رز وحشی Part ⁸
رز وحشی Part ⁸
"موقعیت: روز بعد
زمان: ۳ بعد از ظهر"
سایان ویو
با هانول مشغول خوردن ناهار بودیم که یهو در اتاقم به شدت باز شد و جیمین و فلیکس تو در ظاهر شدن
تا خواستن حرف بزنن نگاهشون افتاد به چهره عصبی من و دهنشون و بستن
_ جناب پارک و جناب چویی بهتون یاد ندادن در بزنید!*جدی
بهم نگاهی انداختن و سرشون و انداختن پایین
فلیکس: متاسفیم رئیس! واجب بود
نگاهی بهشون انداختم و ظرف غذام و کشیدم کنار
_ خیلی خوب گوش میدم
دوتاشون نگاهشون و دادن به من و نزدیک تر شدن
جیمین: رد مینهو و زدیم!
ابرو هام بالا پرید
_ چجوری؟
فلیکس: رد اون ماشین و که زدیم فهمیدیم که مینهو و برده یه شهری توی بوسان و یه جای خیلی دور مخفی کرده
جیمین: اونجا یه خونه خیلی قدیمی بود یه جایی توی یه بیابون که خیلی دور بود و رسما لوکیشنی نداشت!
فلیکس: وقتی که چک کردیم دیدیم اونجا نه به شهری دسترسی داره نه به خیابونی.. توی لوکیشن ها هم ردی ازش نبود..به معنای واقعی بدون نام و نشون بود!
هانول: واقعا فکر همه جاش و کردن! عقل جن هم نمیرسید همچین جایی اصلا وجود داشته باشه
جیمین: دقیقا! و با کلی بدبختی ما تونستیم ردش و بزنیم
_ خب کارتون واقعا عالی بود بچه ها*لبخند
از جام بلند میشم
_ خب حالا که رد این روباه مکار و زدیم بهتره هرچه زودتر خدمتش برسیم
فلیکس: یعنی الان تیم و آماده کنیم؟
_ صد در صد!
جیمین: اوکی پس ما میریم تیم و خبر کنیم
_خوبه
فلیکس و جیمین از اتاق خارج شدن
هانول هم بلند شد
هانول: رئیس پس منم میرم آماده بشم
_ باشه
وقتی هانول رفت لبخندی زدم و رفتم سمت کمدم
پیرهن مشکیم و پوشیدم همراه با شلوار مشکی جذب
جلیقه ضد گلوله هم روش پوشیدم.. بوت مشکی رنگم و پام کردم.. موهام و بالا سرم بستم.. کلتم و برداشتم و توی جا کلتی قرار دادم.. شوکر و چاقو هم برداشتم و توی جلیقم گزاشتم
کت اور مشکیم و پوشیدم و رفتم بیرون
به محض بیرون رفتن همه بهم تعظیم کردن
سرفه ای کردم و رو به همه کردم
_ خب همونجور که میدونید تمام وقت این یک هفته و صرف پیدا کردن اون جاسوس عوضی کردیم.. و الان با تلاشمون اون و پیدا کردیم.. امروز داریم میریم که گیرش بندازیم پس تمام حواستون و به من میدین
اون جاسوس خبره ایه.. قطعا همچی و بو میکشه.. اگر متوجه بشه ما داریم میریم اونجا قطعا به بالا دستی هاش خبر میده.. پس همتون گوش به فرمان منید.. انجام دادن هر کار اضافه ای ممنوعه! با دستور من عملیات و پیش میبریم.. مفهموم شد؟
همه با صدای بلند گفتن: بله رئیس
_ خوبه پس پیش به سوی عملیات دستگیری
همه رفتیم سوار ماشین ها شدیم
سوار ماشین مشکی رنگ جیمین شدیم
خودش پشت فرمون نشست فلیکس جلو من و هانول عقب
______________
موچیا پارت جدید خدمتتون😍❤️
حمایت کنید دیگهه🥲
لایک و کامنت یادت نره کیوتی🥰
"موقعیت: روز بعد
زمان: ۳ بعد از ظهر"
سایان ویو
با هانول مشغول خوردن ناهار بودیم که یهو در اتاقم به شدت باز شد و جیمین و فلیکس تو در ظاهر شدن
تا خواستن حرف بزنن نگاهشون افتاد به چهره عصبی من و دهنشون و بستن
_ جناب پارک و جناب چویی بهتون یاد ندادن در بزنید!*جدی
بهم نگاهی انداختن و سرشون و انداختن پایین
فلیکس: متاسفیم رئیس! واجب بود
نگاهی بهشون انداختم و ظرف غذام و کشیدم کنار
_ خیلی خوب گوش میدم
دوتاشون نگاهشون و دادن به من و نزدیک تر شدن
جیمین: رد مینهو و زدیم!
