیری روی لبخندِ صورتِ آیدا نمیذاره و به جاش خنده ی پر از عشوه ایی میکنه و روی صندلی میشینه .
به دنبالش من و مرهَم هم میشینیم .
آیدا - دقیقا همون طور که حدس میزدم و شنیده بودم !
با ابروی بالا رفته به اون که پا روی پا انداخته نگاه میکنم .
من - گویا شنیده هاتون زیاده ازما !
سری تکون میده و میگه .
آیدا - سه شریک با وضع اقتصادیِ بالا ..با ظاهری متفاوت و اخلاقیات متفاوت تر ... که در عرض یک ماه رستورانِ تازه واردی رو به قله ی شهرت میرسونن به طوری که اسم رستوران در عرض یک ماه تبدیل به تیتر همه ی سایت ها میشه ...به نظرتون زیبا نیست؟!
نگاهش و به من میدوزه و میگه
آیدا - ظاهری آرومی ..نگاهه دقیق ، پر از معادلات ذهنی و عاشق ادبیات و شعر های مختلف از شاعران مختلف .. !
مقصد بعدیه نگاهش به ساحله ..
آیدا- نگاهه یخی، غد و لجباز ..در عین حال عاشق شوخی و زبونی طعنه آمیز.
و نفر آخر مرهَم..
آیدا - منطقی و متین ..توی کار جدی ..اما سنگین .. حلال مشکلات اساسی و مهم !
ساحل سری به عنوان تشویق تکون میده و میگه .
ساحل- جالب شد !
مرهَم تلفن رو برمیداره و همون طور که به آیدا خیره است میگه
مرهَم - سارا جان ..چهار تا قهوه بیار اتاق مدیریت!
و گوشی رو قطع میکنه ..
من- از ته فنجون هم میشه حدسی زد ؟! یا کف دست ؟! ..یا که نه فقط از شنیده ها؟!
با آرامش و ثبات ..کیفه دستی و گوشی موبایلش رو روی میز میذاره و راحت تر روی صندلی میشینه .
آیدا - خیر ؛ کاری با فال و فالگیر ندارم مهرسا ی عزیز ..بحث ؛ بحثِ ذکاوتِ! زیاد هم مُصَدِع اوقات نمیشم .
مرهَم - خب؟!
آیدا - دنبال ِ مهرادم !
با شنیدن اسم مهراد..هر سه به وضوح تکون میخوریم و گوش تیز میکنیم.
ساحل- مهراد ؟!
با اطمینان سر تکون میده و میگه - بله ؛ مهراد تابش!
تکیه ام رو از روی صندلی میگیرم و جلو تر میشینم ..با دقت تر میگم.
من- متوجه نمیشم الان ..براچی باید دنبال مهراد باشین؟
# پارت ۱۵
اخم ایجاد شده روی پیشونیه مرهَم ..به ساحل هم سرایت میکنه.
مرهَم - خیلی خوش اومدین خانم زرنگار !
استفاده ی " زرنگار " به جای "آیدا" از صمیمیتی که حس میکنم آیدا دنبالشه ..توسط مرهَم قطع میشه و من با لبخند به جمع نگاه میکنم
آیدا- ممنونم .
به طرف ساحلی که بی خیال روی صندلی نشسته و تکیه داده و سیگار میکشه میره و میگه
آیدا - و قطعا شما هم ساحل هستید
ساحل با بی تفاوتی اول پکی به سیگار و بعد از خالی کردن دود میگه
ساحل- این آگاهی تون نسبت به علم غیب ..قابل تقدیره!
طعنه ی کلامِ ساحل هم ..تاثیری روی لبخندِ صورتِ آیدا نمیذاره و به جاش خنده ی پر از عشوه ایی میکنه و روی صندلی میشینه .
به دنبالش من و مرهَم هم میشینیم .
آیدا - دقیقا همون طور که حدس میزدم و شنیده بودم !
با ابروی بالا رفته به اون که پا روی پا انداخته نگاه میکنم .
من - گویا شنیده هاتون زیاده ازما !
سری تکون میده و میگه .
آیدا - سه شریک با وضع اقتصادیِ بالا ..با ظاهری متفاوت و اخلاقیات متفاوت تر ... که در عرض یک ماه رستورانِ تازه واردی رو به قله ی شهرت میرسونن به طوری که اسم رستوران در عرض یک ماه تبدیل به تیتر همه ی سایت ها میشه ...به نظرتون زیبا نیست؟!
نگاهش و به من میدوزه و میگه
آیدا - ظاهری آرومی ..نگاهه دقیق ، پر از معادلات ذهنی و عاشق ادبیات و شعر های مختلف از شاعران مختلف .. !
مقصد بعدیه نگاهش به ساحله ..
آیدا- نگاهه یخی، غد و لجباز ..در عین حال عاشق شوخی و زبونی طعنه آمیز.
و نفر آخر مرهَم..
آیدا - منطقی و متین ..توی کار جدی ..اما سنگین .. حلال مشکلات اساسی و مهم !
ساحل سری به عنوان تشویق تکون میده و میگه .
ساحل- جالب شد !
مرهَم تلفن رو برمیداره و همون طور که به آیدا خیره است میگه
مرهَم - سارا جان ..چهار تا قهوه بیار اتاق مدیریت!
و گوشی رو قطع میکنه ..
من- از ته فنجون هم میشه حدسی زد ؟! یا کف دست ؟! ..یا که نه فقط از شنیده ها؟!
با آرامش و ثبات ..کیفه دستی و گوشی موبایلش رو روی میز میذاره و راحت تر روی صندلی میشینه .
آیدا - خیر ؛ کاری با فال و فالگیر ندارم مهرسا ی عزیز ..بحث ؛ بحثِ ذکاوتِ! زیاد هم مُصَدِع اوقات نمیشم .
مرهَم - خب؟!
آیدا - دنبال ِ مهرادم !
با شنیدن اسم مهراد..هر سه به وضوح تکون میخوریم و گوش تیز میکنیم.
ساحل- مهراد ؟!
با اطمینان سر تکون میده و میگه - بله ؛ مهراد تابش!
تکیه ام رو از روی صندلی میگیرم و جلو تر میشینم ..با دقت تر میگم.
من- متوجه نمیشم الان ..براچی باید دنبال مهراد باشین؟
۲.۶k
۰۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.