✯love in hate✯
✯love in hate✯
پارت۲۷
اهنگ میزد با گیتار و دوست دخترش میخوند..یکی یکی همه یه دور گیتارو امتحان کردن..گیتارو دادن من..
¥جونگ کوکا بیا یه اهنگ بخون برامون
×توکه میدونی من نمیخونم
€مثلا بخونی چی میشه..بخون دیگه
×به تهیونگ بگین
_منو نکش وسط
+چرا نمیخونی؟
_به تو چه
÷(نگاهی ترسناک به تهیونگ)
_خب ینی..نمیدونم چرا نمیخونم
×من میخونم بده
کوک..شرو کرد زدن و خوندن(stay alive)صداش خیلی خوب بود..محو صدای بهشتیش شدم..هم معنیش هم اهنگش هم صداش...انقد محوه اهنگ شدم نفهمیدم کی تموم شد..با صدای دست به خودم اومدم
¥واووو عالی بودد
€بخاطر این ۱نمره به گروهتون میدم..تهیونگ تو نمیخوای نمره بگیری؟
_نمی..
+وایی صدات خیلی عالیه ..تو برو ایدل شووو..انقد خوب بود که نفهمیدم کی تموم شد..از این به بعد باید برام بیشتر بخونیا
×باشه(خنده ملیح)
_باشه میخونم
¥واقعا؟؟
بعد این حرف تهیونگ شرو کردن کردن پچ پچ
&میخواد اهنگ بخونه باورم نمیشه
£اولین باره
¥اصلا تاحالا نخونده بود
€هیسسس بسههع
گیتارو دادم تهیونگ..دادش دست جیمین..
÷خو
_خو
÷چیکارش کنم
_بخون
÷به من چه
_من نگفتم من میخونم گفتم باشه بخون نمره بگیریم
÷به من چ..
€جیمین شرو کن
@منم میخوام بخونم
÷من میخونم
@اول من میخونم
+خفههه دوتاتون باهم بخونین
÷کی باتو حرف زد
×خب راس میگه دوتاتون باهم بخونین
€خب شرو کنین
جیمین شرو کرد گیتار زدن..تا گیتار زد خوندنو شرو کرد(with you)اولین بار تو عمرمه که میبینم داره اهنگ میخونه..قبلا که بچه بودیم همیشه واسم میخوند..خیلی وقته صداشو نشنیدم..کاش میشد مثل قبلا باشیم..حداقل واسه ۲ثانیه(بغض)
(اینجا اروم میحرفن)
×حالت خوبه؟
+اره(بغض)
×ولی انگاری نیستا؟
+خیلی قشنگ میخونه(اشک هایش سرازیر شد چو باران(چرت و پرت بود رفتم کتابخونه فاز شاعری برداشتم))
نمیخواستم بقیه اشکامو ببینن و مثل اینکه کوک متوجه شده بود..بغلم کرد...تو بغلش ار م اشک میریختم..زیر چشمی به جیمین نگا میکردم..چشمم به دستش افتاد..ینی دستبنده دستشه؟اروم که شدم از بغلش در اومدم..تهیونگ خیلی بد نگام میکرد..وا خو مگه کوک فقط ماله اونو و جیمینه..
€خب غذارو که خوردین برین بخوابین فردا سره ساعت ۷ونیم باید برین و پروژتونو کامل کنین اگه زودتر تمومش کردیم میتونین بقیه روز ازاد بگردین
غذا رو خوردیم و رفتیم تو چادرا..
از فکر دستبندم در نمیومدم صب میکنم ساعت ۳میرم تو چادر و دستبندو ور میدارم
(پرش زمانی به ساعت۳)
به کوک نگا کردم که خوابه ..از چادر اومدم بیرون و رفتم تو چادر تهیونگ ..جیمین نبودش..ولی تهیونگ خواب بود...اروم چار دستو پا رفتم پیش ته دستمو گذاشتم اون ورش و زیپ کیفشو باز کردم..دستبندمو داخلش پیدا کردم...محوه صورتش شدم..خیلی جذاب بود ولی لجبازه...همینجوری که نگاش میکردم دستم کشیده شد
پارت۲۷
اهنگ میزد با گیتار و دوست دخترش میخوند..یکی یکی همه یه دور گیتارو امتحان کردن..گیتارو دادن من..
