شَریان
# شَریان
# پارت ۱۶
" راوی ساحل"
منتظر جوابِ سئوال مهرسا میمونم و به آیدا خیره میشم .
آیدا - دنبال مهراد هم نمیشه گفت ..در واقع دنبال صدای مهراد ام !
حرفش رو بعد از مکث کوتاهی ادامه میده .
آیدا - کار من در عرصه ی موسیقیه و عاشق کشف صدای های گیرام..صدایی که در حال حاضر توی حنجره ی مهراد میبینم .
ابروهام نا خدا گاه میره بالا و میگم .
من - در گیرا بودن و زیبا بودن صدای مهراد که شکی نیست ..منتهی ربطش به ما رو متوجه نمیشم.
آیدا راست تر میشینه و میگه
آیدا- زیبا؟! فکر میکنم کلمه ی ساده ایی باشه برای اون حجم از گرما و حس و غم!
ترکیبی که شک ندارم میتونه در عرض یکی دو هفته طوفان به راه بندازه توی کل کشور و چه بسا خارج کشور.
مرهَم - خب ؟!
با برقی که میتونم توی چشماش ببینم ..ادامه میده
آیدا- میرم سر اصل مطلب ؛ مهراد و صداش و میخوام ..و اومدم تا کمکم کنین که راضی بشه!
مهرسا با اخمی که ناشی از دقتشه میگه
مهرسا- چه کمکی؟!
آیدا- از دیشب تمام فکر و ذهنم به اونه و کلی پرس و جو کردم تا رسیدم به شما و رستورانِ سودا !
شنیدم با مهراد دوستای صمیمی ایی هستید برای همین هم ..ازتون میخوام تا راضیش کنید باهام بیاد بریم تهران و روش کار کنم .
با فکر کردن به رفتن و نبودن مهراد ..اخم میکنم و میگم
من- و میتونم بدونم چرا باید همچین کاری کنیم ؟!
آیدا - چون دوستِ خوب ..بَدِ دوستشو نمیخواد . موندن مهراد اینجا هیچ نفعی نداره براش اما اگه با من بیاد کلی پیشرفت میکنه و شهرت به دست میاره و البته کلی در آمد ..چی از این بهتر؟!
سیگارم و توی جاسیگاری خاموش میکنم و راحت تر روی صندلی لم میدم .
من- پیشرفت در صورت خواست خوده مهراد برای ما مهمه .. و به شمام پیشنهاد میکنم ..برای حرف زدن راجب هر چیزی با خوده مهره ی اصلی صحبت کنید ... در ثانی مهراد در حال حاضر ترم آخر دانشگاه رو داره تموم میکنه و اون رو ارجعیت داده به هر چیز دیگه ایی ..این همخونی با مارو هم به سبب علاقه اییِ که به ما داره .
صدای در زدن مانع ادامه ی حرفم میشه ..
ساغر با سینی وارد میشه و با لبخند سلام میکنه .
ساغر - بفرمایید اینم قهوه ها ..ببخشید یه خورده دیر شد پایین خیلی شلوغ شده .
مرهَم - نه عزیزم اشکالی نداره .
قهوه ها رو روی میز میذاره و میخواد خارج بشه که مهرسا میگه
گلی - ساغر ...لطفا به مهراد اگه پایینه بگو بیاد بالا .
شوق نگاه آیدا رو از همین جام میتونم ببینم ..با لبخند به مهرسا نگاه میکنه و ساغر با گفتن " حتما" خارج میشه .
مهرسا رو به آیدا میکنه و میگه
مهرسا - حرفِ مهراد هر چی که باشه همونه و ماهم به همون احترام میذاریم .
# پارت ۱۶
" راوی ساحل"
منتظر جوابِ سئوال مهرسا میمونم و به آیدا خیره میشم .
آیدا - دنبال مهراد هم نمیشه گفت ..در واقع دنبال صدای مهراد ام !
حرفش رو بعد از مکث کوتاهی ادامه میده .
آیدا - کار من در عرصه ی موسیقیه و عاشق کشف صدای های گیرام..صدایی که در حال حاضر توی حنجره ی مهراد میبینم .
ابروهام نا خدا گاه میره بالا و میگم .
من - در گیرا بودن و زیبا بودن صدای مهراد که شکی نیست ..منتهی ربطش به ما رو متوجه نمیشم.
آیدا راست تر میشینه و میگه
آیدا- زیبا؟! فکر میکنم کلمه ی ساده ایی باشه برای اون حجم از گرما و حس و غم!
ترکیبی که شک ندارم میتونه در عرض یکی دو هفته طوفان به راه بندازه توی کل کشور و چه بسا خارج کشور.
مرهَم - خب ؟!
با برقی که میتونم توی چشماش ببینم ..ادامه میده
آیدا- میرم سر اصل مطلب ؛ مهراد و صداش و میخوام ..و اومدم تا کمکم کنین که راضی بشه!
مهرسا با اخمی که ناشی از دقتشه میگه
مهرسا- چه کمکی؟!
آیدا- از دیشب تمام فکر و ذهنم به اونه و کلی پرس و جو کردم تا رسیدم به شما و رستورانِ سودا !
شنیدم با مهراد دوستای صمیمی ایی هستید برای همین هم ..ازتون میخوام تا راضیش کنید باهام بیاد بریم تهران و روش کار کنم .
با فکر کردن به رفتن و نبودن مهراد ..اخم میکنم و میگم
من- و میتونم بدونم چرا باید همچین کاری کنیم ؟!
آیدا - چون دوستِ خوب ..بَدِ دوستشو نمیخواد . موندن مهراد اینجا هیچ نفعی نداره براش اما اگه با من بیاد کلی پیشرفت میکنه و شهرت به دست میاره و البته کلی در آمد ..چی از این بهتر؟!
سیگارم و توی جاسیگاری خاموش میکنم و راحت تر روی صندلی لم میدم .
من- پیشرفت در صورت خواست خوده مهراد برای ما مهمه .. و به شمام پیشنهاد میکنم ..برای حرف زدن راجب هر چیزی با خوده مهره ی اصلی صحبت کنید ... در ثانی مهراد در حال حاضر ترم آخر دانشگاه رو داره تموم میکنه و اون رو ارجعیت داده به هر چیز دیگه ایی ..این همخونی با مارو هم به سبب علاقه اییِ که به ما داره .
صدای در زدن مانع ادامه ی حرفم میشه ..
ساغر با سینی وارد میشه و با لبخند سلام میکنه .
ساغر - بفرمایید اینم قهوه ها ..ببخشید یه خورده دیر شد پایین خیلی شلوغ شده .
مرهَم - نه عزیزم اشکالی نداره .
قهوه ها رو روی میز میذاره و میخواد خارج بشه که مهرسا میگه
گلی - ساغر ...لطفا به مهراد اگه پایینه بگو بیاد بالا .
شوق نگاه آیدا رو از همین جام میتونم ببینم ..با لبخند به مهرسا نگاه میکنه و ساغر با گفتن " حتما" خارج میشه .
مهرسا رو به آیدا میکنه و میگه
مهرسا - حرفِ مهراد هر چی که باشه همونه و ماهم به همون احترام میذاریم .
۶.۳k
۰۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.