ابرو هام بالا پرید
_ چجوری؟
فلیکس: رد اون ماشین و که زدیم فهمیدیم که مینهو و برده یه شهری توی بوسان و یه جای خیلی دور مخفی کرده
جیمین: اونجا یه خونه خیلی قدیمی بود یه جایی توی یه بیابون که خیلی دور بود و رسما لوکیشنی نداشت!
فلیکس: وقتی که چک کردیم دیدیم اونجا نه به شهری دسترسی داره نه به خیابونی.. توی لوکیشن ها هم ردی ازش نبود..به معنای واقعی بدون نام و نشون بود!
هانول: واقعا فکر همه جاش و کردن! عقل جن هم نمیرسید همچین جایی اصلا وجود داشته باشه
جیمین: دقیقا! و با کلی بدبختی ما تونستیم ردش و بزنیم
_ خب کارتون واقعا عالی بود بچه ها*لبخند
از جام بلند میشم
_ خب حالا که رد این روباه مکار و زدیم بهتره هرچه زودتر خدمتش برسیم
فلیکس: یعنی الان تیم و آماده کنیم؟
_ صد در صد!
جیمین: اوکی پس ما میریم تیم و خبر کنیم
_خوبه
فلیکس و جیمین از اتاق خارج شدن
هانول هم بلند شد
هانول: رئیس پس منم میرم آماده بشم
_ باشه
وقتی هانول رفت لبخندی زدم و رفتم سمت کمدم
پیرهن مشکیم و پوشیدم همراه با شلوار مشکی جذب
جلیقه ضد گلوله هم روش پوشیدم.. بوت مشکی رنگم و پام کردم.. موهام و بالا سرم بستم.. کلتم و برداشتم و توی جا کلتی قرار دادم.. شوکر و چاقو هم برداشتم و توی جلیقم گزاشتم
کت اور مشکیم و پوشیدم و رفتم بیرون
به محض بیرون رفتن همه بهم تعظیم کردن
سرفه ای کردم و رو به همه کردم
_ خب همونجور که میدونید تمام وقت این یک هفته و صرف پیدا کردن اون جاسوس عوضی کردیم.. و الان با تلاشمون اون و پیدا کردیم.. امروز داریم میریم که گیرش بندازیم پس تمام حواستون و به من میدین
اون جاسوس خبره ایه.. قطعا همچی و بو میکشه.. اگر متوجه بشه ما داریم میریم اونجا قطعا به بالا دستی هاش خبر میده.. پس همتون گوش به فرمان منید.. انجام دادن هر کار اضافه ای ممنوعه! با دستور من عملیات و پیش میبریم.. مفهموم شد؟
همه با صدای بلند گفتن: بله رئیس
_ خوبه پس پیش به سوی عملیات دستگیری
همه رفتیم سوار ماشین ها شدیم
سوار ماشین مشکی رنگ جیمین شدیم
خودش پشت فرمون نشست فلیکس جلو من و هانول عقب
______________
موچیا پارت جدید خدمتتون😍❤️
حمایت کنید دیگهه🥲
لایک و کامنت یادت نره کیوتی🥰
۲.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.