¥جونگ کوکا بیا یه اهنگ بخون برامون
×توکه میدونی من نمیخونم
€مثلا بخونی چی میشه..بخون دیگه
×به تهیونگ بگین
_منو نکش وسط
+چرا نمیخونی؟
_به تو چه
÷(نگاهی ترسناک به تهیونگ)
_خب ینی..نمیدونم چرا نمیخونم
×من میخونم بده
کوک..شرو کرد زدن و خوندن(stay alive)صداش خیلی خوب بود..محو صدای بهشتیش شدم..هم معنیش هم اهنگش هم صداش...انقد محوه اهنگ شدم نفهمیدم کی تموم شد..با صدای دست به خودم اومدم
¥واووو عالی بودد
€بخاطر این ۱نمره به گروهتون میدم..تهیونگ تو نمیخوای نمره بگیری؟
_نمی..
+وایی صدات خیلی عالیه ..تو برو ایدل شووو..انقد خوب بود که نفهمیدم کی تموم شد..از این به بعد باید برام بیشتر بخونیا
×باشه(خنده ملیح)
_باشه میخونم
¥واقعا؟؟
بعد این حرف تهیونگ شرو کردن کردن پچ پچ
&میخواد اهنگ بخونه باورم نمیشه
£اولین باره
¥اصلا تاحالا نخونده بود
€هیسسس بسههع
گیتارو دادم تهیونگ..دادش دست جیمین..
÷خو
_خو
÷چیکارش کنم
_بخون
÷به من چه
_من نگفتم من میخونم گفتم باشه بخون نمره بگیریم
÷به من چ..
€جیمین شرو کن
@منم میخوام بخونم
÷من میخونم
@اول من میخونم
+خفههه دوتاتون باهم بخونین
÷کی باتو حرف زد
×خب راس میگه دوتاتون باهم بخونین
€خب شرو کنین
جیمین شرو کرد گیتار زدن..تا گیتار زد خوندنو شرو کرد(with you)اولین بار تو عمرمه که میبینم داره اهنگ میخونه..قبلا که بچه بودیم همیشه واسم میخوند..خیلی وقته صداشو نشنیدم..کاش میشد مثل قبلا باشیم..حداقل واسه ۲ثانیه(بغض)
(اینجا اروم میحرفن)
×حالت خوبه؟
+اره(بغض)
×ولی انگاری نیستا؟
+خیلی قشنگ میخونه(اشک هایش سرازیر شد چو باران(چرت و پرت بود رفتم کتابخونه فاز شاعری برداشتم))
نمیخواستم بقیه اشکامو ببینن و مثل اینکه کوک متوجه شده بود..بغلم کرد...تو بغلش ار م اشک میریختم..زیر چشمی به جیمین نگا میکردم..چشمم به دستش افتاد..ینی دستبنده دستشه؟اروم که شدم از بغلش در اومدم..تهیونگ خیلی بد نگام میکرد..وا خو مگه کوک فقط ماله اونو و جیمینه..
€خب غذارو که خوردین برین بخوابین فردا سره ساعت ۷ونیم باید برین و پروژتونو کامل کنین اگه زودتر تمومش کردیم میتونین بقیه روز ازاد بگردین
غذا رو خوردیم و رفتیم تو چادرا..
از فکر دستبندم در نمیومدم صب میکنم ساعت ۳میرم تو چادر و دستبندو ور میدارم
(پرش زمانی به ساعت۳)
به کوک نگا کردم که خوابه ..از چادر اومدم بیرون و رفتم تو چادر تهیونگ ..جیمین نبودش..ولی تهیونگ خواب بود...اروم چار دستو پا رفتم پیش ته دستمو گذاشتم اون ورش و زیپ کیفشو باز کردم..دستبندمو داخلش پیدا کردم...محوه صورتش شدم..خیلی جذاب بود ولی لجبازه...همینجوری که نگاش میکردم دستم کشیده شد
۱۰.۵k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.